۲ آبان ۱۳۸۹

كاوش در تپه اشرف اصفهان

فصل دوم كاوش در تپه تاريخي اشرف پس از يك ماه وقفه آغاز شد و تا 45 روز ادامه دارد. گفته مي‌شود كه اين تپه يكي از كهن‌ترين كانون‌هاي شكل‌گيري شهر تاريخي اصفهان بوده و در نزديكي زاينده‌رود واقع شده است. به گزارش خبرگزاري ميراث فرهنگي، در حال حاضر روند كاوش در ضلع شمالي تپه ادامه دارد و با گسترده شدن محوطه كارگاه بخش‌هاي بيشتري از قلعه دوران ساساني در مجاورت خيابان مشتاق نمايان شده است ولي هنوز اقدامي از سوي شهرداري و ديگر نهادهاي مرتبط، براي محصور نمودن اين تپه و ممانعت از اخلال در روند كاوش‌هاي باستان‌شناسي توسط افراد، صورت نگرفته است.
در فصل اول كاوش تپه اشرف، آثاري از يك قلعه مربوط به دوران ساساني و افزوده‌هاي دوره آل‌بويه به همراه قطعات سفال به جاي مانده از دوران اسلامي و پيش از آن يافت شد.پس از به پايان رسيدن كاوش‌هاي باستان‌شناسي تپه اشرف، بازديد از اين گنجينه با ايجاد يك «سايت ـ موزه» براي علاقه‌مندان امكان‌پذير خواهد شد.
(برگرفته از: روزنامه جام جم، 1/آبان/1389، ص 19)

۳ مهر ۱۳۸۹

پادشاهي اورارتو و جايگاه آن در تاريخ شمال غرب ايران

«پادشاهي اورارتو و جايگاه آن در تاريخ شمال غرب ايران» مقاله‌اي است از داريوش احمدي كه در صفحه 10 از شماره 95 (25 شهريور 1389) هفته نامه «طرح نو» منتشر گرديده است.
اين مجله در فروشگاه انتشارات توس (تهران، خيابان انقلاب، خيابان دانشگاه) در دسترس علاقه مندان قرار دارد.

۱۳ شهریور ۱۳۸۹

جايگاه اسكندر در تاريخ ايران

گزارش سخنراني داريوش احمدي در بنياد جمشيد (1389/6/7) با عنوان «جايگاه اسكندر مقدوني در تاريخ ايران»: + / +
پيش‌خبر اين سخنراني: +

۱۷ خرداد ۱۳۸۹

سفارش كتاب

هم‌ميهنان ارجمند و ايران‌‌دوستي كه مايل‌اند در توزيع و فروش كتاب‌هاي اين جانب در شهرستان‌ها مشاركت نمايند، مي‌توانند با شماره تلفن زير تماس حاصل كرده و اقدام به سفارش كتاب‌ها نمايند:
021-66461007 (انتشارات توس)

۹ اردیبهشت ۱۳۸۹

بنيان‌هاي ‌تحريف‌ نام خليج فارس

فردا روز ملي خليج فارس است، پهنه‌اي آبي‌رنگ كه در دل خاورميانه از آن به نام مركز دنياي قديم ياد مي‌كنند. اين كه چرا در تقويم كشورمان چنين روزي اضافه شد هم به خاطر امنيت و جايگاهي است كه موقعيت جغرافيايي خليج فارس در تعاملات منطقه‌اي و جهاني داراست و هم پاسخ قاطعي است به جرياني كه سعي در تحريف نام خليج فارس دارد.
طي 500 سالي كه خليج فارس در تسلط كشورهاي اروپايي بود و در آخرين مرحله، انگليس در خط مقدم اين استعمار ايستاد خليج فارس همواره به همين نام مطرح بود و هيچ مناقشه‌اي در اين باره وجود نداشت. حركت سازمان‌يافته براي تحريف نام خليج فارس در دو دوره مجزا آغاز شد. موج اول تحريف نام خليج فارس را ناسيوناليست‌هاي افراطي عرب آغاز كردند كه همزمان با اوجگيري پان‌عربيسم در كشورهاي عربي در دهه‌ 60 نام جعلي خليج عرب را براي خليج فارس مطرح كردند. موج دوم اين حركت از دهه 90 به راه افتاد. اين موج جديد را دو جريان تقويت كرده و مي‌كنند يكي افزايش عايدات اعراب از نفت و انرژي كه موجب شد شاهزادگان عرب بخشي از سرمايه خود را وارد حوزه تبليغات آن هم تبليغ ضد ايراني كنند و ديگر پديده‌اي است كه ناظران از آن به بحران هويت در جهان عرب ياد مي‌كنند.
البته بسياري از متفكران عرب از اين كه برخي دولتمردان و شاهزادگان اين كشورها راه درمان اين بحران هويت را در سناريوهاي ماجراجويانه خارجي جستجو كنند، احتراز مي‌كنند. مثلا مجدي عمر از چهره‌هاي سرشناس مصر در نشريه الاهرام مي‌نويسد: «نسل من به خاطر دارد كه ما در ايام مدرسه در همه كتب و نقشه‌ها با لفظ خليج فارس سروكار داشتيم، ولي بعد از مدتي به آن خليج عربي اطلاق كرديم، اين غيرمنطقي است، اين كه چند كشور عربي در اطراف آن باشند دليل نمي‌شود كه نامي تاريخي را تغيير دهيم، حال براي اين كه خود را از اين مخمصه نجات دهيم فقط آن را خليج مي‌ناميم، كدام خليج! مگر خليج بدون نام هم مي‌شود.»
علاوه براين دو موج، موج ديگري تلاش برخي اعراب ماجراجو را براي تحريم نام خليج فارس تقويت مي‌كند و آن قدرت‌هاي غربي بخصوص آمريكا و انگليس است كه نفع خود را در ايجاد تنش در منطقه حساس و استراتژيك خاورميانه و بويژه حوزه خليج فارس مي‌بينند. در همين راستا بود كه موسسه آمريكايي «نشنال جئوگرافي» در تلاش شكست خورده نام خليج فارس را جعل كرد و نه تنها واكنش همه ايرانيان كه واكنش مورخان بين‌المللي را در پي داشت. آمريكا در سال‌هاي گذشته همواره اعلام كرده كه خليج فارس براي اين كشور اهميت حياتي دارد، لشكركشي‌هاي چند سال اخير اين كشور به منطقه تحت عناوين مختلف نيز حاكي از ميزان اهميت خليج فارس براي آن است. در افق تامين نيازهاي نفت و گاز جهان منطقه ديگري به غناي خليج فارس وجود ندارد تا بتواند انرژي كشورهاي جهان بويژه قدرت‌هاي صنعتي را در قرن جديد تامين كند. اين موضوع به اندازه‌اي مهم است كه اگر براثر حوادثي نظير جنگ، انقلاب و شورش اين منطقه نتواند به صدور نفت و گاز خود ادامه دهد فشار كشورهاي مصرف‌كننده انرژي در سطح بين‌المللي باعث مي‌شود تا صحنه خليج فارس را به ‌گونه‌اي تنظيم و در چارچوب‌هاي موردنظر درآورند كه به جريان توليد و عبور انرژي اخلال جدي وارد نكند بنابر اين اجراي سناريوهاي مختلف براي حفظ تسلط برمنابع سرشار انرژي در خليج فارس از سوي آمريكا همواره متصور است.
با وجود همه اينها نام خليج فارس هيچ‌گاه جعل شدني نيست چراكه از آن هنگام كه تاريخ بشر مكتوب شد و جغرافي به‌گونه‌اي علمي مورد بررسي قرار گرفت نام خليج فارس جزو 4 درياي شناخته شده بود كه به اعتقاد يونانيان كهن، همگي از يك اقيانوس عظيم به وسعتي معادل همه آب‌هاي جهان سرچشمه مي‌گرفتند و بسياري پيش از آن كه داريوش هخامنشي امپراتور ايران در كتيبه‌هاي خود از درياي پارس سخن براند حتي غيرايرانيان هم اين پهنه آبي را به نام پارس مي‌شناختند.
(متن بالا بي كم و كاست از روزنامه جام جم مورخ 1389/2/9 برگرفته شده است)

۲۲ اسفند ۱۳۸۸

باستان‌پرستي و تاريخ ايران

پس از آن كه آقاي سورنا فيروزي در يكي از بنياد فرهنگي تهران در بهمن ماه گذشته ادعا نمود كه هردوت بخشي از تاريخ ايران را پاك كرده (!)، مورخان غربي يك سلسله كامل از شاهان ماد را از تاريخ ايران حذف كرده‌اند (!) و اين كه پارس‌ها در نبرد افسانه‌اي تروجان شركت داشته‌اند (!)، يادداشت‌هاي انتقادي كوتاهي را در وبلاگي كه اين سخنراني عجيب را منتشر كرده بود، نهادم. متأسفانه ايشان مانند هر فرد ايدئولژي‌زده‌ي ديگري نقدهاي مرا كه ناظر به نامستند بودن ادعاهاي وي بود برنتافت و به توهين و پرخشاگري عليه من در يكي از نشريات فرهنگي پرداخت، كه با توجه به تنگنايي كه در آن گرفتار آمده بود، جز اين نيز از او انتظار نمي‌رفت.
حال براي آگاهي افكار عمومي مجموعه يادداشت‌هاي را كه ميان من و آقاي فيروزي در پيوند با سخنراني او رد و بدل شده است، در زير، نقل مي‌كنم:
+ داريوش احمدي:
بخش عمده دانسته‌هاي كنوني ما درباره‌ي امپراتوري هخامنشي (در حوزه‌هاي مختلف) وامدار تاريخ هردوت است و بدون اين منبع ارزنده بي‌گمان دانش چنداني از نياكان و گذشتگان خود نداشتيم. هردوت مانند هر مورخ كلاسيكي برمبناي ايدئولژي فرهنگي و سياسي خود به نگارش تاريخ پرداخته كه نتيجه آن در جاهايي ستايش غير منطقي دستاوردهاي يوناني و درك نادرست سنت‌هاي ايراني است، درست همچنان كه مورخان مسلمان (مانند يعقوبي) با ايدئولژي مشابهي به نگارش تاريخ پرداخته و همه جا دين‌گرايي و عربيت را ترجيح داده‌اند. پس اگر هردوت به جهت شيوه تاريخ‌نگاري‌اش سزاوار نكوهش باشد، همه آثار تاريخي ما نيز مي‌بايست نكوهيده شوند.
اين تصور كه اروپاييان يا هر ملت ديگري در پي كوتاه و ناقص كردن تاريخ ايران هستند، يكسره بي‌معنا و صرفاً مبتني بر توهم توطئه است. اين كه سابقه تاريخي ما 100 سال يا 1000 سال كوتاه‌تر يا بلندتر شود، البته پولي به جيب هيچ اروپايي‌اي سرازير نمي‌كند يا از درآمدها‌يشان نمي‌كاهد. امروزه دنيا بر مدار اقتصاد مي‌گردد و در همين راستا همه كشورهاي پيشرفته در پي تأمين رفاه و رونق بيشترند و البته روشن است كه كوتاه و بلند شدن تاريخ ديگر كشورهاي تأثيري به حال آن‌ها نخواهد داشت و اين تنها ما هستيم كه به عنوان شهروند كشوري جهان سومي همگان را دشمن و بدخواه مي‌انگاريم و خود را يگانه‌ي عالم! از سوي ديگر در آثار آكادميك غربي چنان نيست كه تاريخ ايران پيش از مادها ناديده انگاشته شود (براي نمونه نگاه كنيد به تاريخ باستان كمبريج)، و اساساً هر آن چه از دوران پيشاتاريخي ايران مي‌دانيم حاصل زحمات و تلاش‌هاي همان اروپاييان است. آميختن اسطوره‌ها و افسانه‌ها با تاريخ راهكار پيشرفت و توسعه‌ي ما نيست و اگر مي‌خواهيم از نياكان‌مان بيشتر بدانيم مي‌بايست به علوم و فنون جديد مجهز شويم. تنها با توسعه‌ي شيوه‌هاي علمي تحقيق در كنار گسترش كاوش‌هاي باستان‌شناسي است كه مي‌توان هزاره‌هاي گمشده تاريخ ايران را آفتابي و هويدا كرد. آلودن تاريخ به خيالات و اوهام نه تنها به افتخارات‌مان نمي‌افزايد و جايگاه ما را در جهان ارتقا نمي‌دهد، بل كه ما را در عرصه‌ي علم و تحقيق همچنان عقب مانده نگاه مي دارد. باستان پرستي و دچار شدن به اين توهم كه ايرانيان از آغاز خلقت در همه جاي دنيا حاضر بوده و در همه چيز دست بالا داشته‌اند، كژراهه‌اي است كه ما را حتا به تركستان نيز نمي‌رساند! اين ادعا كه ايرانيان در نبرد تروجان نقشي داشته‌اند مانند ديگر ادعاهاي آقاي فيروزي در اين سخنراني و همه وب‌نوشته‌هاي‌اش، توهمي است بدون اتكا به حتا يك خط نوشته تاريخي بر روي كاغذ و پوست و آجر و سنگ و چوب. البته هزينه كردن از نام ديودروس نيز حلال مشكلات ايشان نخواهد شد، چرا كه او نيز از تخيلات آقاي فيروزي ناآگاه است. تحليل گفتار و رفتار نويسندگاني چون آقاي فيروزي بسيار ساده است: آنان به دلخواه خود داستان‌هاي تخيلي را به نام تاريخ جا مي‌زنند و سپس در برابر اين سوال ويرانگر كه چرا ادعاهاي شما هيچ مستندي در منابع موجود ندارد، با بيان اين كه همه اسناد و منابع موجود جعلي و دستكاري شده ‌‌اند، خيال خود را راحت كرده و و به سادگي از زير بار سنگين پاسخگويي و رويارويي با حقيقت شانه خالي مي‌كنند.
+ سورنا فيروزي:
پاسخ آقای احمدی در جای خود و در شماره مربوطه داده شده است. ایشان باید درک کنند که زمانه بازگویی سخنان دیگران به ویژه گروندگان مکتب ضد ملی و ضد ایرانی سرخ به عنوان پژوهش گذشته است و حنایش رنگی ندارد. آن ... آبادی دوم نشوید و اگر سخن تازه ای ندارید به بازگویی های خود بپردازید. البته بنده اسناد را ارائه دادم. نمیدانم ایشان به صرف عدم مطالعه تاریخی کامل چنین احکامی را صادر میفرمایید که صد البته پاسخش در همان به اصلاح سند محوری شان در کودتا چی خواندن داریوش بزرگ و عدم اصالت هخامنش می باشد.
+ داريوش احمدي:
آقاي فيروزي دست از اين توهمات برداريد. چه كسي تاريخ هردوت را "سانسور" كرده و اساساً از اين كار چه بهره‌اي مي‌برده است؟ چرا جز شما كسي از سانسور تاريخ ايران در نوشته هردوت خبر ندارد؟ ديگر زمانه‌ي تهمت زدن به اين و آن و زدن برچسب‌هاي سياسي و ايدئولژيك به منتقدان خود سپري شده است. شما مرحمت كنيد فقط سند حضور ايرانيان در نبرد اسطوره‌اي تروجان را ارائه كنيد، باقي پيشكش.
+ سورنا فيروزي:
این پسین پیام بنده به آقاي داريوش احمدي در این مکان میباشد. گرامی اگر بجای پریشان سازی خاطر جهت جلب توجه، به متن مقاله بنده در تارنمای [...] پیرامون زدایش دو دوره ماد کهن ( پیش از دیا اوکو) و دودمان یاد شده مراجعه میکردید ( با توجه به ادعایتان مبنی بر اینکه نوشته های بنده را در آن خوانده اید) منبع آن را ملاحضه میفرمودید. اما حضرت عالی نه به بند 22 کتاب دوم از دیودور مراجعت میکنید و نه به مقاله من و منبعش و نه به گزارش های خبرگزاری ها. تاوان محدودیت دانسته ها و کم آگاهی های تاریخی شما را هم بنده نباید پس دهم. در پایان هم لحن پر از مهرتان را دگرش دهید. این شیوه نقد و اظهار نظر که هیچ، شیوه جلب هوادار و نظر هم نیست. دلایل برچسب را نیز در پاسخ نامه آتی توضیح دادم.
+ داريوش احمدي:
برادر محترم! تو هنوز فرق ميان اسطوره و تاريخ را درنيافته‌اي و تا زماني كه به درك اين موضوع مهم نائل نشدي، در اوهام خود غوطه‌ور خواهي ماند. آقاي عزيز! آن بند از كتاب ديودروس سيسيلي متأسفانه و مانند هميشه كمكي به اثبات خيال‌بافي‌هاي روزافزون تو نمي‌كند: 1- كل ماجراي نبرد تروجان (در ابعادي كه هومر آن را سروده است) و همه شخصيت‌هاي مربوط به آن (از هكتور و پاريس و پريام و ممنون گرفته تا آشيل و اوديسه و آگاممنون) يكسره اسطوره‌اي‌اند و اين را هر بچه دبستاني‌اي در اروپا و امريكا مي‌داند. يگانگي احتمالي ويرانه‌هاي كشف شده‌ي دژي در غرب آناتولي با تروجان سروده‌هاي هومر نيز نمي‌تواند افسانه‌ي نبرد تروجان را اثبات كند. 2- در بازه‌ي زماني فرض شده براي نبرد تروجان (1200-1500 پ.م.) آشور، برخلاف ادعاي ديودروس، تسلطي بر منطقه آناتولي نداشته است كه بخواهد نيروي كمكي به غرب آن (تروي) بفرستد. در آن روزگار قدرت برتر منطقه امپراتوري هيتي بوده است. 3- در سخنراني‌ات گفته‌اي كه: «ديودور در نگاشته‌هاي تاريخي‌اش به ما مي‌گويد كه فرمانرواي تروا، نامه‌اي به اين پادشاه ايراني مي‌نويسد و با برشمردن تروی به عنوان بخشي از قلمرو وی، خبر كشته شدن هكتور را مي‌دهد و از او كمك مي‌خواهد. پادشاه ايراني نيز سرداري از پارس را به كمك تروايي‌ها مي‌فرستد اما اين سردار شكست مي‌خورد». برادر گرامي! پيدا است حتا توان روخواني نوشته‌ي ديودروس را، كه به عنوان يگانه سند خويش آن را مرتباً به رخ مي‌كشي، نداري. ديودروس در اين بخش از كتاب خود (دفتر دوم، بخش 22. نگاه كنيد به +) مي‌نويسد كه تروجاني‌ها از پادشاه آشور به نام تئوتاموس (Teutamus)، كه بيست و ششمين پادشاه از سلاله‌ي نينياس (Ninyas) پسر سميراميس (Semiramis) بود (توجه كنيد كه همه اين اشخاص شاهان اسطوره‌اي آشور هستند) درخواست ياري كردند و او سپاهي شامل ده هزار اتيوپيايي را به ياري آنان فرستاد (بسنجيد با اوسبيوس، گاهنامه 16). منتها ديودروس مي‌افزايد كه فرمانده اين ده هزار نفر ممنون (Memnon) پسر تيثونوس (Tithonus) بود و اين فرد دوم امير دست نشانده‌ي شاه آشور در پارس بود. پس تا اين جا سخني درباره ياري خواستن از پادشاه پارس يا اعزام نيروهاي پارسي به تروجان به ميان نمي‌آيد. فقط نگو كه اين نوشته‌ي ديودروس جعلي و دستكاري شده است و فقط تو نسخه‌اي منحصر به فرد و سالم از آن را در اختيار داري كه در آن به جاي شاه آشور از پادشاه پارس ياد شده است! اما متأسفانه بايد بگويم كه همين ارتباط ممنون با پارس نيز ناممكن است؛ چرا كه اولاً نام خود ممنون و پدرش يوناني است و نه پارسي؛ و ثانياً خود هومر، خالق افسانه نبرد تروجان (در: اديسه، چهارم/ 188) و نيز هسيود (تئوگوني 985-984)، كه هر دو هفتصد سال پيش از ديودروس مي‌زيستند، ممنون را فرزند ائوس، ايزدبانوي پگاه، و پادشاه اتيوپي دانسته‌اند. پس در اين جا ما فقط با اساطير يوناني سروكار داريم و بس.
برادر ارجمند! اين اصلاً مهم نيست كه يك ديدگاه تاريخي را دانشمندي غربي مطرح كرده باشد يا شرقي. مهم، روشمندي و خردپذيري آن ديدگاه است. بنابراين با تقسيم ايدئولژيك نويسندگان و دانشمندان به شرقي و غربي و محكوم كردن غربيان به جعل و دروغ و دغل و انگ چسباندن به اين و آن، جايگاه و ارزش علم و تحقيق را فرونكاه و با ستايش خود به عنوان يگانه يابنده‌ي حقايق عالم، خود را سخره ديگران نساز. آقاي محترم! اهانت‌هاي مكررت به من و طفره رفتن تو از پاسخ‌گويي مستقيم به نقدهاي زبان‌شناختي من و آسمان و ريسمان كردن و گريز زدن به هخامنشيان و گئومات و داريوش و ... كه خارج از موضوع بحث بودند، فقط ضعف و درماندگي تو را در مباحثه نشان مي‌دهد. البته اين واكنش تو طبيعي بود چرا كه در برابر اصول استاندارد و همه‌پذيرفته زبان‌شناسي چيزي نمي‌توان گفت. همچنين سفارش مي‌كنم كه هر چه زودتر از ايرانيان ترك زبان به دليل اين كه آنان را زردپوست و غير ايراني خوانده‌اي پوزش بخواهي و طلب عفو كني. اگر هنوز متوجه خطاي بزرگ خود نشده‌اي، نوشته‌ات را در نشريه‌ي [...] چندبار ديگر بخوان.
+ سورنا فيروزي:
میدانم قول داده بودم دیگر به این جولانگاه شهرت طلبی دوستمان آقای احمدی ادامه ندهم و انقدر هم تاریخ این گزارش دیرینشده که کسی آن را نخواهد خواند. اما خب باید این لینک هارا میگذاشتم که دوستان بدانند من نه توهینی کردم ونه کسی را زردپوست خواندم و نه از چیزی طفره رفتم. مقاله ام هم روشن است. خوشحالم بالاخره در این معرکه گیری آقای احمدی چشمشان به جمال کتاب دیودور باز شد.
+ داريوش احمدي:
آقاي عزيز! به جاي تكرار اهانت‌‌ها و دشنام‌گويي‌هاي هميشگي‌ات (كه نشانه‌ي ضعف توست)، به نقدهاي دقيق و شفاف من پاسخ بده. البته طبيعي است كه چيزي براي گفتن نداشته باشي چرا كه چيزي در چنته نداري و حتا ناتوان از روخواني نوشته‌هاي خودت هستي و نمي‌داني كه چه نوشته‌اي و چه‌ها گفته‌اي. آقاي محترم! معركه‌گيري و شهرت‌طلبي ويژگي فرد نژادپرست و اهانتگري مثل توست كه در نشريات و مراكزي خاص مرتبا به وي ميدان داده مي‌شود تا دم از تاريخ و مفاخري پوشالي و تخيلي بزند و براي دكان باستان‌پرستي خود مشتري جمع كند، بي‌آن كه ابايي از توهين و پرخاش به ديگران داشته باشد.

۸ بهمن ۱۳۸۸

منشور كورش حرف‌هاي زيادي براي گفتن دارد

استاد ارفعي كه شهريور امسال 70 سالگي تولدش را جشن گرفته نزديك به 4 دهه است كه به‌طور مستقيم با متون تاريخي نبشته شده روي منشور كورش و ديگر خط‌هاي باستاني عيلامي سر و كار داشته است. او مدرك دكتري خود را سال 1353 از دانشگاه مؤسسه شرقي شيكاگو گرفته است و در كارنامه علمي خود چاپ كتاب فرمان كورش بزرگ يا همان منشور كورش را در كنار تحقيق و خوانش كتيبه‌هاي تخت‌جمشيد دارد. راه‌اندازي تالار كتيبه‌هاي موزه ملي، ترجمه متن‌هاي حقوقي بين‌النهرين از روي كتيبه‌هاي تاريخي و البته نگارش كتاب تاثير جغرافياي فارس براساس گل نوشته‌هاي تخت‌جمشيد، از جمله آثار برجسته وي است. گفتگوي زير در روزهايي با اين استاد پيشكسوت انجام شده است كه هنوز منشور كورش در راه‌ آمدن يا نيامدن به ايران براي نمايشي هرچند كوتاه سرگردان است.

* مي‌خواهم با اين پرسش شروع كنم كه بسياري از رسانه‌ها و حتي برخي مقامات دولتي از نمايش منشور كورش در ايران با جمله «بازگشت منشور به ايران ياد مي‌كنند»، آيا به نظر شما صحيح است؟
- نه، من اين جمله را قبول ندارم، زيرا منشور كورش از ايران بيرون نرفته است كه بخواهد روزي برگردد. اين اثر از بابل كه يكي از شهرهاي تاريخي عراق به شمار مي‌رود خارج شده و به موزه بريتانيا رفته است، اما به اشتباه بسياري در محاورات شخصي خود مي‌گويند به عنوان مثال منشور كورش به ايران بر مي‌گردد.
* مسوولان موزه بريتانيا اعلام كرده‌اند به واسطه كشف تكه‌هاي جديدي از منشور كورش پس از حدود 5 سال و چندين بار بدعهدي، نمايش اين اثر را به تعويق مي‌اندازند. به نظرتان كشف اين تكه‌ها مي‌تواند صحت داشته باشد يا اين موضوع تنها يك بهانه است؟
- ببينيد من روي سايت موزه بريتانيا چيزي در اين باره نديدم؛ اما اين كشف مي‌تواند از نگاهي درست باشد، زيرا بريتيش ميوزيم در دنياي معاصر، گنجينه عظيمي از تاريخ باستان را در دل خود پنهان كرده است. خود من نزديك به 150 جلد از گل نبشته‌هاي آن را چاپ شده ديده‌ام كه نشان از مخزني بزرگ در اين زمينه دارد. اين مساله مي‌تواند بازپيدايي قطعه‌ جديدي باشد كه در اين گنجينه عظيم نگهداري مي‌شود يا آن‌كه توجه به تكه‌اي ديگر باشد كه در گنجينه‌هاي ديگر دنيا وجود داشته و اين روزها در اختيار بريتيش ميوزيم قرار گرفته و البته شناسايي شده است. باز هم تاكيد مي‌كنم كه من تاكنون چيزي در اين باره روي سايت رسمي اين موزه نديده‌ام.
* در صورت كشف اين تكه‌ها واقعا اينها چقدر در بيشتر دانستن ما از اين منشور كمك مي‌كند؟
- خيلي كمك مي‌كند، زيرا اطلاعات ما اكنون به هر حال قطعات شكسته شده‌اي است كه جسته و گريخته از چيزي كه ما از سال 1972 شناسايي و مولاژ آن را تهيه كرده‌ايم به دست آمده و اين تكه‌هاي جديد مي‌تواند اطلاعات تازه به ما بدهد. ببينيد ما اكنون اطلاعات جالبي از روي اين منشور داريم. به عنوان مثال هزينه‌هاي روزانه براي پرستشگاه اسگيله (معبد مردوك، خداي بزرگ بابلي) چقدر بوده است. با اين اطلاعات مي‌دانيم كورش شروع به بازسازي ديوار حصار شهر كرده است كه در جايي از اين منشور بصراحت مي‌گويد خودم تكميلش كردم. در آن زمان چون رود فرات از وسط بابل مي‌گذشته، جاهايي كه احتمالا آسيب ديده با قير و آجر بازسازي شده است. در هر صورت كشف اين قطعات صددرصد اطلاعات كامل‌تري به ما مي‌دهد كه چه اتفاقات ديگري در آن زمان روي ‌داده است و ايرانيان باستان به چند درصد از دانش و فناوري رسيده بودند كه خواسته‌اند آن را روي منشوري حك كنند.
* بعضي‌ها معتقدند وجه حقوق بشري منشور كورش در كنار ديگر وجوه اثر تاريخي است كه اطلاعاتي ذي‌قيمت به ما مي‌دهد، اما تا كنون تنها اين وجه از آن پر رنگ شده است. شما با اين موضوع موافق هستيد يا خير؟
- ببينيد آن قسمت حقوق بشر اين منشور بخشي از گزارش كورش از فتح بابل است. آن قسمت نهايي كه حالا يك تكه نيز به آن چسبانده شده در واقع سرانجام كار است كه به عنوان مثال كورش چه كارهايي پس از فتح در بابل انجام داده است. اين كتيبه نوشته روحانيون پرستشگاه مردوخ در بابل است. اين منشور چندين بخش دارد، اما در بخش اول آن آمده است كه وقتي نبونيد پادشاه بوده و بيداد و ستم روا مي‌داشته، خدايان خشمگين شدند و شهرهايشان را رها كردند و مردوخ در شهرها به دنبال يك آدم دادگر گشت و كورش را پيدا كرد و دستش را گرفت و رهنمون شدند به سمت بابل. مي‌توان گفت كورش بزرگ، بي‌جنگ و خونريزي و تنها در عرض يك روز يا حداكثر 2 روز بابل را فتح كرده است؛ به عنوان مثال 2 روز قبلش مي‌بينيم كه كورش در 60 كيلومتري بابل بوده است و 2 روز بعدش در بابل بوده است. يعني 10 مهرماه 538 قبل ازميلاد در 60 كيلومتري بابل بوده و 12 مهرماه نيز در خود بابل بوده است و اين‌كه در بخش ديگري از منشور از اهداي هدايايي گفته شده كه از كل جهان آن روز براي كورش آمده و سپس پادشاهي‌اش را پذيرفته‌اند. اما در مورد آن تكه حقوق بشر منشور تنها اين نكته است كه كورش مي‌گويد: «سربازان من دوستانه در كاخ بابل قدم برمي‌داشتند و دوستانه بوده است هر كاري كه انجام شده و من هم نگذاشته‌ام كسي كس ديگري را اذيت كند و بترساند» و بعد از اين گزارش‌ها ادامه مي‌دهد: «خدايان من خشنود شدند و با شكست مردوخ براي من و سربازانم و فرزندانم دعا كردند» و سپس مي‌گويد كه آن‌گاه من اين كارها را در بابل كرده‌ام. البته اين تنها بخشي از منشور است كه براي شما بازگو كردم، اما قسمت حقوق بشر منشور بخشي از اطلاعات فراواني است كه اين منشور مي‌تواند به ما بدهد.
* الان فرضيه‌اي وجود دارد كه برخي معتقدند منشور كورش بيش از يكي بوده مثلا 10 عدد كه كورش آن را به تمام دنيا فرستاده، شما با اين موضوع موافق هستيد؟
- نه، به هيچ وجه من با اين موضوع موافق نيستم؛ زيرا اولا اين كتيبه نوشته روحانيون بابل است و براي بابل نوشته شده است؛‌ كارهايي كه كورش در بابل كرده است. اگر گزارش فتحي باشد كه به جاهاي ديگر فرستاده شده باشد به احتمال 99 درصد مي‌توانسته به خط آرامي (خطي است كه آرامي‌ها از عبري گرفته و به اشكال مختلف درآورده‌اند) نگاشته شده باشد. چون زباني بوده است كه تمام غرب آسيا (از عراق و خود بابل) در زمان كورش به كار مي‌بردند. از سويي غرب بابل يعني غرب عراق، سوريه وفلسطين همه‌ چون خطشان آرامي شده بود، پس آرامي مي‌دانستند، بنابراين منشور نمي‌توانسته به خط ميخي نوشته شده باشد، بلكه به آرامي نوشته شده است. با اين اوصاف اگر واقعيت اين گونه بوده است (البته منهاي آن قسمتي كه كورش در بابل چه كرده است) ديگر براي اقوام ديگر نيازي نبوده است كه اين منشور فرستاده شود. به همين دلايل كه گفته شد شك دارم كه از اين منشور تعداد بيشتري وجود داشته و به اقصا نقاط جهان فرستاده شده باشد.
* پس با اين توصيف تكه‌هايي كه موزه بريتانيا پيدا كرده است از كجا منشا مي‌گيرند؟
- قطعه قبلي را در دانشگاه ييل پيدا كرده‌اند و مي‌توانند تكه‌ها همه جاي دنيا باشند.
* من شنيدم كه در موزه چين هم تكه‌هايي از اين منشور وجود دارد. شما اين موضوع را شنيده‌ايد؟
- من نشنيدم، اما اگر وجود داشته باشد بسرعت ترجمه‌اش را در سايت موزه بريتانيا اضافه مي‌كردند. من هفته پيش در سايت موزه فقط خبر پيدا كردن قطعه‌اي را ديدم كه سال 1972 پيدا شده و ديگر هيچ خبر جديدي در اين زمينه اعلام نشده است.
* با اين توصيف شما، تصور من اين است كه مسوولان موزه انگليس براي نمايش ندادن اين اثر در ايران به دنبال بهانه هستند.
- بله، ممكن است و من و عده ديگري هم‌چنين تصور مي‌كنيم كه اين تعلل به عمد صورت مي‌گيرد.
* خب آنها چرا نبايد چنين اثري را به ايران بفرستند؟
- براي اين‌كه انگليسي‌ها موضوع امنيت شيء تاريخي خودشان را مطرح مي‌كنند؛ زيرا يك سند با ارزش باستاني را دارند و به قول خودشان نمي‌خواهند خطري وجود داشته باشد. حالا هرچقدر هم بيمه‌اش بكنند مهم نيست. غربي‌ها معتقدند موناليزا را 100 ميليارد دلار بيمه كنيد، اگر خراب شد ديگر موناليزا نيست. آثار باستاني كه ديگر نمونه نخواهند داشت، هركدام به نوبه خود يك شيء بسيار با ارزش كهن هستند كه ديگر تكرار نمي‌شوند. آنها با اين تصور كه شايد امنيت اثر در ايران تامين نشود نمي‌خواهند به ايران بيايد.
* من شنيده بودم اينها بيشتر بهانه‌شان به اين خاطر است كه مي‌گويند شما در ايران موزه استاندارد براي نمايش نداريد و بحث حفاظت و امنيت آن را در همين موضوع خلاصه مي‌كنند.
- اين يكي را نمي‌دانم.
* اما اين را قبول داريد كه موزه‌هاي ما اكنون استاندارد نيست؟
- خب براي پاسخ اين پرسش بايد خاطره‌اي تعريف كنم. يادم مي‌آيد تابستان 1333 بود كه من به موزه ايران باستان رفتم. درست زماني بود كه كشفيات تپه مارليك به نمايش در آمده بود. دوباره در سال 1335 كه دانشجو بودم به اين موزه رفتم و در نهايت سال‌ها بعد از آن كه مدت‌ها ايران نبودم، وقتي برگشتم و دوباره به موزه ايران باستان رفتم ديدم در طول چندين دهه تنها كم و بيش يك يا دو شيء اضافه شده بود و البته همان چيزهايي كه از قديم وجود داشت در همان محل قديمي دوباره وجود داشتند. بي‌آن‌كه موزه هيچ تغييري داشته باشد يا آن‌كه مقاوم‌تر شود. ببينيد، نگهداري آثار تاريخي در موزه ويژگي‌هاي خاصي مي‌خواهد.
* مي‌خواهم به پرسش قبل برگردم و اين‌كه برخي معتقدند بخشي از اين منشور كه در آن به حقوق بشر پرداخته شده، پررنگ‌تر شده است. در اين منشور نكات ديگري هست كه كمتر به آن توجه مي‌شود؟
- مثلا چه موضوعاتي؟
* بحث‌هاي مختلفي از چگونگي زندگي مردمان باستان و حتي دينداري كورش .
- اگر كسي روند نوشتن نوشته‌هاي باستاني بين‌النهرين را بداند، اين صحبت را نمي‌كند، زيرا نوشته‌هاي باستاني روال بخصوصي دارند. معمولا با تركيب كلمه آن‌گاه كه... شروع مي‌شوند، سپس گزارشي از اتفاقي مي‌دهند و بعد در انتها مي‌گويند به عنوان مثال بعد از اين اتفاق من چنين كاري كردم. ببينيد، در اين منشور بخش اولش كه نمي‌تواند در مورد خداپرستي باشد براي اين‌كه درباره ظلم و ستم و جوري است كه نبونيد (بخت‌النصر) روا مي‌داشته است. در آخرش هم ما مي‌توانيم ببينيم چه كارهايي كرده است. حالا جايي شايد سطر آخرين منشور به اين موضوع اشاره كرده باشد كه البته من نمي‌توانم در اين باره اظهار نظري بكنم.
* آقاي دكتر واقعا ‌چنين منشوري نمي‌توانسته چند تا باشد؟ زيرا برخي معتقدند كورش با چندتايي بودن اين منشور مي‌خواسته آن را براي تمام دنياي آن زمان بفرستد.
- اين‌كه بازسازي بخشي از پرستشگاه مردوك و البته نذر و نذوراتي كه در اين پرستشگاه صورت گرفته دليل موجهي نيست كه براي تمام دنيا فرستاده شود. مثلا در اين منشور مي‌گويد من در لوديه اين كار را كردم، در كادازاكيا [؟]‌ اين كار را كردم يا در فلسطين اين كار را كردم، اينها دليل موجهي براي فرستادن اين منشور به تمام جهان نيست.
* اگر قرار باشد اطلاعات جديدتري درباره كشف تكه‌هاي جديد اين منشور به دست آوريم، به نظر شما اين اطلاعات دست اول است؟
- ببينيد، در اين زمينه دو ديدگاه مطرح مي‌شود؛ اول ديد علمي است كه ريزترين نكات اين كتيبه كه براي من به عنوان يك زبان‌دان مجهول مانده آشكار مي‌شود كه خيلي با ارزش است. اما از ديد ديگر ما تمام چيزي كه از منشور خواسته‌ايم به دست آورده‌ايم و اين كشف نمي‌تواند اطلاعات دست اول‌تري به ما بدهد. به عبارت ديگر ما انتظار چيز زيادي از اين تكه‌هاي كوچك نداريم. يعني خارج از انتظارم چيز مهمي در اين تكه‌ها نخواهد بود مگر تكميل آن داده‌هايي كه دارم.
-----------------------------------------------
گفت‌وگوي فوق بي‌كم و كاست از اين منبع برگرفته شده است:
روزنامه جام جم، 7 بهمن 1388، ص 7

۲۶ دی ۱۳۸۸

شماره‌‌ی چهارم فصل‌نامه‌ی ایران‌‌پژوهی فروزش منتشر شد


شماره چهارم فصلنامه‌ي ايران‌پژوهي «فروزش» با مقاله‌اي از داريوش احمدي به نام «آذربايجان در روزگار باستان» منتشر شد.