tag:blogger.com,1999:blog-50593652024-03-19T15:33:07.056+03:30تاريخ و فرهنگ ايران باستانUnknownnoreply@blogger.comBlogger177125tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-46181478695458293762013-04-04T11:40:00.003+04:302013-04-04T11:40:26.321+04:30صفویان و عثمانیان (بخش نخست)<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
به تازگی در برخی از رسانههای جمعی، سلاطین عثمانی به جهت گسترش اسلام و پیکار و غزا با کفار (= مسیحیان اروپا) پیوسته ستایش و تکریم شده و در مقابل، شاهان صفوی به اتهام همسایهآزاری و تهاجم به عثمانی و عدم اهتمام به گسترش اسلام و دوستی با دشمنان عثمانی، نکوهش و سرزنش میشوند. اما، چنان که نشان خواهم داد، مستندات موجود تاریخی به آشکارا گویای آناند که دولت عثمانی همواره به خاک ایران به ویژه به دو منطقهی مهم قفقاز و آذربایجان، در آن روزگار (و حتا پس از آن) چشم طمع داشته و برای تسلط بر آنها بارها اقدام به لشکرکشیهای خونریزانه و ویرانگرانه به خاک ایران کرده و ایرانیان بیگناه و بیدفاع بسیاری را به خاک و خون کشیده است و هر آن چه صفویستیزان به این دولت نسبت دادهاند، شامل حال خود دولت عثمانی نیز میگردد. با وجود این، چشمپوشی از این حقایق - یا لاپوشانی آنها - فقط به جهت برآوردن اهداف و اغراض ایدئولژیک، کاری جز ریختن آب به آسیاب میهنستیزان و بیگانهپرستان نیست.<br />جنگهای دو دولت صفوی و عثمانی در زمان پادشاهی شاه اسماعیل (906-930 ق.) و سلطان سلیم به شکست ایران در نبرد چالدران (920 ق.) و اشغال بخشهایی از خاک آن انجامید و جنگهای دوران شاه طهماسب (930-984 ق.) و سلطان سلیمان نیز با بستن پیمان صلح آماسیه (رجب 962 ق.) پایان یافت. اما این سازش با تهاجم سلطان مراد سوم (1003-982 ق.) عثمانی به ایران در 986 ق. شکسته شد. شرح تهاجم عثمانی به ایران در این مقطع و کشتار مردم بیدفاع تبریز در 993 ق. برمبنای منابع دست اول تاریخی ایرانی و عثمانی، تصویر روشنی را از این روزها و رویدادهای خونین آن روزگار به دست میدهد.<br />1. گزارش قاضی احمد قمی، مورخ عصر صفوی (خلاصة التواریخ، جلد دوم، ویراسته احسان اشراقی، تهران، 1383، صص 789-788):</div>
<div style="text-align: justify;">
<blockquote class="tr_bq">
عثمان پاشا از وقوع اين حالات و شكستى چنين [از شاهزاده حمزه میرزا پسر شاه سلطانمحمد صفوی]، به غايت مضطر و پريشان گشته چون چارهاى نداشت با خود قرار داد كه انتقام آن از جماعت تبريزيان كشد و از عاقبت «فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ» [سوره10/39] مطلقاً انديشه ننموده، روز ديگر حكم قتل عام و غارت و يغماى شهر فرمود.<br />تمامى ينكچريان خود را به كوچهها و محلها انداخته، هر كس را به نظر درآوردند به درجه شهادت رسانيده، (به عالم آخرت مىرسانيدند) و از ديوار باغچهها به خانهها درآمده، هر كس را كه در نقبها و زيرزمينها پنهان شده بود، بيرون آورده به قتل رسانيدند و آتش قتل و غارت به نوعى بالا گرفت، كه [فرياد] لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ» [سوره2/249] از طبقات سموات درگذشته آيه «يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ» [سوره2/205] بر اموال و اسباب مسلمانان خواندند و قريب به هفت هشت هزار نفر به قتل درآورده، با صد نفر از پير زنان طعمه شمشير ساختند و چند تن از سادات صحيح النسب و علما و صلحا در اين قتلعام شربت شهادت چشيدند و اطفال شيرخواره را پاى بر شكم نهاده به عالم آخرت رسانيدند و موازى هفت هشت هزار نفر از سادهرخان مهلقا و دختران سمن سيما و زنان حورلقا و اطفال مسلمانان از تبريزيان اسير نموده در ميانه يكديگر خريد و فروخت نمودند. بسيارى از سنيان كه از اين قضيه شاد و فرحان بودند تمامى به قتل رسيدند و محبت آن جماعت مفيد نيفتاد [--> پانویس 1]. مجملاً از ظهور اسلام تا غايت، اين نوع قتل عامى بر زمرهی مؤمنين سمت ظهور نيافته بود و هيچ يك از سلاطين كفر جرأت به اين امر شنيع نكرده بودند كه از اين عثمان بىايمان نسبت به مسلمانان صادر شد.</blockquote>
</div>
<div style="text-align: justify;">
2. گزارش ابراهیم رحیمیزاده چاوش، مورخ عثمانی (تاریخ عثمان پاشا، تألیف ابوبکر بن عبدالله، ترجمهی نصرالله صالحی، تهران، 1387، صص 105، 109):</div>
<div style="text-align: justify;">
<blockquote class="tr_bq">
در پانزدهم ماه شعبان المعظم سنهء ٩٩٣ كه روز يكشنبه بود، با توكل به درگاه حضرت ربالعلمين، عظيم شأنه و عمّه نواله، و با توسل به معجزات شريف حضرت سرور انبياء صلى اللّه عليه و سلم براى برآورده كردن مقصود و مراد حضرت پادشاه با عظمت دين و شوكت خليفه روى زمين، خلد اللّه تعالى خلافته، كه احياى دين و اجراى شرع مبين و قلع و قمع [دشمنان] است، از اراضى رومِ سعادت لزوم به سوى ولايت تبريز، عزيمت صورت گرفت.<br />... فرداى آن روز [29 شعبان] كه قصد حمله به شهر شد، دلاور مردان و شيران ميدان را با زنجيرهاى آهنين نيز نمىشد نگه داشت. بيشتر عساكر بدون منزل كردن در محل مذكور، يكسره به شهر هجوم برده در عرض نيم ساعت موانع و سنگرهاى شهر را از بين برده و به نص شريف آيه »إِذا جاءَ نَصْرُ اَللّهِ وَ اَلْفَتْحُ» [سوره110/1] عساكر وارد شهر شده و به گرفتن اسير و مال و غنايم پرداختند. در آن روز سرها بريده شده و عدهاى نيز به اسارت درآمدند.<br />... بار ديگر از اين سو، افرادى فرستاده شدند. از آن طرف نيز تعدادى از ريشسفيدان ومعتمدان [تبریز] آمده و متن اماننامه تهيه شد. آن روز در ورود به شهر تأخير صورت گرفت. درمحل مزبور اعلان اتراق شد. در آنجا مناديان ندا سر دادند كه: «اين ولايت و رعيت از آنپادشاه سعادتمند [روم] است.» اما عساكرى كه از هفت و هشت سال قبل به اين سو دائماً در سفر جنگى شرق بودند چنان رنج و سختى كشيده بودند كه به ندا و توصيه فوق اعتنا نكرده و از سحرگاه دست به هجوم همهجانبه زده، اموال و اسباب و دارايى اهالى شهر را چنان مورد غارت و چپاول قرار دادند كه صد مرتبه بدتر از عملى كه تيمور در حمله به سيواس مرتكب شده بود را مرتكب شدند. سرانجام سردار عالىتبار و مير ميرانِ شجاعتشعار، خود سوار بر اسب شده و همه اسرا را گرفته و در جايى حفظشان كرده و بعضى از كسانى را كه به غارت اموال پرداخته بودند را سرزنش و بعضى ديگر را مجازات نموده و به [قتل و غارت] پايان داد. بدين صورت تمام شهر تبريز بعون الملك العزيز ضبط و قبض شد.</blockquote>
</div>
<div style="text-align: justify;">
3. گزارش ابراهیم پچوی، مورخ عثمانی (تاریخ پچوی، جلد 2، استانبول، 1283 ق.، ص 99. ترجمه از متن ترکی):</div>
<div style="text-align: justify;">
<blockquote class="tr_bq">
[به فرمان عثمان پاشا سربازان عثمانی در تبریز] از سادات و اشراف و بازرگانان و پیشهوران هر که را یافتند در طی سه روز و سه شب از دم تیغ گذراندند.</blockquote>
</div>
<div style="text-align: justify;">
4. گزارش منجم باشی، مورخ عثمانی (صحائف الاخبار، جلد 3، استانبول، 1285 ق.، ص 557. ترجمه از متن ترکی):</div>
<div style="text-align: justify;">
<blockquote class="tr_bq">
اهل اسلام [= سربازان عثمانی] حمله کرده، ده هزار تن از تبریزیان را کشتار نموده و اهل و عیالشان را به اسارت بردند.</blockquote>
</div>
<div style="text-align: justify;">
5. اُلُغبگ، نویسنده عصر صفوی (دون ژوان ایرانی، ترجمه گای لسترنج، لندن، 1926، ص 183-182. ترجمه از متن انگلیسی):</div>
<div style="text-align: justify;">
<blockquote class="tr_bq">
مردم تبریز تا دیرزمانی [در برابر مهاجمان عثمانی] ایستادگی کردند. عثمان پاشا در نهایت ناگزیر شد که تبریز را به زور سلاح تصرف کند و به جهت خشمی که از این ایستادگی طولانی [مردم] به او دست داده بود، به سربازاناش اجازه داد که شهر را تاراج کنند: در پی این [دستور] چنان فجایعی [در شهر] دیده شد که تا پیش از آن حتا مردمان وحشی نیز در زمان تصرف شهرهای دشمن مرتکب نشده بودند.<br />... تبریز برای دومین بار نیز دچار بداقبالی دردناکی شد [...] عثمان پاشا باردیگر به سربازاناش دستور داد که شهر را تاراج کنند. زمانی که سربازان ترک این چنین و این همه وحشیگری نسبت به مردم - که در نهایت زنان و کودکان بودند - مرتکب شدند، آنان از ترس جان خود به کوهها گریختند.</blockquote>
</div>
<div style="text-align: justify;">
----------------------------------<br />پانویس 1. این روایت، که گواه بقا و تداوم حضور گروهی از اهل سنت در تبریز، خاستگاه پادشاهی صفوی، است، دیدگاه کسانی را که میپندارند صفویان - به ویژه شاه اسماعیل - اهل سنت را یکسره تارومار نموده و از میان برداشته بود، در معرض شک و تردیدهای جدی قرار میدهد.</div>
</div>
Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-3403033972053390672011-10-14T13:18:00.002+03:302011-10-14T13:33:18.322+03:30بار دیگر: مقاله دزدی در فضای اینترنت<div dir="rtl" style="text-align: justify;">مقاله ای که تحت عنوان "کورش و پان ترکیسم" در چندین سایت (مانند <a href="http://www.tikbook.ir/post-410.aspx">+</a> و <a href="http://ebook.veyq.ir/book/%DA%A9%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B4_%DA%A9%D8%A8%DB%8C%D8%B1_%D9%88_%D9%BE%D8%A7%D9%86_%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D9%85-12391">+</a> و <a href="http://www.tarikhema.ir/forum/topic-t1220.html">+</a>) بدون ذکر نام نویسنده و منبع و مأخذ آن برای دانلود قرار داده شده است، همان مقاله ای است که من در سال 1382 نوشته و منتشر کرده بودم (<a href="http://azargoshnasp.net/famous/Cyrus/atpanturkismcyrus.htm">+</a>) و حال عده ای به راحتی و بدون داشتن هر گونه دغدغه اخلاقی و وجدانی آن را در سایت های خود قرار داده اند.<br />متأسفانه جوی که ما ایرانیان در محیط اینترنت ایجاد کرده ایم روز به روز به سوی اخلاق ستیزی و حرمت شکنی بیش تر می رود و چاره و درمانی نیز برای آن متصور نیست.<br /></div>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-31069258228370153312011-09-13T19:05:00.000+04:302011-09-13T19:07:28.179+04:30اخلاقستیزی در ویژهنامهی خاتون ایران<div dir="rtl" style="text-align: justify;">دیدن مطلبی در صفحه 204 ویژهنامهی خاتون روزنامه ایران (مرداد 1390)، تحت عنوان «آتوسا، شهبانوی پارسی» موجب حیرت و تأسف من شد؛ چرا که نظریهای را که من در مقالهی خود به نام «جایگاه آتوسا در تاریخ و اساطیر ایران» (مندرج در فصلنامه نامه ایران باستان، 1388، شماره پیاپی 18-17، صص 59-51) برای نخستین بار پیشنهاد کرده بودم، عیناً در این نوشته نقل شده است بیآن که به منبع و مأخذ آن اشاره شود. این مطلب درج شده در ویژهنامه مذکور، که راقم آن سیده نصیبه حسینی و دبیر بخش «زن در منشور تاریخ ایران» معرفی شده است، حاوی گفتاری بسیار نارسا و نامستند دربارهی آتوسا است و با یک اقتباسادبی ناشایستدر انتهای آن، این شاهکار به اوج خود رسیده است. در واپسین بند از این نوشته آمده است: «آخرین شاهان خاندان کیانی، در اساطیر و حماسههای ملی ایران یادآور و برگرفته شده از برخی پادشاهان هخامنشیاند و بر همین اساس گفته میشود هما در اساطیر ایران بر مبنای یادمانهایی از آتوسا شهبانوی پارسی و رویدادهای دوران داریوش و خشایارشا، همسر و پسرش شکل گرفته باشد. جالب آن است که بهمن پدر هما نیز برخی از یادمانهای کورش بزرگ را در خود دارد». این بند عیناً از صفحه 55 و پانویس 11 مقالهی پیشگفتهی من برگرفته شده است و البته راقم آن مهم و ضروری ندانسته است که نامی از صاحب این نوشته و نظریه ببرد!<br />در جای دیگری از این مطلب آمده است: «[ازدواج شاهان هخامنشی با همخونان خود] به جهت نگه داشتن ثروت در خانواده سلطنتی بوده»! این اظهارنظر نیز برداشتی مغلوط از پانویس 5 ص 52 مقاله من است که نوشتهام «ازدواجهای درونخانوادگی سیاستی مؤثر و رایج در میان پادشاهان پارس به منظور منحصر نگه داشتن خط و وارثان سلطنت در محدودهی خاندان حاکم پادشاهی و پیشگیری از جاهطلبی و قدرتگیری بزرگان پارسی و مداخلهی ایشان در نظام جانشینی سلطنت از طریق ازدواج با دختران دودمان پادشاهی بوده است».<br />سیده نصیبه حسینی در جای دیگری از مطلب خود آورده است: «طبق اسناد موجود کشف شده در سدههای اخیر، در ایران باستان، شاه و ملکه را خواهر و برادر ملت میخواندند و این به معنای خواهر و برادر بودن آنان نیست و سنت ازدواج [میان خویشان همخون] به طور حقیقی وجود نداشته است». متأسفانه باید بگویم چنین سندی هرگز و تاکنون کشف نشده و لذا ادعای طرح شده در این مطلب نادرست و بیپایه است. اشاره به این نکته ضروری است که اساساً هیچ مدرک استواری در رد سنت زرتشتی ازدواج میان همخونان، که اینک منسوخ شده است، وجود ندارد و من قبلاً در همین وبلاگ مفصلاً به این موضوع پرداختهام.<br />در جای دیگری از این مطلب نوشته شده است «داریوش [از ازدواج با دختران کورش] در پی آن بوده تا خود را مستقیماً به خاندان هخامنشی مرتبط کند». اما این جمله (که باز برداشتی مغلوط و انحرافی از مطلبی در ص 52 مقاله من است) کاملاً بیمعنا است، چرا که داریوش خود عضو و نماینده اصلی خاندان هخامنشی بوده و لازم نبوده است که برای هخامنشی بودن و شدن با خاندان دیگری وصلت کند. اما خاندانی که داریوش از این وصلتها در پی ارتباط با آن بود، خاندان انشانی - چیش پیشی کورش بزرگ بوده است.<br />در بخش دیگری از این نوشته میخوانیم: «شهبانوی ایران، خواندن و نوشتن را به خوبی میدانست و نقش تصمیم گیرنده در آموزش دیگر درباریان داشت ... چندین نبرد و لشکرکشی مهم تاریخی ایران، به گفته هردوت، به فرمان ملکه آتوسا صورت گرفته است». این که آتوسا آموزگار دربار یا فرمانده لشکرکشیهای پارس بوده، تصوری بیپایه و خیالبافانه است و البته هردوت نیز چنین ادعایی نکرده است.<br />بدین ترتیب، نوشتهای که خانم سیده نصیبه حسینی فراهم آورده است، عملاً چیزی جز برداشتی دلبخواهی و تحریفگرانه از مقالهی نویسندهای دیگر نیست، که به واسطهی معلومات اندک وی در این حوزه و نیز عدم التزام ایشان به اصول اخلاقی و حرفهای تبدیل به نوشتهای شده است که به لحاظ علمی و اخلاقی چیزی به خوانندگان نمیآموزد.<br /></div>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-80392903986253481052011-07-02T09:31:00.003+04:302011-07-02T09:36:02.634+04:30استخراج سيماي راستين شخصيتهاي تاريخي: وظيفه تاريخنگار<div dir="rtl" style="text-align: right;">مصاحبهي خبرگزاري ايبنا با داريوش احمدي.<br /><a href="http://ibna.ir/vdccmoqsm2bqxs8.ala2.html">(جهت مطالعهي متن اين گفتوگو، كليك كنيد)</a><br /></div>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-77880858500658897972011-06-17T08:33:00.003+04:302011-06-17T08:41:37.887+04:30جايگاه آتوسا در تاريخ و اساطير ايران<div style="text-align: justify;"><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://www.iup.ir/Files/Image/ECProduct/1390/1/14/b6b26741e2be4186a596a0c8775393e5.jpg"><img style="float: right; margin: 0pt 0pt 10px 10px; cursor: pointer; width: 143px; height: 200px;" src="http://www.iup.ir/Files/Image/ECProduct/1390/1/14/b6b26741e2be4186a596a0c8775393e5.jpg" alt="" border="0" /></a>"جايگاه آتوسا در تاريخ و اساطير ايران" عنوان مقالهاي است از صاحب اين قلم كه در مجله "نامه ايران باستان" (<a href="http://www.iup.ir/index.aspx?pid=297&productID=5836">بهمن 1389</a>) به چاپ رسيده است.<br />در اين مقاله، بر مبناي اسناد ايراني و يوناني موجود، نخست دودمان و خاندان آتوسا، دختر كورش بزرگ، و سپس نقش و جايگاه او در دربار هخامنشي و روابط و مناسبات او با شاهان بزرگ تحليل و بررسي گرديده و روايات و داستانهاي يونانيان دربارهي شخصيت و رفتار وي مورد ارزيابي قرار گرفته است. در ادامه، با اتكا به مجموعه شواهد ارائه گرديده، پيشنهاد شده است كه هُما، شهبانوي كياني، بازنمودي از شخصيت و يادوارههاي آتوسا، شهبانوي پارسي، در اساطير ايران است.<br /></div><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><br /></div>Unknownnoreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-85373282981089864652011-05-06T23:41:00.003+04:302011-05-06T23:53:02.239+04:30بیست و چهارمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران<div dir="rtl" style="text-align: right;">هم میهنان علاقه مند و پژوهشگری که مایل به تهیه این سه کتاب من در بیست و چهارمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران هستند می توانند به راهروی 27، غرفه 37، انتشارات توس مراجعه نمایند:<br /><br />1. دنیای ناشناخته هخامنشیان (مجموعه پژوهش هایی روشمند و مستند درباره تاریخ و فرهنگ و دین هخامنشیان)<br />2. پایان جهان و ظهور موعود در ادیان ایران باستان (پژوهشی جامع در خصوص باورها و اسطوره های زرتشتی و مانوی درباره پایان جهان)<br />3. هخامنشیان؛ فرمانروایان زمین و دریا (پژوهشی جامع و مستند درباره کورش بزرگ و تاریخ و فرهنگ هخامنشیان)<br /></div>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-20307821708871395662010-10-24T05:37:00.000+03:302010-10-24T05:38:24.985+03:30كاوش در تپه اشرف اصفهان<div dir="rtl" align="justify">فصل دوم كاوش در تپه تاريخي اشرف پس از يك ماه وقفه آغاز شد و تا 45 روز ادامه دارد. گفته ميشود كه اين تپه يكي از كهنترين كانونهاي شكلگيري شهر تاريخي اصفهان بوده و در نزديكي زايندهرود واقع شده است. به گزارش خبرگزاري ميراث فرهنگي، در حال حاضر روند كاوش در ضلع شمالي تپه ادامه دارد و با گسترده شدن محوطه كارگاه بخشهاي بيشتري از قلعه دوران ساساني در مجاورت خيابان مشتاق نمايان شده است ولي هنوز اقدامي از سوي شهرداري و ديگر نهادهاي مرتبط، براي محصور نمودن اين تپه و ممانعت از اخلال در روند كاوشهاي باستانشناسي توسط افراد، صورت نگرفته است.</div><div dir="rtl" align="justify">در فصل اول كاوش تپه اشرف، آثاري از يك قلعه مربوط به دوران ساساني و افزودههاي دوره آلبويه به همراه قطعات سفال به جاي مانده از دوران اسلامي و پيش از آن يافت شد.پس از به پايان رسيدن كاوشهاي باستانشناسي تپه اشرف، بازديد از اين گنجينه با ايجاد يك «سايت ـ موزه» براي علاقهمندان امكانپذير خواهد شد.</div><div dir="rtl" align="justify">(برگرفته از: روزنامه جام جم، 1/آبان/1389، ص 19)</div>Unknownnoreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-5549877173591392612010-09-25T21:36:00.003+03:302010-09-25T21:45:37.829+03:30پادشاهي اورارتو و جايگاه آن در تاريخ شمال غرب ايران<div dir="rtl" style="text-align: right;">«پادشاهي اورارتو و جايگاه آن در تاريخ شمال غرب ايران» مقالهاي است از داريوش احمدي كه در صفحه 10 از شماره 95 (25 شهريور 1389) هفته نامه «<span style="font-weight: bold; color: rgb(255, 0, 0);">طرح نو</span>» منتشر گرديده است.<br />اين مجله در فروشگاه انتشارات توس (تهران، خيابان انقلاب، خيابان دانشگاه) در دسترس علاقه مندان قرار دارد.<br /></div>Unknownnoreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-38799640948877530882010-09-04T00:21:00.003+04:302010-09-04T00:28:45.050+04:30جايگاه اسكندر در تاريخ ايران<div dir="rtl" style="text-align: right;">گزارش سخنراني داريوش احمدي در بنياد جمشيد (1389/6/7) با عنوان «جايگاه اسكندر مقدوني در تاريخ ايران»: <a href="http://ibna.ir/vdcexv8f.jh8ovi9bbj.html">+</a> / <a href="http://amordad6485.blogfa.com/post-5554.aspx">+</a><br />پيشخبر اين سخنراني: <a href="http://ibna.ir/vdcfxede.w6d1magiiw.html">+</a><br /></div>Unknownnoreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-74754496994145810002010-06-07T06:18:00.001+04:302010-06-07T06:22:32.063+04:30سفارش كتاب<div>همميهنان ارجمند و ايراندوستي كه مايلاند در توزيع و فروش كتابهاي اين جانب در شهرستانها مشاركت نمايند، ميتوانند با شماره تلفن زير تماس حاصل كرده و اقدام به سفارش كتابها نمايند:</div><div>021-66461007 (انتشارات توس)</div>Unknownnoreply@blogger.com7tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-45277806222925013642010-04-29T10:18:00.000+04:302010-04-29T10:20:58.097+04:30بنيانهاي تحريف نام خليج فارس<div dir="rtl" style="text-align: justify;">فردا روز ملي خليج فارس است، پهنهاي آبيرنگ كه در دل خاورميانه از آن به نام مركز دنياي قديم ياد ميكنند. اين كه چرا در تقويم كشورمان چنين روزي اضافه شد هم به خاطر امنيت و جايگاهي است كه موقعيت جغرافيايي خليج فارس در تعاملات منطقهاي و جهاني داراست و هم پاسخ قاطعي است به جرياني كه سعي در تحريف نام خليج فارس دارد.<br />طي 500 سالي كه خليج فارس در تسلط كشورهاي اروپايي بود و در آخرين مرحله، انگليس در خط مقدم اين استعمار ايستاد خليج فارس همواره به همين نام مطرح بود و هيچ مناقشهاي در اين باره وجود نداشت. حركت سازمانيافته براي تحريف نام خليج فارس در دو دوره مجزا آغاز شد. موج اول تحريف نام خليج فارس را ناسيوناليستهاي افراطي عرب آغاز كردند كه همزمان با اوجگيري پانعربيسم در كشورهاي عربي در دهه 60 نام جعلي خليج عرب را براي خليج فارس مطرح كردند. موج دوم اين حركت از دهه 90 به راه افتاد. اين موج جديد را دو جريان تقويت كرده و ميكنند يكي افزايش عايدات اعراب از نفت و انرژي كه موجب شد شاهزادگان عرب بخشي از سرمايه خود را وارد حوزه تبليغات آن هم تبليغ ضد ايراني كنند و ديگر پديدهاي است كه ناظران از آن به بحران هويت در جهان عرب ياد ميكنند.<br />البته بسياري از متفكران عرب از اين كه برخي دولتمردان و شاهزادگان اين كشورها راه درمان اين بحران هويت را در سناريوهاي ماجراجويانه خارجي جستجو كنند، احتراز ميكنند. مثلا مجدي عمر از چهرههاي سرشناس مصر در نشريه الاهرام مينويسد: «نسل من به خاطر دارد كه ما در ايام مدرسه در همه كتب و نقشهها با لفظ خليج فارس سروكار داشتيم، ولي بعد از مدتي به آن خليج عربي اطلاق كرديم، اين غيرمنطقي است، اين كه چند كشور عربي در اطراف آن باشند دليل نميشود كه نامي تاريخي را تغيير دهيم، حال براي اين كه خود را از اين مخمصه نجات دهيم فقط آن را خليج ميناميم، كدام خليج! مگر خليج بدون نام هم ميشود.»<br />علاوه براين دو موج، موج ديگري تلاش برخي اعراب ماجراجو را براي تحريم نام خليج فارس تقويت ميكند و آن قدرتهاي غربي بخصوص آمريكا و انگليس است كه نفع خود را در ايجاد تنش در منطقه حساس و استراتژيك خاورميانه و بويژه حوزه خليج فارس ميبينند. در همين راستا بود كه موسسه آمريكايي «نشنال جئوگرافي» در تلاش شكست خورده نام خليج فارس را جعل كرد و نه تنها واكنش همه ايرانيان كه واكنش مورخان بينالمللي را در پي داشت. آمريكا در سالهاي گذشته همواره اعلام كرده كه خليج فارس براي اين كشور اهميت حياتي دارد، لشكركشيهاي چند سال اخير اين كشور به منطقه تحت عناوين مختلف نيز حاكي از ميزان اهميت خليج فارس براي آن است. در افق تامين نيازهاي نفت و گاز جهان منطقه ديگري به غناي خليج فارس وجود ندارد تا بتواند انرژي كشورهاي جهان بويژه قدرتهاي صنعتي را در قرن جديد تامين كند. اين موضوع به اندازهاي مهم است كه اگر براثر حوادثي نظير جنگ، انقلاب و شورش اين منطقه نتواند به صدور نفت و گاز خود ادامه دهد فشار كشورهاي مصرفكننده انرژي در سطح بينالمللي باعث ميشود تا صحنه خليج فارس را به گونهاي تنظيم و در چارچوبهاي موردنظر درآورند كه به جريان توليد و عبور انرژي اخلال جدي وارد نكند بنابر اين اجراي سناريوهاي مختلف براي حفظ تسلط برمنابع سرشار انرژي در خليج فارس از سوي آمريكا همواره متصور است.<br />با وجود همه اينها نام خليج فارس هيچگاه جعل شدني نيست چراكه از آن هنگام كه تاريخ بشر مكتوب شد و جغرافي بهگونهاي علمي مورد بررسي قرار گرفت نام خليج فارس جزو 4 درياي شناخته شده بود كه به اعتقاد يونانيان كهن، همگي از يك اقيانوس عظيم به وسعتي معادل همه آبهاي جهان سرچشمه ميگرفتند و بسياري پيش از آن كه داريوش هخامنشي امپراتور ايران در كتيبههاي خود از درياي پارس سخن براند حتي غيرايرانيان هم اين پهنه آبي را به نام پارس ميشناختند.<br />(متن بالا بي كم و كاست از روزنامه جام جم مورخ 1389/2/9 برگرفته شده است)<br /></div>Unknownnoreply@blogger.com10tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-51971546573581323552010-03-13T14:46:00.005+03:302010-05-08T13:29:37.316+04:30باستانپرستي و تاريخ ايران<div style="text-align: justify;">پس از آن كه آقاي سورنا فيروزي در يكي از بنياد فرهنگي تهران در بهمن ماه گذشته ادعا نمود كه هردوت بخشي از تاريخ ايران را پاك كرده (!)، مورخان غربي يك سلسله كامل از شاهان ماد را از تاريخ ايران حذف كردهاند (!) و اين كه پارسها در نبرد افسانهاي تروجان شركت داشتهاند (!)، يادداشتهاي انتقادي كوتاهي را در وبلاگي كه اين سخنراني عجيب را منتشر كرده بود، نهادم. متأسفانه ايشان مانند هر فرد ايدئولژيزدهي ديگري نقدهاي مرا كه ناظر به نامستند بودن ادعاهاي وي بود برنتافت و به توهين و پرخشاگري عليه من در يكي از نشريات فرهنگي پرداخت، كه با توجه به تنگنايي كه در آن گرفتار آمده بود، جز اين نيز از او انتظار نميرفت.<br />حال براي آگاهي افكار عمومي مجموعه يادداشتهاي را كه ميان من و آقاي فيروزي در پيوند با سخنراني او رد و بدل شده است، در زير، نقل ميكنم:<br />+ داريوش احمدي:<br />بخش عمده دانستههاي كنوني ما دربارهي امپراتوري هخامنشي (در حوزههاي مختلف) وامدار تاريخ هردوت است و بدون اين منبع ارزنده بيگمان دانش چنداني از نياكان و گذشتگان خود نداشتيم. هردوت مانند هر مورخ كلاسيكي برمبناي ايدئولژي فرهنگي و سياسي خود به نگارش تاريخ پرداخته كه نتيجه آن در جاهايي ستايش غير منطقي دستاوردهاي يوناني و درك نادرست سنتهاي ايراني است، درست همچنان كه مورخان مسلمان (مانند يعقوبي) با ايدئولژي مشابهي به نگارش تاريخ پرداخته و همه جا دينگرايي و عربيت را ترجيح دادهاند. پس اگر هردوت به جهت شيوه تاريخنگارياش سزاوار نكوهش باشد، همه آثار تاريخي ما نيز ميبايست نكوهيده شوند.<br />اين تصور كه اروپاييان يا هر ملت ديگري در پي كوتاه و ناقص كردن تاريخ ايران هستند، يكسره بيمعنا و صرفاً مبتني بر توهم توطئه است. اين كه سابقه تاريخي ما 100 سال يا 1000 سال كوتاهتر يا بلندتر شود، البته پولي به جيب هيچ اروپايياي سرازير نميكند يا از درآمدهايشان نميكاهد. امروزه دنيا بر مدار اقتصاد ميگردد و در همين راستا همه كشورهاي پيشرفته در پي تأمين رفاه و رونق بيشترند و البته روشن است كه كوتاه و بلند شدن تاريخ ديگر كشورهاي تأثيري به حال آنها نخواهد داشت و اين تنها ما هستيم كه به عنوان شهروند كشوري جهان سومي همگان را دشمن و بدخواه ميانگاريم و خود را يگانهي عالم! از سوي ديگر در آثار آكادميك غربي چنان نيست كه تاريخ ايران پيش از مادها ناديده انگاشته شود (براي نمونه نگاه كنيد به تاريخ باستان كمبريج)، و اساساً هر آن چه از دوران پيشاتاريخي ايران ميدانيم حاصل زحمات و تلاشهاي همان اروپاييان است. آميختن اسطورهها و افسانهها با تاريخ راهكار پيشرفت و توسعهي ما نيست و اگر ميخواهيم از نياكانمان بيشتر بدانيم ميبايست به علوم و فنون جديد مجهز شويم. تنها با توسعهي شيوههاي علمي تحقيق در كنار گسترش كاوشهاي باستانشناسي است كه ميتوان هزارههاي گمشده تاريخ ايران را آفتابي و هويدا كرد. آلودن تاريخ به خيالات و اوهام نه تنها به افتخاراتمان نميافزايد و جايگاه ما را در جهان ارتقا نميدهد، بل كه ما را در عرصهي علم و تحقيق همچنان عقب مانده نگاه مي دارد. باستان پرستي و دچار شدن به اين توهم كه ايرانيان از آغاز خلقت در همه جاي دنيا حاضر بوده و در همه چيز دست بالا داشتهاند، كژراههاي است كه ما را حتا به تركستان نيز نميرساند! اين ادعا كه ايرانيان در نبرد تروجان نقشي داشتهاند مانند ديگر ادعاهاي آقاي فيروزي در اين سخنراني و همه وبنوشتههاياش، توهمي است بدون اتكا به حتا يك خط نوشته تاريخي بر روي كاغذ و پوست و آجر و سنگ و چوب. البته هزينه كردن از نام ديودروس نيز حلال مشكلات ايشان نخواهد شد، چرا كه او نيز از تخيلات آقاي فيروزي ناآگاه است. تحليل گفتار و رفتار نويسندگاني چون آقاي فيروزي بسيار ساده است: آنان به دلخواه خود داستانهاي تخيلي را به نام تاريخ جا ميزنند و سپس در برابر اين سوال ويرانگر كه چرا ادعاهاي شما هيچ مستندي در منابع موجود ندارد، با بيان اين كه همه اسناد و منابع موجود جعلي و دستكاري شده اند، خيال خود را راحت كرده و و به سادگي از زير بار سنگين پاسخگويي و رويارويي با حقيقت شانه خالي ميكنند.<br />+ سورنا فيروزي:<br />پاسخ آقای احمدی در جای خود و در شماره مربوطه داده شده است. ایشان باید درک کنند که زمانه بازگویی سخنان دیگران به ویژه گروندگان مکتب ضد ملی و ضد ایرانی سرخ به عنوان پژوهش گذشته است و حنایش رنگی ندارد. آن ... آبادی دوم نشوید و اگر سخن تازه ای ندارید به بازگویی های خود بپردازید. البته بنده اسناد را ارائه دادم. نمیدانم ایشان به صرف عدم مطالعه تاریخی کامل چنین احکامی را صادر میفرمایید که صد البته پاسخش در همان به اصلاح سند محوری شان در کودتا چی خواندن داریوش بزرگ و عدم اصالت هخامنش می باشد.<br />+ داريوش احمدي:<br />آقاي فيروزي دست از اين توهمات برداريد. چه كسي تاريخ هردوت را "سانسور" كرده و اساساً از اين كار چه بهرهاي ميبرده است؟ چرا جز شما كسي از سانسور تاريخ ايران در نوشته هردوت خبر ندارد؟ ديگر زمانهي تهمت زدن به اين و آن و زدن برچسبهاي سياسي و ايدئولژيك به منتقدان خود سپري شده است. شما مرحمت كنيد فقط سند حضور ايرانيان در نبرد اسطورهاي تروجان را ارائه كنيد، باقي پيشكش.<br />+ سورنا فيروزي:<br />این پسین پیام بنده به آقاي داريوش احمدي در این مکان میباشد. گرامی اگر بجای پریشان سازی خاطر جهت جلب توجه، به متن مقاله بنده در تارنمای [...] پیرامون زدایش دو دوره ماد کهن ( پیش از دیا اوکو) و دودمان یاد شده مراجعه میکردید ( با توجه به ادعایتان مبنی بر اینکه نوشته های بنده را در آن خوانده اید) منبع آن را ملاحضه میفرمودید. اما حضرت عالی نه به بند 22 کتاب دوم از دیودور مراجعت میکنید و نه به مقاله من و منبعش و نه به گزارش های خبرگزاری ها. تاوان محدودیت دانسته ها و کم آگاهی های تاریخی شما را هم بنده نباید پس دهم. در پایان هم لحن پر از مهرتان را دگرش دهید. این شیوه نقد و اظهار نظر که هیچ، شیوه جلب هوادار و نظر هم نیست. دلایل برچسب را نیز در پاسخ نامه آتی توضیح دادم.<br />+ داريوش احمدي:<br />برادر محترم! تو هنوز فرق ميان اسطوره و تاريخ را درنيافتهاي و تا زماني كه به درك اين موضوع مهم نائل نشدي، در اوهام خود غوطهور خواهي ماند. آقاي عزيز! آن بند از كتاب ديودروس سيسيلي متأسفانه و مانند هميشه كمكي به اثبات خيالبافيهاي روزافزون تو نميكند: 1- كل ماجراي نبرد تروجان (در ابعادي كه هومر آن را سروده است) و همه شخصيتهاي مربوط به آن (از هكتور و پاريس و پريام و ممنون گرفته تا آشيل و اوديسه و آگاممنون) يكسره اسطورهاياند و اين را هر بچه دبستانياي در اروپا و امريكا ميداند. يگانگي احتمالي ويرانههاي كشف شدهي دژي در غرب آناتولي با تروجان سرودههاي هومر نيز نميتواند افسانهي نبرد تروجان را اثبات كند. 2- در بازهي زماني فرض شده براي نبرد تروجان (1200-1500 پ.م.) آشور، برخلاف ادعاي ديودروس، تسلطي بر منطقه آناتولي نداشته است كه بخواهد نيروي كمكي به غرب آن (تروي) بفرستد. در آن روزگار قدرت برتر منطقه امپراتوري هيتي بوده است. 3- در سخنرانيات گفتهاي كه: «ديودور در نگاشتههاي تاريخياش به ما ميگويد كه فرمانرواي تروا، نامهاي به اين پادشاه ايراني مينويسد و با برشمردن تروی به عنوان بخشي از قلمرو وی، خبر كشته شدن هكتور را ميدهد و از او كمك ميخواهد. پادشاه ايراني نيز سرداري از پارس را به كمك ترواييها ميفرستد اما اين سردار شكست ميخورد». برادر گرامي! پيدا است حتا توان روخواني نوشتهي ديودروس را، كه به عنوان يگانه سند خويش آن را مرتباً به رخ ميكشي، نداري. ديودروس در اين بخش از كتاب خود (دفتر دوم، بخش 22. نگاه كنيد به <a href="http://penelope.uchicago.edu/Thayer/E/Roman/Texts/Diodorus_Siculus/2A*.html">+</a>) مينويسد كه تروجانيها از پادشاه آشور به نام تئوتاموس (Teutamus)، كه بيست و ششمين پادشاه از سلالهي نينياس (Ninyas) پسر سميراميس (Semiramis) بود (توجه كنيد كه همه اين اشخاص شاهان اسطورهاي آشور هستند) درخواست ياري كردند و او سپاهي شامل ده هزار اتيوپيايي را به ياري آنان فرستاد (بسنجيد با اوسبيوس، گاهنامه 16). منتها ديودروس ميافزايد كه فرمانده اين ده هزار نفر ممنون (Memnon) پسر تيثونوس (Tithonus) بود و اين فرد دوم امير دست نشاندهي شاه آشور در پارس بود. پس تا اين جا سخني درباره ياري خواستن از پادشاه پارس يا اعزام نيروهاي پارسي به تروجان به ميان نميآيد. فقط نگو كه اين نوشتهي ديودروس جعلي و دستكاري شده است و فقط تو نسخهاي منحصر به فرد و سالم از آن را در اختيار داري كه در آن به جاي شاه آشور از پادشاه پارس ياد شده است! اما متأسفانه بايد بگويم كه همين ارتباط ممنون با پارس نيز ناممكن است؛ چرا كه اولاً نام خود ممنون و پدرش يوناني است و نه پارسي؛ و ثانياً خود هومر، خالق افسانه نبرد تروجان (در: اديسه، چهارم/ 188) و نيز هسيود (تئوگوني 985-984)، كه هر دو هفتصد سال پيش از ديودروس ميزيستند، ممنون را فرزند ائوس، ايزدبانوي پگاه، و پادشاه اتيوپي دانستهاند. پس در اين جا ما فقط با اساطير يوناني سروكار داريم و بس.<br />برادر ارجمند! اين اصلاً مهم نيست كه يك ديدگاه تاريخي را دانشمندي غربي مطرح كرده باشد يا شرقي. مهم، روشمندي و خردپذيري آن ديدگاه است. بنابراين با تقسيم ايدئولژيك نويسندگان و دانشمندان به شرقي و غربي و محكوم كردن غربيان به جعل و دروغ و دغل و انگ چسباندن به اين و آن، جايگاه و ارزش علم و تحقيق را فرونكاه و با ستايش خود به عنوان يگانه يابندهي حقايق عالم، خود را سخره ديگران نساز. آقاي محترم! اهانتهاي مكررت به من و طفره رفتن تو از پاسخگويي مستقيم به نقدهاي زبانشناختي من و آسمان و ريسمان كردن و گريز زدن به هخامنشيان و گئومات و داريوش و ... كه خارج از موضوع بحث بودند، فقط ضعف و درماندگي تو را در مباحثه نشان ميدهد. البته اين واكنش تو طبيعي بود چرا كه در برابر اصول استاندارد و همهپذيرفته زبانشناسي چيزي نميتوان گفت. همچنين سفارش ميكنم كه هر چه زودتر از ايرانيان ترك زبان به دليل اين كه آنان را زردپوست و غير ايراني خواندهاي پوزش بخواهي و طلب عفو كني. اگر هنوز متوجه خطاي بزرگ خود نشدهاي، نوشتهات را در نشريهي [...] چندبار ديگر بخوان.<br />+ سورنا فيروزي:<br />میدانم قول داده بودم دیگر به این جولانگاه شهرت طلبی دوستمان آقای احمدی ادامه ندهم و انقدر هم تاریخ این گزارش دیرینشده که کسی آن را نخواهد خواند. اما خب باید این لینک هارا میگذاشتم که دوستان بدانند من نه توهینی کردم ونه کسی را زردپوست خواندم و نه از چیزی طفره رفتم. مقاله ام هم روشن است. خوشحالم بالاخره در این معرکه گیری آقای احمدی چشمشان به جمال کتاب دیودور باز شد.<br />+ داريوش احمدي:<br />آقاي عزيز! به جاي تكرار اهانتها و دشنامگوييهاي هميشگيات (كه نشانهي ضعف توست)، به نقدهاي دقيق و شفاف من پاسخ بده. البته طبيعي است كه چيزي براي گفتن نداشته باشي چرا كه چيزي در چنته نداري و حتا ناتوان از روخواني نوشتههاي خودت هستي و نميداني كه چه نوشتهاي و چهها گفتهاي. آقاي محترم! معركهگيري و شهرتطلبي ويژگي فرد نژادپرست و اهانتگري مثل توست كه در نشريات و مراكزي خاص مرتبا به وي ميدان داده ميشود تا دم از تاريخ و مفاخري پوشالي و تخيلي بزند و براي دكان باستانپرستي خود مشتري جمع كند، بيآن كه ابايي از توهين و پرخاش به ديگران داشته باشد.<br /></div>Unknownnoreply@blogger.com14tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-73686806792924169722010-01-28T08:58:00.000+03:302010-01-28T09:00:36.655+03:30منشور كورش حرفهاي زيادي براي گفتن دارد<div dir="rtl" style="text-align: right;">استاد ارفعي كه شهريور امسال 70 سالگي تولدش را جشن گرفته نزديك به 4 دهه است كه بهطور مستقيم با متون تاريخي نبشته شده روي منشور كورش و ديگر خطهاي باستاني عيلامي سر و كار داشته است. او مدرك دكتري خود را سال 1353 از دانشگاه مؤسسه شرقي شيكاگو گرفته است و در كارنامه علمي خود چاپ كتاب فرمان كورش بزرگ يا همان منشور كورش را در كنار تحقيق و خوانش كتيبههاي تختجمشيد دارد. راهاندازي تالار كتيبههاي موزه ملي، ترجمه متنهاي حقوقي بينالنهرين از روي كتيبههاي تاريخي و البته نگارش كتاب تاثير جغرافياي فارس براساس گل نوشتههاي تختجمشيد، از جمله آثار برجسته وي است. گفتگوي زير در روزهايي با اين استاد پيشكسوت انجام شده است كه هنوز منشور كورش در راه آمدن يا نيامدن به ايران براي نمايشي هرچند كوتاه سرگردان است.<br /><br />* ميخواهم با اين پرسش شروع كنم كه بسياري از رسانهها و حتي برخي مقامات دولتي از نمايش منشور كورش در ايران با جمله «بازگشت منشور به ايران ياد ميكنند»، آيا به نظر شما صحيح است؟<br />- نه، من اين جمله را قبول ندارم، زيرا منشور كورش از ايران بيرون نرفته است كه بخواهد روزي برگردد. اين اثر از بابل كه يكي از شهرهاي تاريخي عراق به شمار ميرود خارج شده و به موزه بريتانيا رفته است، اما به اشتباه بسياري در محاورات شخصي خود ميگويند به عنوان مثال منشور كورش به ايران بر ميگردد.<br />* مسوولان موزه بريتانيا اعلام كردهاند به واسطه كشف تكههاي جديدي از منشور كورش پس از حدود 5 سال و چندين بار بدعهدي، نمايش اين اثر را به تعويق مياندازند. به نظرتان كشف اين تكهها ميتواند صحت داشته باشد يا اين موضوع تنها يك بهانه است؟<br />- ببينيد من روي سايت موزه بريتانيا چيزي در اين باره نديدم؛ اما اين كشف ميتواند از نگاهي درست باشد، زيرا بريتيش ميوزيم در دنياي معاصر، گنجينه عظيمي از تاريخ باستان را در دل خود پنهان كرده است. خود من نزديك به 150 جلد از گل نبشتههاي آن را چاپ شده ديدهام كه نشان از مخزني بزرگ در اين زمينه دارد. اين مساله ميتواند بازپيدايي قطعه جديدي باشد كه در اين گنجينه عظيم نگهداري ميشود يا آنكه توجه به تكهاي ديگر باشد كه در گنجينههاي ديگر دنيا وجود داشته و اين روزها در اختيار بريتيش ميوزيم قرار گرفته و البته شناسايي شده است. باز هم تاكيد ميكنم كه من تاكنون چيزي در اين باره روي سايت رسمي اين موزه نديدهام.<br />* در صورت كشف اين تكهها واقعا اينها چقدر در بيشتر دانستن ما از اين منشور كمك ميكند؟<br />- خيلي كمك ميكند، زيرا اطلاعات ما اكنون به هر حال قطعات شكسته شدهاي است كه جسته و گريخته از چيزي كه ما از سال 1972 شناسايي و مولاژ آن را تهيه كردهايم به دست آمده و اين تكههاي جديد ميتواند اطلاعات تازه به ما بدهد. ببينيد ما اكنون اطلاعات جالبي از روي اين منشور داريم. به عنوان مثال هزينههاي روزانه براي پرستشگاه اسگيله (معبد مردوك، خداي بزرگ بابلي) چقدر بوده است. با اين اطلاعات ميدانيم كورش شروع به بازسازي ديوار حصار شهر كرده است كه در جايي از اين منشور بصراحت ميگويد خودم تكميلش كردم. در آن زمان چون رود فرات از وسط بابل ميگذشته، جاهايي كه احتمالا آسيب ديده با قير و آجر بازسازي شده است. در هر صورت كشف اين قطعات صددرصد اطلاعات كاملتري به ما ميدهد كه چه اتفاقات ديگري در آن زمان روي داده است و ايرانيان باستان به چند درصد از دانش و فناوري رسيده بودند كه خواستهاند آن را روي منشوري حك كنند.<br />* بعضيها معتقدند وجه حقوق بشري منشور كورش در كنار ديگر وجوه اثر تاريخي است كه اطلاعاتي ذيقيمت به ما ميدهد، اما تا كنون تنها اين وجه از آن پر رنگ شده است. شما با اين موضوع موافق هستيد يا خير؟<br />- ببينيد آن قسمت حقوق بشر اين منشور بخشي از گزارش كورش از فتح بابل است. آن قسمت نهايي كه حالا يك تكه نيز به آن چسبانده شده در واقع سرانجام كار است كه به عنوان مثال كورش چه كارهايي پس از فتح در بابل انجام داده است. اين كتيبه نوشته روحانيون پرستشگاه مردوخ در بابل است. اين منشور چندين بخش دارد، اما در بخش اول آن آمده است كه وقتي نبونيد پادشاه بوده و بيداد و ستم روا ميداشته، خدايان خشمگين شدند و شهرهايشان را رها كردند و مردوخ در شهرها به دنبال يك آدم دادگر گشت و كورش را پيدا كرد و دستش را گرفت و رهنمون شدند به سمت بابل. ميتوان گفت كورش بزرگ، بيجنگ و خونريزي و تنها در عرض يك روز يا حداكثر 2 روز بابل را فتح كرده است؛ به عنوان مثال 2 روز قبلش ميبينيم كه كورش در 60 كيلومتري بابل بوده است و 2 روز بعدش در بابل بوده است. يعني 10 مهرماه 538 قبل ازميلاد در 60 كيلومتري بابل بوده و 12 مهرماه نيز در خود بابل بوده است و اينكه در بخش ديگري از منشور از اهداي هدايايي گفته شده كه از كل جهان آن روز براي كورش آمده و سپس پادشاهياش را پذيرفتهاند. اما در مورد آن تكه حقوق بشر منشور تنها اين نكته است كه كورش ميگويد: «سربازان من دوستانه در كاخ بابل قدم برميداشتند و دوستانه بوده است هر كاري كه انجام شده و من هم نگذاشتهام كسي كس ديگري را اذيت كند و بترساند» و بعد از اين گزارشها ادامه ميدهد: «خدايان من خشنود شدند و با شكست مردوخ براي من و سربازانم و فرزندانم دعا كردند» و سپس ميگويد كه آنگاه من اين كارها را در بابل كردهام. البته اين تنها بخشي از منشور است كه براي شما بازگو كردم، اما قسمت حقوق بشر منشور بخشي از اطلاعات فراواني است كه اين منشور ميتواند به ما بدهد.<br />* الان فرضيهاي وجود دارد كه برخي معتقدند منشور كورش بيش از يكي بوده مثلا 10 عدد كه كورش آن را به تمام دنيا فرستاده، شما با اين موضوع موافق هستيد؟<br />- نه، به هيچ وجه من با اين موضوع موافق نيستم؛ زيرا اولا اين كتيبه نوشته روحانيون بابل است و براي بابل نوشته شده است؛ كارهايي كه كورش در بابل كرده است. اگر گزارش فتحي باشد كه به جاهاي ديگر فرستاده شده باشد به احتمال 99 درصد ميتوانسته به خط آرامي (خطي است كه آراميها از عبري گرفته و به اشكال مختلف درآوردهاند) نگاشته شده باشد. چون زباني بوده است كه تمام غرب آسيا (از عراق و خود بابل) در زمان كورش به كار ميبردند. از سويي غرب بابل يعني غرب عراق، سوريه وفلسطين همه چون خطشان آرامي شده بود، پس آرامي ميدانستند، بنابراين منشور نميتوانسته به خط ميخي نوشته شده باشد، بلكه به آرامي نوشته شده است. با اين اوصاف اگر واقعيت اين گونه بوده است (البته منهاي آن قسمتي كه كورش در بابل چه كرده است) ديگر براي اقوام ديگر نيازي نبوده است كه اين منشور فرستاده شود. به همين دلايل كه گفته شد شك دارم كه از اين منشور تعداد بيشتري وجود داشته و به اقصا نقاط جهان فرستاده شده باشد.<br />* پس با اين توصيف تكههايي كه موزه بريتانيا پيدا كرده است از كجا منشا ميگيرند؟<br />- قطعه قبلي را در دانشگاه ييل پيدا كردهاند و ميتوانند تكهها همه جاي دنيا باشند.<br />* من شنيدم كه در موزه چين هم تكههايي از اين منشور وجود دارد. شما اين موضوع را شنيدهايد؟<br />- من نشنيدم، اما اگر وجود داشته باشد بسرعت ترجمهاش را در سايت موزه بريتانيا اضافه ميكردند. من هفته پيش در سايت موزه فقط خبر پيدا كردن قطعهاي را ديدم كه سال 1972 پيدا شده و ديگر هيچ خبر جديدي در اين زمينه اعلام نشده است.<br />* با اين توصيف شما، تصور من اين است كه مسوولان موزه انگليس براي نمايش ندادن اين اثر در ايران به دنبال بهانه هستند.<br />- بله، ممكن است و من و عده ديگري همچنين تصور ميكنيم كه اين تعلل به عمد صورت ميگيرد.<br />* خب آنها چرا نبايد چنين اثري را به ايران بفرستند؟<br />- براي اينكه انگليسيها موضوع امنيت شيء تاريخي خودشان را مطرح ميكنند؛ زيرا يك سند با ارزش باستاني را دارند و به قول خودشان نميخواهند خطري وجود داشته باشد. حالا هرچقدر هم بيمهاش بكنند مهم نيست. غربيها معتقدند موناليزا را 100 ميليارد دلار بيمه كنيد، اگر خراب شد ديگر موناليزا نيست. آثار باستاني كه ديگر نمونه نخواهند داشت، هركدام به نوبه خود يك شيء بسيار با ارزش كهن هستند كه ديگر تكرار نميشوند. آنها با اين تصور كه شايد امنيت اثر در ايران تامين نشود نميخواهند به ايران بيايد.<br />* من شنيده بودم اينها بيشتر بهانهشان به اين خاطر است كه ميگويند شما در ايران موزه استاندارد براي نمايش نداريد و بحث حفاظت و امنيت آن را در همين موضوع خلاصه ميكنند.<br />- اين يكي را نميدانم.<br />* اما اين را قبول داريد كه موزههاي ما اكنون استاندارد نيست؟<br />- خب براي پاسخ اين پرسش بايد خاطرهاي تعريف كنم. يادم ميآيد تابستان 1333 بود كه من به موزه ايران باستان رفتم. درست زماني بود كه كشفيات تپه مارليك به نمايش در آمده بود. دوباره در سال 1335 كه دانشجو بودم به اين موزه رفتم و در نهايت سالها بعد از آن كه مدتها ايران نبودم، وقتي برگشتم و دوباره به موزه ايران باستان رفتم ديدم در طول چندين دهه تنها كم و بيش يك يا دو شيء اضافه شده بود و البته همان چيزهايي كه از قديم وجود داشت در همان محل قديمي دوباره وجود داشتند. بيآنكه موزه هيچ تغييري داشته باشد يا آنكه مقاومتر شود. ببينيد، نگهداري آثار تاريخي در موزه ويژگيهاي خاصي ميخواهد.<br />* ميخواهم به پرسش قبل برگردم و اينكه برخي معتقدند بخشي از اين منشور كه در آن به حقوق بشر پرداخته شده، پررنگتر شده است. در اين منشور نكات ديگري هست كه كمتر به آن توجه ميشود؟<br />- مثلا چه موضوعاتي؟<br />* بحثهاي مختلفي از چگونگي زندگي مردمان باستان و حتي دينداري كورش .<br />- اگر كسي روند نوشتن نوشتههاي باستاني بينالنهرين را بداند، اين صحبت را نميكند، زيرا نوشتههاي باستاني روال بخصوصي دارند. معمولا با تركيب كلمه آنگاه كه... شروع ميشوند، سپس گزارشي از اتفاقي ميدهند و بعد در انتها ميگويند به عنوان مثال بعد از اين اتفاق من چنين كاري كردم. ببينيد، در اين منشور بخش اولش كه نميتواند در مورد خداپرستي باشد براي اينكه درباره ظلم و ستم و جوري است كه نبونيد (بختالنصر) روا ميداشته است. در آخرش هم ما ميتوانيم ببينيم چه كارهايي كرده است. حالا جايي شايد سطر آخرين منشور به اين موضوع اشاره كرده باشد كه البته من نميتوانم در اين باره اظهار نظري بكنم.<br />* آقاي دكتر واقعا چنين منشوري نميتوانسته چند تا باشد؟ زيرا برخي معتقدند كورش با چندتايي بودن اين منشور ميخواسته آن را براي تمام دنياي آن زمان بفرستد.<br />- اينكه بازسازي بخشي از پرستشگاه مردوك و البته نذر و نذوراتي كه در اين پرستشگاه صورت گرفته دليل موجهي نيست كه براي تمام دنيا فرستاده شود. مثلا در اين منشور ميگويد من در لوديه اين كار را كردم، در كادازاكيا [؟] اين كار را كردم يا در فلسطين اين كار را كردم، اينها دليل موجهي براي فرستادن اين منشور به تمام جهان نيست.<br />* اگر قرار باشد اطلاعات جديدتري درباره كشف تكههاي جديد اين منشور به دست آوريم، به نظر شما اين اطلاعات دست اول است؟<br />- ببينيد، در اين زمينه دو ديدگاه مطرح ميشود؛ اول ديد علمي است كه ريزترين نكات اين كتيبه كه براي من به عنوان يك زباندان مجهول مانده آشكار ميشود كه خيلي با ارزش است. اما از ديد ديگر ما تمام چيزي كه از منشور خواستهايم به دست آوردهايم و اين كشف نميتواند اطلاعات دست اولتري به ما بدهد. به عبارت ديگر ما انتظار چيز زيادي از اين تكههاي كوچك نداريم. يعني خارج از انتظارم چيز مهمي در اين تكهها نخواهد بود مگر تكميل آن دادههايي كه دارم.<br />-----------------------------------------------<br />گفتوگوي فوق بيكم و كاست از اين منبع برگرفته شده است:<br />روزنامه جام جم، 7 بهمن 1388، ص 7<br /></div>Unknownnoreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-89354742455366909132010-01-16T17:58:00.003+03:302010-01-21T10:50:55.603+03:30شمارهی چهارم فصلنامهی ایرانپژوهی فروزش منتشر شد<a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEig9kM9r_ld0eNq1EClMEjclBvrGKktJjHvXLRAzJZs3pqXIUFvg_5-BlFyl9C7rn5kh1gOUE7w7eg3wD0GLFHlf0zKTvlSHB0mlkOLnClAyaX8a2sBmjewcvKPJGvO5Nk5DrpZ/s1600-h/1_84.jpg"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer; width: 225px; height: 304px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEig9kM9r_ld0eNq1EClMEjclBvrGKktJjHvXLRAzJZs3pqXIUFvg_5-BlFyl9C7rn5kh1gOUE7w7eg3wD0GLFHlf0zKTvlSHB0mlkOLnClAyaX8a2sBmjewcvKPJGvO5Nk5DrpZ/s400/1_84.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5427344751031950802" border="0" /></a><br />شماره چهارم فصلنامهي ايرانپژوهي «<a href="http://foroozesh.blogfa.com/">فروزش</a>» با مقالهاي از داريوش احمدي به نام «آذربايجان در روزگار باستان» منتشر شد.<br /><div dir="rtl" style="text-align: right;"><br /></div>Unknownnoreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-16147726060782596982009-12-24T08:41:00.000+03:302009-12-24T08:42:59.968+03:30ثبت ملي متن منشور كوروش در شيراز<div dir="rtl" style="text-align: justify;">متن منشور كوروش به عنوان نخستين سند مكتوب با ادبياتي تأثيرگذار درباره عـدالت و مراعات حقوق مردم جهان امـروز با حضور رييسجمهوري و اعضاي هيـــأت دولت در شيراز به ثبـــت ملي رسيد.<br />به گزارش واحد مركزي خبر، معاون رئيسجمهوري و رئيس سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري با اشاره به تشکيل ستاد ويژه و کميتههاي تخصصي براي ورود، نگهداري و نمايش منشور کوروش در ايران به همراه ساير برنامههاي علمي و فرهنگي، افزود: ثبت ملي منشور کوروش در آستانه ورود اين کتيبه استوانه اي ارزشمند به ايران را به فال نيک ميگيريم و بار ديگر به همه جهانيان اين پيام روشن را ميدهيم که ما ايرانيان بنيانگذار حقوق بشر در جهان بودهايم و 2000 سال پيش از رهبراني همچون «ابراهام لينکلن»، سند دموکراسي، آزادگي، نفي بردگي و استثمار را براي جهانيان تدوين کرده بوديم. <br />معاون رئيسجمهوري منشور کوروش را کهنترين سند مکتوب با ادبياتي تاثير گذار درباره عدالت و مراعات حقوق انسانها برشمرد و افزود: در زماني که بسياري از الواح مکتوب باقيمانده، از جنگ افروزي و تضييع حقوق انسانها در سراسر گيتي خبر ميدهد، ايرانيان در اوج قدرت پيام صلح و دوستي، انسانيت و عدالت، نوعدوستي و احترام به ابناء بشر و اقوام و اديان را به جهانيان هديه ميکنند. <br />بقايي گفت: منشور کوروش در دوراني نوشته و ساخته شد که جهان مالامال از جنگ، بردگي و اسارت و ظلم صاحبان قدرت و دارايي بر ضعفا بود و اين نخستين بيانيه حقوق بشر ارمغاني ازملت و دولتمردان ايران براي جهاني است که از جنگ و خشونت، جنگ تبعيض و بيعدالتي رنج ميبرده است. <br />رئيس سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري ثبت اين اثر معنوي و نمايش منشور کوروش در آينده نزديک را فرصتي دوباره و ارزشمند براي تکرار پيام صلح و دوستي ايران و ايرانيان براي جهانيان دانست و افزود: برنامههاي ويژه اي براي تحقق اين منظور و تبيين جايگاه ميراث ايران و نقش تعيين کننده آن در تاريخ و حيات بشري تدارک ديده شده است که در آستانه ورود منشور کوروش به ايران در ايام نمايش عمومي و پس از آن اجرا خواهد شد. <br />منشور حقوق بشر کوروش که با نام استوانه کوروش نيز شناخته ميشود، از جنس سفال بوده و در سال 539 پيش از ميلاد تهيه شده است. <br />دور تا دور اين استوانه سفالين که 23 سانتيمتر طول و 11 سانتيمتر عرض دارد، در حدود 40 خط به زبان ميخي بابلي، فرمانهاي کوروش حک شده است. منشور کوروش به عنوان نخستين منشور حقوق بشر شناخته ميشود و در سال 1971 ميلادي، سازمان ملل آن را به شش زبان رسمي منتشر کرد و بدلي از اين منشور نيز در مقر سازمان ملل متحد در شهر نيويورک نگهداري ميشود. <br />بر اساس توافقهايي ميان سازمان ميراث فرهنگي و موزه بريتانيا منشور کوروش 16 ژانويه 2010 مصادف با 26 دي سال جاري به ايران منتقل و براي مدت چهارماه در موزه ملي ايران به نمايش گذاشته ميشود و فعاليتهاي علمي فرهنگي درباره مسائل باستانشناسي نيز در حاشيه نمـــايش اين شيء تاريخي ارزشمند تدارک ديده شده است.<br />---------------------------------------------------<br />نوشتهي فوق بيكم و كاست از اين منبع گرفته شده است:<br />روزنامه اطلاعات، 2/دي/1388، ص 2<br /></div>Unknownnoreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-29411119826842340442009-12-10T11:35:00.000+03:302009-12-10T11:38:18.584+03:30بار ديگر: ارتش كمبوجيه و مصر<div style="text-align: justify;">سرمان بهكار خودمان گرم بود و داشتيم زندگيمان را ميكرديم؛ براي خودمان در پايتخت هخامنشيان و درست بيخگوش آثار باستاني هتل ميساختيم، از زير چهارباغ و كنار سيوسه پل، مترو عبور ميداديم.</div><div style="text-align: justify;">فكر ميكرديم بالاخره نام شاهان را از كتب درسي براي هميشه حذف بكنيم يا نكنيم؟ و از اين دست شيرينكاريهاي شگفتانگيز كه يك جفت برادر ايتاليايي با خبر يافتن ارتش كمبوجيه حسابي سر ذوقمان آوردند؛ آن هم كجا؟ مصر.خلاصه آب دستمان بود زمين گذاشتيم و پايكوبان و مسرور از اين شكوه و جلال ايران باستان تصميم داشتيم بپريم در نخستين طيارهاي كه در محل مورد نظر توقف ميكند تا چشممان به جمال اين ارتش نازنين كه بسياري آن را افسانه ميخواندند، روشن شود و با خواهش يا تهديد چند ماهي هم كه شده آنها را قرض بگيريم و در موزه ملي نمايش دهيم تا حسابي دلمان بسوزد از آن همه شكوهي كه حالا از آن تكه استخواني بيش باقي نمانده.</div><div style="text-align: justify;">برخي هم البته از ذوق كشف و شهود بهره برده و براي كمبوجيه ميسروديم: ارتش گمگشته باز آيد به ايران غم مخور ... كه مصرع دوم توي دهانمان ماسيد و يك باستانشناس مصري كه از قضا با پارتي بازي سمت مهمي هم در مصر پيدا كرده خبر فوق را به كل تكذيب كرد و گفت نه خاني رفته نه خاني آمده! حالا كم گرفتار بوديم بايد بيابيم پرتقال فروش را كه البته هميشه پاي پرتقال فروش ما ميخواهد ورزشي باشد يا اجتماعي يا فرهنگي وسط گود سياست گير افتاده.</div><div style="text-align: justify;">حال بايد ديد اين ماجراي فرهنگي قرار است بستري باشد براي باز شدن يخ روابط سياسي ما و مصريها يا وسيلهاي است براي سردتر كردن روابط؛ البته بعد از اينكه پرتقال فروش مربوطه را يافتيم و بالاخره فهميديم اصلا ارتشي بود يا نبود؟</div><div style="text-align: justify;">[خبر اين بود:] باستانشناسان ايتاليايي بقايا و استخوانهايي كه به احتمال زياد به لشكر كمبوجيه تعلق داشته و در حدود 2 هزار و 500 سال پيش در شنهاي صحرايي در غرب مصر مدفون شدهاند را كشف كردند.</div><div style="text-align: justify;">براساس نوشتههاي هرودوت، كمبوجيه پسر كورش پس از نافرماني كاهنان معبد آمون از خواستههاي وي 50هزار جنگجو را از تبس براي حمله به واحه سيوه در مصر اعزام كرد كه اين سپاه پس از 7 روز پيادهروي در بيابان به واحهاي به نام الخارجه رسيدند كه پس از خروج از آن ديگر هرگز ديده نشدند.</div><div style="text-align: justify;">هرودوت مينويسد: بادي قدرتمند و كشنده از جنوب برخاسته و تودههاي عظيمي از شن را به همراه آورده است و تمامي نيروهاي اين لشكر را در خود مدفون كرده است.</div><div style="text-align: justify;">افسانه لشكر ناپديد شده كمبوجيه بهتدريج در غبار تاريخ به فراموشي سپرده شده بود تا اينكه اين دو دانشمند ايتاليايي اعلام كردند نشانههايي را از لشكر ايراني كه توسط توفان شن بلعيده شده بودند، كشف كردهاند.</div><div style="text-align: justify;">در كنار اين اجساد صخرههايي به شكل يك پناهگاه طبيعي در ابعاد 35 متر در 8/1متر در 3 متر كشف شده كه بهدليل ابعاد بزرگ، مكاني مناسب براي پناه گرفتن از توفان شن به شمار ميرفته است.</div><div style="text-align: justify;">براساس گزارش [شبكه] ديسكاوري، محققان ايتاليايي برخلاف ديگر باستانشناسان، مسيري متفاوت از مسيرهاي مورد مطالعه را از سمت جنوب بررسي كرده و موفق به كشف بقاياي اين لشكر بزرگ شدند.</div><div style="text-align: justify;">رئيس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري در نامهاي زودهنگام از رئيسجمهوري مدد خواست و رئيسجمهور هم دستور اعزام هيأتي به صحراي مذكور را صادر كرد. اما...</div><div style="text-align: justify;">زاهي هواس، باستانشناس معروف مصري كه اكنون دبيركل ارشد هيأت باستاني مصر است در سايت رسمي خود اين خبر را تكذيب كرده و نوشت لازم است من مردم جهان را در زمينه اخباري كه به تازگي در روزنامهها و خبرگزاريها منتشر شده است درباره برادران ايتاليايي كه كشف بقاياي ارتش كمبوجيه پادشاه ايراني را مطرح كردهاند، آگاه و در همينجا اعلام كنم كه اين اخبار بيپايه و اساس و گمراهكننده است.</div><div style="text-align: justify;">او فعاليت اين دو برادر را غيرقانوني ميخواند و يادآوري ميكند كه آنها پيش از اين نيز با افسانهبافي قصد فروش اشياي عتيقهاي را در مكانهاي ديگر داشتهاند. و سازمان ميراثفرهنگي نيز طي اطلاعيهاي بر مواضع خود پافشاري كرده و ماجرا را تا حدودي سياسي اعلام كرد.</div><div style="text-align: justify;">همچنين پائولو گاللو رئيس هيأت باستانشناسي در واحه البحرين مصر و محقق مصرشناس در دانشگاه تورين ايتاليا و عضو انجمن باستانشناسي اسكندريه مصر نظراتي نزديك به زاهي هواس بيان كرده است. او گفته: «من اين ادعا را تأييد نكرده بلكه آن را تكذيب ميكنم. ميتوان گفت در واحه البحرين (در مصر)، تنها اثر باستاني كه تاكنون به دست آمده، معبدي متعلق به سلسه سيام فراعنه است... هيچكس زماني كه برادران كاستيليوني ميگويند ما اين اشيا را يافتيم، آنجا حضور نداشته و هيچكس نميداند آنها اين اشيا را دقيقا كجا پيدا كردهاند و هيچكس (غير از خودشان) تاكنون اين اشيا را از نزديك نديده است. بنابراين اين يك رويه و روش علمي نيست. اين آقايان باستانشناسان آماتور هستند و حرفهاي به حساب نميآيند. چون باستانشناسان حرفهاي و متخصص بهگونه ديگري عمل ميكنند. حرفهايها ابتدا اشياي پيدا شده را در جاي خود باقي گذاشته تا از آن مستندنگاري علمي، عكاسي و گزارش كاوش تهيه كنند و سپس بلافاصله مقامات مسئول و متخصصان ديگر را درخصوص يافتههاي خود در جريان ميگذارند.»</div><div style="text-align: justify;">او تاكيد ميكند: «آقايان كاستيليوني باستانشناسان آماتوري هستند كه مدتهاست اجازه ورود به مصر را ديگر ندارند، چون مقامات مصري دقيقا به خاطر روشهاي غيرعلميشان به آنها بياعتمادند». همچنين او ميافزايد: « تنها منبعي كه از ناپديد شدن اين لشكر سخن ميگويد فقط هرودوت است. تمام داستان و تاريخنگاري هرودوت، مورخ يوناني، عليه كمبوجيه است. او در حقيقت ميخواهد تصويري منفي از كمبوجيه ترسيم كند.</div><div style="text-align: justify;">احتمالا به همين دليل او از اين تحرك نظامي در صحرا سخن ميگويد تا نشان دهد كمبوجيه اصلا فرمانده خوبي نبوده است. اين ادعاي هرودوت همانند ادعاي ديگرش درباره كشته شدن گاو آپيس توسط كمبوجيه است. در حالي كه در جريان كاوشهاي باستانشناسي در مقبره گاو مقدس، تابوت بسيار زيبا و بزرگي به دست آمد كه آن را كمبوجيه براي تدفين اين گاو مقدس ساخته و به مصريها اهدا كرده است. بنابراين علم باستانشناسي، خلاف گفتههاي هرودوت را نشان داده است.»</div><div style="text-align: justify;">اقدام بعدي، درخواست ايران از يونسكو</div><div style="text-align: justify;">سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري بيكار ننشسته و همچنان در تلاش براي كشف حقيقت ماجراست و با ارسال نامهاي به يونسكو خواستار كمك اين سازمان جهاني براي صيانت از هويت 50هزار سرباز هخامنشي در مصر شده است.</div><div style="text-align: justify;">حسن محسني، مديركل اداره روابط عمومي سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري از ارسال نامهاي به يونسكو براي صيانت از هويت 50هزار سرباز هخامنشي در مصر خبر داد. وي با اشاره به نگرانيهاي موجود نسبت به تلاش مصريها براي از بين بردن هويت اين سربازان هخامنشي ميگويد: دكتر زاهي هواس، رئيس شورايعالي عتيقهجات مصر در وبلاگ شخصي خود آورده است كه كشف بقاياي ارتش كمبوجيه در مصر بياساس و دروغ است. اين اظهار نظرهاي مقامات مصري نشان ميدهد كه بهدليل فشارهاي سياسي اقدام به انتشار چنين مطالبي ميكنند به همين دليل طي نامهاي از يونسكو درخواست كردهايم تا سريعاً هيأت كاوش باستانشناسي را براي تعيين و تثبيت هويت 50هزار سرباز هخامنشي در مصر اعزام كند. مدير روابط عمومي سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري ميافزايد: در اين نامه پيشنهاد كردهايم كه مسئوليت هيأت باستانشناسان اعزامي به مصر، با ايران باشد.</div><div style="text-align: justify;">محسني با بيان اينكه ماهيت تاريخي كشف اين 50هزار سرباز هخامنشي و حساسيتهاي فراوان آن براي دولت مصر چندان خوشايند نخواهد بود، يادآور شد: شورايعالي عتيقهجات مصر زير نظر رئيسجمهوري مصر اداره ميشود و همين موضوع ميتواند بار سياسي خاص ادعاي رئيس اين شورايعالي و تأثير تعيينكننده فشارهاي احتمالي وارده را دو چندان كرده باشد.</div><div style="text-align: justify;">وي در ادامه ميگويد: تمام مستندات مرتبط با بقاياي 50هزار سرباز هخامنشي توسط دانشگاه لچه بررسي شده است اما نگران اين هستيم كه فشارهاي سياسي بر اين دانشگاه باعث شود هويت آثار را خدشهدار كنند و تغيير دهند به همين دليل با ورود يونسكو به اين قضيه و اعزام هيأت كاوش به مصر تا حدودي از نگرانيها كاسته ميشود.</div><div style="text-align: justify;"><br /></div><div style="text-align: justify;">رضا مرادي غياث آبادي [...] نيز در اين باره مينويسد: تازگي اخبار فراواني از 2 برادر دوقلوي ايتاليايي كه بازماندههاي ارتش كمبوجيه در مصر را كشف كردهاند، منتشر شده است. در برخي گزارشهاي فارسي از همين خبر، چنان روي دوقلو بودن اين دو برادر تأكيد و اصرار شده كه گويي اگر آنان دوقلو نبودند، ارتش كمبو جيه كشف نميشد. در چند سال اخير اين سومين بار است كه كساني مدعي كشف ارتش كمبوجيه در مصر يا در ليبي ميشوند.</div><div style="text-align: justify;">ساختار اين خبر - همچون نمونههاي پيشين- بسيار عاميانه و اكتشافاتي «ژول ورن» گونه و مناسب نشريات جنجالمآب است كه بهدنبال مخاطب بيشتر و جلب توجه هستند. تا آنجا كه موضوع را دنبال كردم، هيچ گزارش علمي يا دستكم گزارش مقدماتياي كه متكي به شواهد باستانشناختي، نقشهها و عكسهاي مستند باشد، پيدا نكردم. چند عكس بيربط با موضوع و ساختگي نيز در پيشاني اخبار آمده بود كه سخت سوءظن برانگيز مينمود. چنين خبري را فعلاً به صرف همين گزارشها نميتوان باور داشت؛ مگر آنكه گزارشهاي علميتر و معتبرتري از آن نشر يابد.</div><div style="text-align: justify;">بازگويي روند مطالعات و سير منطقي آن و نيز نام مكانهايي كه در اين خبر آمده است، همگي با يكديگر متناقض و بيارتباط هستند. براي مثال شهر و واحه سيوَه (به اشتباه: سيوا) در شمالغربي مصر و نزديكي مرز ليبي، شهر سُلوم در شمال مصر و در ساحل درياي مديترانه، شهر و واحهالخَرجَه (خَرجَه/ خرِگه) در مصر مركزي و معبد بزرگ آمون در كرنَك، در جنوب شرقي مصر و شمال سد اسوان است (البته معبد كوچك ديگري براي خداي آمون در سيوه وجود داشته است).</div><div style="text-align: justify;">ما ايرانيان نيز كه گاهي در برابر خارجيان احساس ضعف ميكنيم و تصور ميكنيم هر چه در نشريات فرنگي گفته شود، وحي منزل و بلاترديد است و جايي براي بحث و بررسي نميگذارد همچون هميشه به سرعت ذوقزده و احساساتي شديم و بدون احساس نياز به كسب اطلاعات بيشتر از منابع موثق علمي، آن را خبر اول روزنامهها و نشريات كرديم.</div><div style="text-align: justify;">البته بديهي است كه در كنار اهداف معلوم و نامعلومِ سازندگان اين قصههاي ماجراجويانه و اكتشافي، نشريات و مخاطبان آنها نيز به اخبار مهيج نياز دارند. اولي براي كسب مخاطب و دومي براي نيازهاي تخديري و كسب هيجان. بر هر دو گروه بالا به نسبت نامه رئيس سازمان ميراث فرهنگي به رئيس دولت مبني بر پيشنهاد پيگيري و انجام كاوشهاي باستانشناسي در مصر، خرده كمتري وارد است. جا داشت كه ايشان با صبوري و مشورت و بررسي بيشتر به اين زودي در دام خبرسازان نميافتاد.</div><div style="text-align: justify;">بنده از مناسبات ديپلماتيك چيزي سر در نميآورم و نميدانم كه فيالمثل چگونه ميتوان در كشوري كه با آن در قطع رابطه كامل هستيم، دست به عمليات كاوش زد؛ اما همين قدر ميدانم كه دستگاه باستانشناسي مصر به نحو چشمگيري در منطقه پيشرفته و روزآمد است. بسياري از دانشگاهها و انستيتوهاي باستانشناسي جهان در آنجا فعال هستند و دفتر و دستك و كارگاه و آزمايشگاه دارند. بعيد ميدانم آنان نيازي به توان باستانشناسي كشوري داشته باشند كه ابزار و امكاناتي بيش از بيل و ماله و كمچه ندارد.</div><div style="text-align: justify;">هميشه پاي سياست در ميان است</div><div style="text-align: justify;">اولين بار سازمان ميراث فرهنگي در اطلاعيه خود پاي سياست را به ميان اين ماجراي فرهنگي باز كرد؛ البته كارشناسان مسائل سياسي و روابط بينالملل نيز چنين مسألهاي را دور از ذهن نميدانند. يكي از آنها دكتر ماكان عيدي پور، كارشناس روابط بينالملل است كه در گفتوگو با همشهري اين موضوع را تأييد ميكند. او ميگويد: امروز روابط ايران و مصر در تيرهترين وضعيت ممكن است. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي روابط سياسي ايران و مصر قطع شد اما امروز ما در روابط فرهنگي هم مشكلات زيادي داريم بهخصوص در بحث ميان شيعه و سني و نسل كشي تازهاي كه آغاز شده است. صرفنظر از اين موضوع ماجراي ضدايراني شدن اعراب را هم بايد در نظر گرفت.</div><div style="text-align: justify;">عيدي پور معتقد است در شرايط كنوني اينكه مصريها بخواهند اقتدار تاريخي ايرانيان را انكار كنند، دور از ذهن نيست. وي ميگويد: زمزمه امپراتوري ايران كه تا مصر پيشروي كرده احياي امپراتوري پارس را بهدنبال دارد و طي آن قدرت گرفتن شيعه را در پي خواهد داشت كه اين امر نه تنها براي مصريها كه براي جامعه عرب قابل پذيرش نيست؛ همان طور كه در ماجراي حذف نام خليجفارس، اعراب از هيچ كاري كوتاهي نميكنند. اين كارشناس امور بينالملل در ادامه تأكيد كرد: امروز دنياي عرب حتي حاضر است از ثروت بسياري كه ممكن است كشف اين اثر و نمايش آن در موزهها برايشان به ارمغان بياورد، بگذرد تا نام ايران را از تاريخ حذف كند و به ذهن كسي خطور نكند كه ايران بزرگترين قدرت منطقه در زمان باستان بوده است.</div><div style="text-align: justify;">عيدي پور نكته جالب ديگري را مطرح ميكند و آن عكسالعمل رژيم اشغالگر قدس است. او ميگويد: بايد ديد مواضع اسراييليها چه خواهد بود. از طرفي در تمام متون مقدس يهود شاهان ايراني ستوده شدهاند و از طرفي ديگر پذيرفتن قدرت تاريخي ايران براي آنها گران تمام ميشود؛ بهنظرم بايد منتظر سرمايهگذاريهاي آنها در هاليوود بود تا با ساختن آثاري چون 300 دست به تحريف تاريخ ايران بزنند.</div><div style="text-align: justify;">اذعان به جاه و جلال ايرانيها خطرات ژئوپوپليتيك را به همراه خواهد داشت. قوم يهود هميشه در تلاش بودند تا با تاريخ جعلي خود را به ماقبل تاريخ وصل كنند و در اين راه بهترين كار بهره بردن از شاهان ايراني و اقتدارشان بوده است. مواضع رژيم اشغالگر قدس در آينده جالب توجه خواهد بود. عيدي پور پيشنهادي را هم در اين زمينه مطرح ميكند و ميگويد: چندين راه براي شكستن يخ روابط سياسي هميشه وجود دارد كه ميتوان به ورزش و فرهنگ در اين ميان اشاره كرد. ماجراي بهوجود آمده ميتواند بستر مناسبي براي برقراري روابط صلح آميز ميان ما و مصريها باشد كه اين امر تنها با مذاكرات دوستانه و عدم موضعگيريهاي تهديدآميز ممكن خواهد بود.</div><div style="text-align: justify;">[...] موضوع بر سر بودن يا نبودن ارتش مذكور نيست، موضوع اينجاست كه ماجراي ارتش كمبوجيه ناتواني بزرگي را بر ما نمايان ميكند و آن هم نبودن تحقيقات و پژوهشهاي كافي در زمينه تاريخ در كشور و هيجانزده شدن زود هنگام همه ماست. مادامي كه علاقه زيادي به تاريخ گذشته كشور نشان نميدهيم و بيشتر به سياهنمايي و دلزدگي از شاهان و ستمهاي آنان مشغوليم بايد با چنين رويدادهايي هم مواجه شويم.</div><div style="text-align: justify;">مهم نيست كه تاريخ، تاريخ ستم و ظلم بوده يا مظلوميت، مهم اينجاست كه اصل ماجراي تاريخ براي ما روشن باشد كه هم ارزشهاي ميراث فرهنگي مان را بدانيم و بشناسيم و هم اقتدار ايراني را كه از شرق تا غرب را در برگرفته بود و هم اينكه هر كسي نتواند با احساسات ما به اين راحتي بازي كند. فرض كنيم چنين ارتشي اصلا وجود ندارد يا اين اكتشاف حاصل شهرتطلبي 2برادر ايتاليايي است چرا ما بايد تا اين اندازه احساساتي با مسأله روبهرو شويم و فرصت تحقيق و پژوهش در اصل ماجرا را هم به خود ندهيم؟</div><div style="text-align: justify;">----------------------------------------------</div><div style="text-align: justify;">همهي نوشتهي فوق برگرفته شده است از:</div><div style="text-align: justify;">روزنامه همشهري، 18/آذر/1388، ص 13 و 23</div>Unknownnoreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-3790038498429084552009-11-25T10:42:00.000+03:302009-11-25T10:44:03.599+03:30ارتش كمبوجيه پيدا نشده، گم شد<div dir="rtl" style="text-align: justify;">داستان بسيار ساده شروع شد. هنوز جوهر خبر كشف بقاياي ارتش كمبوجيه در شمال مصر در رسانهها خشك نشده است كه دبيركل ارشد هيات آثار باستاني مصر آن را بياساس خواند تا اين داستان شروع نشده به پايان برسد.<br />داستان با داستانسرايي برادران دوقلوي ايتاليايي شروع ميشود كه با نشان دادن چند جمجمه و چند سلاح برنزي در قسمتي از صحراي مصر قصد دارند به جهانيان بقبولانند كه آثار كشف شده بقاياي ارتش گمشده كمبوجيه پادشاه ايرانيان باستان است كه به يكباره در اين محل كشف شده است (<a href="http://news.discovery.com/archaeology/cambyses-army-remains-sahara.html">+</a>).<br />رسانههاي ايراني همه به تكاپو ميافتند و البته اما در اين ميان سازمان ميراث فرهنگي براي آن كه درجه حساسيت خود را نسبت به اين موضوع نشان دهد از آغاز مذاكره مصر براي بازگشت اين آثار باستاني خبر داد.<br />هيجان بر رفتارهاي همه رسانهايها و حتي غيررسانهايها سايه ميافكند تا رئيس سازمان ميراث فرهنگي به عنوان بالاترين مقام مسوول در زمينه ميراث فرهنگي ايران در نامهاي خطاب به رئيسجمهور پيشنهاد جلسهاي مشترك را با مسوولان وزارت امور خارجه، نماينده تامالاختيار كشور مصر و نماينده اين سازمان برگزار كند تا نكات و مسائل مرتبط با اين موضوع از نقطهنظر سياسي و ديپلماتيك بررسي شوند. در اين نامه همچنين پيشنهاد انجام كاوش باستانشناسي در قالب يك گروه متخصص ارائه ميشود تا با بررسي علمي و تخصصي موضوع توسط پژوهشگران و باستانشناسان، نسبت به انعكاس توانمنديهاي فني و علمي ميهن اسلامي در سطح بينالمللي اقدام شود.<br />رئيسجمهور نيز در پاسخ ضمن اعلام موافقت خود، نامهاي خطاب به رئيس سازمان ميراث فرهنگي ارسال ميكند. در بخشي از اين نامه آمده بود: در موضوع كشف اخير لازم است، تلاش كافي در جهت بازبيني زوايا و وقايع تاريخي آن صورت پذيرد و اطلاعرساني مناسب به ملت ايران و عموم مردم علاقهمند جهان انجام شود. همچنين استفاده از ظرفيتهاي كارشناسي ملي در موضوع ميراث فرهنگي و بهرهگيري از كارشناسان جهاني و ظرفيتهاي ديپلماسي و بينالمللي مورد انتظار است.<br />«زاهي هواس» آب بر آتش ريخت<br />اما از ديگر سو تمام دنياي باستانشناسي ميداند كه «زاهي هواس» باستانشناس برجستهاي است. او اگر تمامي زواياي مختلف دنياي تمدن باستان مصر را كند وكاو نكرده باشد، قسمت اعظمي از كشفيات دوران فراعنه مصر مديون تلاش اوست. تا جايي كه در محافل غيررسمي از او به عنوان فرعون امروز مصر ياد ميكنند.<br />زاهي هوّاس كه اكنون دبيركل ارشد هيات آثار باستاني مصر است روز گذشته بدون توجه به هيچ حاشيهاي در رابطه با اين كشف به طور صريح در سايت رسمي خودش نوشت: «لازم است من مردم جهان را در زمينه اخباري كه بتازگي در روزنامهها، خبرگزاريها و شبكههاي تلويزيوني درباره برادران دوقلوي آنجلو (Angelo) و آلفردو (Alfredo) كاستيگليوني (Castiglioni) كه كشف بقاياي ارتش كمبوجيه، پادشاه ايراني را مطرح كردهاند، آگاه و در همين جا اعلام كنم كه اين اخبار بيپايه و اساس و گمراهكننده است.»<br />اين باستان شناس جهاني حتي پا را فراتر از اين هم گذاشت و در ادامه اين مطلب نوشت: اين دو برادر هيچ پروژه كاوش باستانشناسي را در محوطه تاريخي برنيكه پانخريسوس (Berenike Panchrysos) در واحهي بحرين (Bahrin) در نزديكي واحهي سيوه (Siwa) نداشتهاند و پروژه كاوش در اين محوطه تاريخي از سال 2002 ميلادي توسط دكتر پائولو گالو (Paulo Gallo) از دانشگاه تورين آغاز شده است.<br />هواس براي آن كه اعتماد به نفسش را درباره اين موضوع در مطلب شديد اللحن خود به رخ خوانندگان بكشاند، اينگونه مطلبش را به پايان برد: برادران كاستيگليوني هيچ مجوز كاوش باستانشناسي از هيات آثار باستاني مصر نگرفتهاند. به همين دليل، هر آن چيزي را كه آنها ادعاي كشف آن را دارند، غيرقابل باور است. دو باستانشناس ايتاليايي اكنون معلوم نيست در كجاي دنيا مشغول كشف رازهاي تاريخ هستند. زيرا در يكي از سايتهاي معتبر بينالمللي در زمينه باستانشناسي، اين برادران دوقلو دلالاني خطاب شدهاند كه حتي چندي پيش ميخواستهاند شمشيري قلابي را نيز به يك توريست آمريكايي بفروشند.<br />حال با تمام اين اوصاف شايد نكته پنهان در كشف بقاياي ارتش كمبوجيه دوم، هيجانزدگي سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري در اين زمينه باشد كه سايت خبري متعلق به اين سازمان اولين سايتي بود كه اين خبر را بدون تحقيق منتشر كرد و سپس براي آنكه به سربازان دروغين جان نيز بدهد پرونده مذاكره براي كاوش در منطقهاي باستاني كه شايد اصلا وجود ندارد را به روي ميز مذاكره با مصريها برد. حال اين موضوع بماند كه اكنون بسياري از محوطههاي تاريخي در ايران كاوش نشده از سوي غارتگران ميراث فرهنگي غيرمجاز كاوش ميشوند و آن وقت جالبتر آن است كه سال گذشته هيچ بودجهاي هم از سوي اين سازمان براي كاوشهاي باستاني در ايران اختصاص داده نشد. شايد بهتر باشد اين سازمان به كاوشهاي داخلي بيشتر توجه نشان دهد تا واكنش به اخباري دروغين كه دلالان بينالمللي آثار تاريخي آنها را منتشر ميكنند.<br />------------------------------------------------------------<br />تمام مطلب فوق از اين منبع برگرفته شده است (با ويرايش برخي نامها):<br />روزنامه جام جم، 4/آذر/1388، ص 16<br /></div>Unknownnoreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-5168722330377641832009-11-09T12:50:00.005+03:302009-11-17T10:41:08.318+03:30سرقت ادبي<div dir="rtl" style="text-align: justify;">آن چه كه موجب شد نويسنده اين سطور از انتشار مقالات و پژوهش هاي خود در اين وبلاگ پرهيز كند، سرقت پياپي اين مطالب و درج آنها در وبلاگهاي ديگر بدون ذكر منبع و مأخذشان بود. متأسفانه همين مشكل به كتابهاي من نيز سرايت كرده است؛ براي نمونه، به تازگي فردي بخشهايي از كتاب مرا (هخامنشيان: فرمانروايان زمين و دريا، فصل دوم) تكه تكه نموده و در وبلاگ خود (<a href="http://bastaniran.blogfa.com/">+</a>)، بدون بردن نام كتاب و نويسندهي آن، منتشر كرده است. جالب آن كه همين شخص در وبلاگ من با نام «هموطن» پيامي گذاشته (<a href="https://www.blogger.com/comment.g?blogID=5059365&postID=5584214396105178229&isPopup=true">+</a>) و مرا به خواندن مطالبي كه از كتابم برگرفته، فراخوانده است!!!<br />پايبندي به اصول اخلاقي و احترام گذاشتن به حقوق ديگران گوهر گرانسنگي است كه شوربختانه روز به روز نايابتر ميشود.<br /></div>Unknownnoreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-55842143961051782292009-10-22T08:49:00.004+03:302009-10-22T11:17:22.918+03:30نگاهي نو به تاريخ هخامنشيان<a href="http://ibna.ir/vdchvmnm.23ni-dftt2.html">1. گزارش سخنراني داريوش احمدي در نشست تخصصي «نگاهي نو به تاريخ هخامنشيان» در بنياد فرهنگي جمشيد در 1388/7/26</a><br /><a href="http://ibna.ir/vdcjxxei.uqe8izsffu.html">2. نگاهي نو به تاريخ هخامنشيان بررسي ميشود</a><br /><br /><br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhPxgc1XuvqOBUNxNIJkKOKw_l6uzHdJmiNOwK69tTJ7QKnZjOYQBEQjIDLefSdR4NIFYCrotcJcVLrO-OWV7UK2gGSk3LZwtjvs9MOQKgLHP9CYyUEyQd_drOK0EB49lDagyfc/s1600-h/daric.1.1.jpg"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer; width: 160px; height: 167px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhPxgc1XuvqOBUNxNIJkKOKw_l6uzHdJmiNOwK69tTJ7QKnZjOYQBEQjIDLefSdR4NIFYCrotcJcVLrO-OWV7UK2gGSk3LZwtjvs9MOQKgLHP9CYyUEyQd_drOK0EB49lDagyfc/s400/daric.1.1.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5395295183798815138" border="0" /></a>Unknownnoreply@blogger.com9tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-41766563392015683272009-10-06T07:58:00.004+03:302009-10-06T08:04:15.525+03:30مقامهاي موسيقي محلي ايران به نام بيگانگان ثبت شد<div dir="rtl" style="text-align: justify;">در حالي كه ثبت رديفهاي موسيقي ايراني در فهرست ميراث معنوي يونسكو، چند روزي شادي را به خانه اهالي اين هنر ناب آورد، اما خبر ثبت يكي از گنجينههاي هنر معنوي فلات ايران؛ «موسيقي عاشيقلار» به نام يكي از كشورهاي همسايه، آه از نهاد همه دوستداران موسيقي برآورد.<br />ايران، سرزميني بزرگ است كه فرهنگهاي اقوام گوناگون و متعددي را در دل خود جاي داده و براي قرنها از آنها حفاظت كرده و باعث رشد و شكوفاييشان شده است.<br />در اين ميان، مقامهاي متنوع موسيقي نواحي ايران، يكي از مجموعه ميراثهاي گرانبهايي است كه اگرچه چندان از سوي مراكز و نهادهاي فرهنگي مورد حمايت و توجه قرار نگرفته، اما به مدد سرپنجه و حنجره نوازندگان و خوانندگان بيادعاي چهارگوشه اين سرزمين، همچنان زنده و پايا مانده است.<br />خبر هشداردهنده درباره ميراث معنوي كشور ما بويژه در حوزه موسيقي آن است كه پارههاي جدا شده از سرزمين اصلي ايران، امروز به مدعيان اصلي اين ماندگاريهاي كهن تبديل شدهاند. در همين ارتباط، چند روز پيش، موسيقي عاشيقلار كه سالهاي گذشته پرونده آن از سوي ايران براي ارائه به يونسكو آماده شده بود، از سوي كشور آذربايجان در بخش شاهكارهاي فرهنگ شفاهي به ثبت رسيد.<br />در حاشيه اين خبر، با كمال تاسف بايد گفت در حالي كه براساس كنوانسيون ميراث ناملموس يونسكو ميتوان پروندهها را به صورت چند ميليمتري تهيه و ثبت كرد، ما در ارتباط با موسيقي عاشيقلار در تعامل با كشور آذربايجان غفلت كرديم و فرصتي بزرگ را از دست داديم.<br />در همين ارتباط، محمد سرير در گفتگو با ايسنا اظهار اميدواري كرد كه بعد از اين مسوولان موسيقي تا دير نشده است به فكر ثبت ديگر موسيقيهاي نواحي و مقامي كشور باشند.<br />مديرعامل خانه موسيقي يادآور شد: از آنجا كه موسيقي در كشور ما هنوز به عنوان اولويت و هنري ناب شناخته نشده است، وظيفه ما نشان دادن اهميت موسيقي به عنوان بخشي اثرگذار از هويت ملي كشور است كه با ثبت رديفهاي موسيقي اين مسير را آغاز كردهايم.<br />(به نقل از: روزنامه جام جم 1388/7/13 ص 16)<br />-----------------------------------------------------<br />بخوانيد:<br /><span style="" lang="FA">+ <a href="http://www.archive.org/details/SomeRemarksOnFarabisBackgroundIranicsoghdianpersianOraltaic">ملاحظاتي دربارهي تبار فارابي: ايراني يا آلتايي؟</a></span><br />+ <a href="http://mr-torki.blogfa.com/post-66.aspx">نگاهی به ادعاهای ناصر پورپیرار در باره سلمان فارسی</a><div class="PostTitle"><a href="http://mr-torki.blogfa.com/post-66.aspx"><br /></a></div><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="" lang="FA"><br /><o:p></o:p></span></p> </div>Unknownnoreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-55690955401284509112009-09-07T12:48:00.005+04:302009-09-13T14:34:21.552+04:30«هخامنشيان: فرمانروايان زمين و دريا» منتشر شد<a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjr9XZ6QjVzGkV5oQRs68qwMhwgyDcvWltG-7DsDLrQdE8UZ54TZDtZaFaaq1wAdXBlC5FLoIEArLwDUno04Q2cZBYGa0Fmb3xXdE3fH0h9-CkxrkOsTMwQ6-RrrZ_JWZximUwY/s1600-h/Front.png"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer; width: 297px; height: 400px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjr9XZ6QjVzGkV5oQRs68qwMhwgyDcvWltG-7DsDLrQdE8UZ54TZDtZaFaaq1wAdXBlC5FLoIEArLwDUno04Q2cZBYGa0Fmb3xXdE3fH0h9-CkxrkOsTMwQ6-RrrZ_JWZximUwY/s400/Front.png" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5378637830760231986" border="0" /></a><br /><div dir="rtl" style="text-align: right;">نوشتهى داريوش احمدى (كيانى)<br />ناشر: جوانه توس<br />چاپ اول: 1388<br />بها: 3900 تومان<br /><br />فهرست مطالب:<br />1. كورش، پادشاه جهان<br />2. نياكان داريوش<br />3. نگارش آرامي كتيبهي بيستون<br />4. منشور بنيانگذاري كاخ داريوش در شوش (نگارش ايلامي)<br />5. گبرياس، نجيبزادهي پارسي<br />6. دربار و درباريان هخامنشيان<br />7. قراردادها در عصر هخامنشيان<br />8. اقتصاد در امپراتوري هخامنشي<br />9. سكه و ضرب سكه در عصر هخامنشيان<br />10. نظام شهروندي در عصر هخامنشيان<br />11. گاهشماري در عصر هخامنشيان<br />12. بابل در عصر هخامنشيان<br />13. مصر در عصر هخامنشيان<br /><br /><span style="font-weight: bold; color: rgb(0, 0, 102);">مركز فروش: تهران، خيابان انقلاب، خيابان دانشگاه، پلاك 1، انتشارات توس، تلفن 66970677</span><br /></div>Unknownnoreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-47540725608240849382009-08-25T14:38:00.000+04:302009-08-25T14:39:46.484+04:30كشف اتفاقي تمدن - فراموشي عمدي تاريخ<div dir="rtl" style="text-align: justify;">پس از كشف 2 محوطه هخامنشي با ستونهاي سنگي در نزديكي روستاي شيفه رامهرمز، يك كتيبه سنگي در فروردينماه سالجاري با نقوش و خطوط درشت در اين محوطه باستاني يافت شد. اين كتيبه به صورت دورو بر سنگ معدن رودخانه زرد نوشته شده است.<br />يكي از روستاييان اين كشف را به اطلاع انجمن دوستداران ميراث فرهنگي رساند تا آن را به اداره ميراث فرهنگي منتقل كنند.<br />برخي باستانشناسان به خاطر كشف آن در منطقهاي كه پايه ستونهاي هخامنشي در آن مشاهده شده، اظهار داشتند كه كتيبه متعلق به دوره هخامنشيان است. البته در كنار نوشتههاي روي كتيبه، اشكالي نيز ديده ميشد كه به گفته كارشناسان نياز به مطالعه بيشتر و عميقتري دارد.<br />از اين رو سازمان ميراث فرهنگي خوزستان از يك كارشناس رمزگشايي خطوط باستاني دعوت كرد تا كتيبه را بازخواني كند.<br />از آنجا كه در خبرها آمده بود كتيبه كشف شده به خط ميخي است، كارشناس اعزامي از تهران به رامهرمز در خطوط ميخي تخصص داشت، اما وي با مشاهده كتيبه اذعان كرد اين كتيبه به خط پهلوي باستان است. هماكنون باستانشناسان پهلوي باستاني در حال بازخواني اين كتيبهاند و بنابراظهارات رئيس سازمان ميراث فرهنگي خوزستان تاكنون نتايج شناسايي خط رونوشته شده و لااقل قدمت كتيبه اعلام نشده است؟!<br />اين كتيبه هماكنون در موزه رامهرمز نگهداري ميشود و براي بازديد دوستداران ميراث فرهنگي به تماشا گذاشته شده است. حجم اين كتيبه 40 تا 50 كيلوگرم و 70 *50 سانتيمتر است.<br />لازم به ذكر است، اداره كل راه و ترابري در حال جادهكشي بين رامهرمز و هفتگل بود كه اين كار به كشف چند محوطه باستاني انجاميد. اكنون اين محوطه باستاني، جزو زمينهاي كشاورزي است!<br />جاده آسفالت دقيقا از ميان دو كاخ هخامنشي گذشته و اكنون در دوطرف جاده آثار كمي از5 پايه ستون به چشم ميخورد. اين در حالي است كه به گفته برخي اهالي منطقه، در اين محوطه تا پيش از احداث جاده، آثار 18 پايه ستون كاملا مشخص و هويدا بود.<br />6 سال پس از مشاهده يك پايه ستونهاي هخامنشي در روستايي از توابع رامهرمز همچنين در آخرين روزهاي اسفندماه سال 1387 با كشف بقاياي 2 كاخ هخامنشي در رامهرمز اطمينان حاصل شد كه اين محوطه باستاني ميتواند از روزگاران كهن ناگفتههاي بسياري را افشا كند؛ اما در رامهرمز، بيشترين آثار تاريخي يافت شده در راستاي كاوشهاي سازمان ميراث فرهنگي خوزستان نبوده و اتفاقي صورت گرفته است.<br />حسيني، مسؤول پژوهشي سازمان ميراث فرهنگي خوزستان درباره ضرورت كاوش كارشناسانه اين منطقه باستاني اظهار كرد: در صورت تامين اعتبار و فراهم شدن شرايط، منطقه باستاني رامهرمز كاوش خواهد شد.<br />(برگرفته از روزنامه جام جم 1388/6/2)<br /></div>Unknownnoreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-88394200504172785222009-07-22T17:23:00.000+04:302009-07-22T17:24:23.604+04:30فردوسي از آغاز تا انجام<div dir="rtl" style="text-align: justify;">(بخش نخست)<br />سال 329ق/940م در تاريخ ادبيات ايران از دو جهت به ياد ماندني است: نخست اينكه رودكي سمرقندي ـ پدر شعر فارسي ـ در اين سال با زندگي بدرود گفت، و ديگر آنكه حكيم ابوالقاسم فردوسي ـ پدر حماسههاي ملّي و زنده كننده زبان و موجوديت فرهنگ ايراني ـ در اين سال در روستاي باژ (پاژ، فاز، باز) واقع در يك منزلي شمال شرقي طابران توس ديده به جهان گشود.<br />فردوسي از نجيبزادگان توس و از ميان طبقه «دهقانان» برخاسته بود. از خانواده و كسانش آگاهي نداريم. نام او و پدرش در نخستين ترجمه شاهنامه به زبان تازي، كه در حدود سال 620 هـ صورت گرفته، «منصور بن حسن»، و كنيه و لقب شاعرياش بنا بر خود شاهنامه و كهنترين منابع موجود درباره سرگذشت وي، يعني تاريخ سيستان و چهار مقاله، «ابوالقاسم فردوسي» آمده است. <br />«دهقانان» كه فردوسي از ميان آنها برخاسته بود، گروهي از نجباي درجه دوم، و صاحب دولتاني بودند كه اهميت و قدرتشان به اين باز بسته بود كه اداره محل خويش را ارثاً برعهده داشتند؛ از امور لشكري بهدور نبودند؛ اما عموماً از راه درآمد املاك موروثي روزگار ميگذاشتند و خود را به دفاع از فرهنگ و ارزشهاي قومي و همچنين سرزميني كه در آن سكونت داشتند، پايبند ميديدند. اين گروه در هر وقت و زمان نزد معلمان ديني و آگاهان از گذشته، بهخوبي تربيت و تهذيب ميشدند و در حفظ سنت و فرهنگ و روايات ملي كوشا بودند؛ چنان كه پيش از سقوط حكومت ساساني، روايات تاريخي و داستانهاي ملي را ـ بدان گونه كه با دين ارتباط مي يافت ـ حفظ داشتند و سينه به سينه به نسلهاي پس از خود انتقال ميدادند.<br />دوران كودكي و نوجواني فردوسي مقارن ايامي بود كه گروه دهقانان به ضرورت از پيش متشكلتر و بيدارتر بودند، براي آنكه زمزمه مخالفت با فرهنگ و ميراث رو به گسترش بود و نياز به يك بسيج همگاني براي حفظ دستاوردهاي فرهنگي و ابقاي تاريخ و قوميت ايران بيش از پيش احساس مي شد. فردوسي بهمانند همه دهقانان اراضي و املاكي داشت كه ميتوانست از درآمد حاصل از آن تا سالها در امنيت اقتصادي و بدون دغدغه خاطر زندگي كند. بنابراين حدود شصت سال از عمر شاعر گرانمايه توس، كه در دوره ساماني گذشت، بهترين دوران زندگاني اوست؛ زيرا كه جوان بود و برخوردار و تندرست و دوستكام. بهويژه كه در اين دوران زبان فارسي ـ كه از ديار خراسان بزرگ سر بر كرده بود ـ رو در باليدن داشت و آثار گرانبهايي به شعر و به نثر در دامان خود پديد ميآورد.<br />از همان سال ولادت فردوسي ستارة بخت سامانيان رو به تيرگي گذاشت، و آثار ادبار و ناسازگاري كه از سالهاي آخر حكومت امير ساماني، نصر بن احمد (جلوس 301، وفات 332 هـ / 943م) پيدا شده بود، مي رفت كه تا چند دهه ديگر دست عناصر ايراندوست و خدمتگزار را بهكلي از اداره امور كوتاه كند.<br />در آن سالها كه مصادف بود با دهههاي نخستين سده چهارم هجري، دو گروه متفاوت از ايرانيان فرهيخته بركار بودند: گروهي تازي مآب و متمايل و پشتگرم به دستگاه خلافت بغداد، كه آثار خود را به زبان عربي و بر وفق مراد بغداد پديد ميآوردند، و دسته ديگر، ايرانگرايان و ايران دوستاني كه با خلافت بغداد همرأيي و همسويي چنداني نداشتند و ترويج و گسترش فرهنگ و قوميت ايراني را عمدتاً با ياري زبان فارسي دري وجهة همت قرار داده بودند. امراي ساماني و وزيران ايراندوست آنان كه دستگاه و قدرتي سزاوار توجه به هم زده بودند، از زمره اين گروه دوماند. در آن سالها جنب و جوش ادبي و فرهنگي گويا در توس بيش از جاهاي ديگر نظرگير بود، بهويژه كه طبقه دهقانان با آن روحيه ايرانگرايي و فرهنگ مداري به دلايل خاص تاريخي و جغرافيايي در اين ناحيه بيش از ديگر نواحي خراسان بزرگ يا قلمرو حكومت سامانيان باليده بودند. خوشبختي و توفيق فرهنگي توس در آن سالها بيشتر از اين روي بود كه اميري نژاده، خردمند، فرهيخته و دل آگاه از جانب سامانيان بر آنجا حكومت ميكرد. اين مرد فرهنگ دوست، ابو منصور محمد بن عبدالرزاق توسي بود كه نسب به «اسپهبدان» ايران و خانواده كُنارنگيان توس ميرساند و به گواهي كارهايي كه كرده، انديشهاي بلند و نژادي بزرگ داشت.<br />يكي از مهمترين كوششهاي ايران گرايانه او گردآوري، تنظيم و سر و سامان دادن به تاريخ گذشته ايران بود. به اين ترتيب كه از وزير و پيشكار خود «ابومنصور معمّري» خواست «تا خداوندان كتب را از دهقانان و فرزانگان و جهانديدگان از شهرها بياورند...» و بنشانند تا كتابها و كارنامههاي شاهان و زندگاني و اقدامات هر يك را از هر جا كه بود، فراز آورند و در كتابي به نام «شاهنامه» گرد كنند. شاهنامه منثور كه نخستين كتاب نثر پارسي دري است و بعدها به پاس كوشش فراگير همين امير ايراندوست به «شاهنامه ابومنصوري» نامبردار شده، ثمره اين همت بود و به واقع راه را براي فردوسي هموار كرد. با شناختي كه از كشمكشها و حركتهاي ضد ايراني در ميانه سده چهارم هجري داريم، گردآوري اين داستانها و تدوين و بازنويسي آنها به فارسي دري امري حتمي و ناگزير بود، تا مدعيان دريابند كه با چه قومي سر و كار دارند و با كدام پشتوانه فرهنگي ميتوانند با آنها به معارضه برخيزند!<br />ابومنصور محمد بن عبدالرزاق سرانجام در سال 351هـ/ 962م در حالي كه سپهسالار سامانيان و والي خراسان بود، در جنگي ناجوانمردانه با حريفان كشته شد و از آن پس تا حدود سي سال خانواده سيمجوريان حاكم خراسان گشتند. اين كه روزگار فردوسي از زمان ولادت تا شروع به نظم شاهنامه چگونه گذشته است، بر ما روشن نيست. بيشك او هم مثل هر دهقان آزاده ديگري نگران سرنوشت ايران و تاريخ و فرهنگ سرزمين خويش بوده، و از اختلافات و نادانيها و بيفرهنگيهايي كه به بركناري و انزواي خاندان عبدالرزاق و روي كار آمدن سيمجوريان انجاميد، در رنج بود و همزمان خود را براي اقدام دفاعي شايستهاي آماده ميكرد.<br />آغاز به نظم شاهنامه به عنوان يك واكنش فرهنگي در برابر سلطه غلامان و آل سيمجور كه بر خراسان و توس غلبه يافته بودند، از دهه دوم حاكميت آنان آغاز شد. ابتدا دقيقي توسي، كه به نقل فردوسي «جوان و گشاده زبان» بود، احتمالاً در سال 365هـ/ 975م نظم شاهنامه منثور را آغاز كرد، و اندكي بعد پس از سرودن هزار بيت به ناگهان در جواني به دست غلام خود كشته شد و كار نظم خداينامه نافرجام ماند.<br />مهتر گردنفراز<br />از اين هزار بيتي كه از دقيقي بر جاي مانده و فردوسي آن را در شاهنامه خويش جاودانه كرده است و همچنين قرائتي كه از زندگي و احوال خصوصي دقيقي در دست است، چنين برميآيد كه او اگر زمان هم مييافت، شايستگي لازم را براي تعهد نظم شاهنامه نداشت. اين بود كه ضرورت اين كار به عنوان پيامي همگاني در هيات يك نياز بر فردوسي نهيب زد و او را به ادامه كار دقيقي برانگيخت. و چنين بود كه دهقانزاده توس، كه ديگر در اين سالها پا به حوالي چهل سالگي گذاشته و از هر جهت براي پذيرفتن اين رسالت خطير آماده شده بود، با نگراني از اينكه مبادا عمر و دارايياش در صورت درنگ بيشتر به اين كار وفا نكند، مردانه قدم در اين ميدان نهاد. در اين راه جوانمردي از دوستان همشهري وي به تشويق او همت گماشت و اسباب كار را برايش فراهم كرد و به او قول داد نسخهاي از شاهنامه منثور را برايش بياورد.<br />مرا گفت: خوب آمد اين راي تو // به نيكي خرامد همي پاي تو // نبشته من اين دفتر پهلوي // به پيش تو آرم، نگر نغنوي // گشاده زبان و جوانيت هست // سخن گفتن پهلوانيت هست // شو اين نامه خسروان باز گوي // بدين جوي نزد مهان آبروي<br />در همين زمان دوست ديگر، كه در برخي از نسخههاي كهن شاهنامه اسمش اميرك منصور ضبط شده است، به او نيز قول همراهي داد:<br />بدين نامه چون دست بردم فراز // يكي مهتري بود گردنفراز // جوان بود و از گوهر پهلوان // خردمند و بيدار و روشن روان // مرا گفت كز من چه بايد همي // كه جانت سخن برگرايد همي // به چيزي كه باشد مرا دسترس // به گيتي نيازت نيارم به كس...<br />اما دريغا كه اين مهتر گشاده دل و گردن فراز در سن جواني بر دست «نهنگان مردم كشان» كشته و يا ناپديد شد، و فردوسي از وجود دوستي كارآمد و دل آگاه محروم ماند. همو بود كه به فردوسي سفارش كرده بود تا كتاب خود را، در صورتي كه به اتمام رسيد، به پادشاهي بزرگ تقديم كند، و فردوسي اين توصيه او را در ياد داشت:<br />يكي پند آن شاه ياد آوريم // ز كژّي، روان سوي داد آوريم // مرا گفت كاين نامه شهريار // گرت گفته آيد، به شاهان سپار<br />در اين زمان كه بايد حوالي سال 370هـ/ 980م باشد، هنوز شاهان ساماني بر سر كار بودند.اما اين «مهتر گردن فراز» كه فردوسي اين همه در آغاز كار به ياري او پشتگرم ميداشت، كيست؟ شايد يكي از دو پسر محمد بن عبدالرزاق توسي، فراهم آورنده شاهنامه منثور ـ عبدالله يا منصور ـ كه هر دو در زمان فرمانروايي «تاش» در خراسان، به رغم خاندان سيمجور، ميان سالهاي 371 تا 377 هـ به كار گماشته شدند، و از بخت بد در كشمكشهاي ميان تاش سپهسالار و سيمجوريان، با خواري و بيسرانجامي ناپديد شدند. در همين سالهاي تاريك كه بنابر برخي نسخههاي شاهنامه:<br />زمانه سراسر پر از جنگ بود // به جويندگان بر جهان تنگ بود<br />فردوسي كار بزرگ نظم داستانهاي ملي را آغاز كرد و به رغم ناملايمات، روي از ادامه كار در هم نكشيد، و تا سالها بعد با شور و دلبستگي به كار خطير خود ادامه داد.<br />(برگرفته از: روزنامه اطلاعات 1388/4/31)<br />ادامه دارد ...<br /><br /></div>Unknownnoreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-69608160996768649822009-07-05T16:40:00.000+04:302009-07-05T16:41:32.649+04:30يافتههاي جديد، تأكيد مجدد بر پارسي بودن خليج فارس<div dir="rtl" style="text-align: justify;">(برگرفته از: روزنامه اطلاعات 1388/4/14)<br />با كشف لايههاي استقراري دورههاي ساساني و صدر اسلام و نيز تعدادي آمفورا (سفال اژدري) در دومين فصل كاوش باستانشناسي بندر باستاني سيراف، بار ديگر بر پارسي بودن خليج فارس تأكيد شد.<br />سرپرست هيأت كاوش هاي باستانشناسي بندر باستاني سيراف در گفتگو با ايسنا، افزود: فصل دوم كاوش و سيراف از خردادماه آغاز شد و به مدت 45 روز ادامه يافت و اكنون اقدام هاي مطالعاتي پس از كاوش در حال انجاماند.<br />محمد اسماعيلي ادامه داد: در اين فصل، چهار گمانه لايهنگاري داشتيم كه يكي از آنها در نزديكي مسجدجامع و قلعه ساساني سيراف، يكي ديگر در كنار منطقه بنگ سار و ديواره ساحلي سيراف و دو گمانه ديگر در قلعه كهنه زده شدند.<br />او درباره مهمترين اهداف اين فصل كاوش، توضيح داد: تعيين توالي فرهنگي، بازنگري در لايهنگاري و مطالعات پيشين كه توسط هيأت انگليسي انجام شده بود، بررسي توسعه شهر سيراف از زمان شكلگيري تا قرن چهارم هجري قمري و مطالعه روابط تجاري سيراف در دورههاي ساساني و اسلامي با بخشهاي مختلفي مانند سواحل جنوبي خليج فارس، مناطق داخلي ايران، هند و چين از اهداف دومين فصل كاوش باستانشناسي سيراف بود.<br />اسماعيلي درباره يافتههاي اين فصل كاوش نيز گفت: در اين فصل، لايههاي استقراري دورههاي ساساني و صدر اسلام شناسايي شدند. همچنين مواد فرهنگي شاخصي از دوره ساساني مانند سفالهاي اژدري (آمفورا) بهدست آمد. اين سفالها كه تقريباً سالماند، مخصوص تجارت دريايي از دوره اشكاني تا عباسيان و دوره صدر اسلام بودهاند.<br />اين باستانشناس با تأكيد بر اينكه كشف آمفورا در سيراف براي نخستينبار اتفاق ميافتد، اظهار داشت: مطالعات اين سفالها، ميتواند پاسخگوي پرسشهاي مهمي باشد كه درباره تجارت دريايي سيراف از دوره ساساني مطرحاند. امسال در قلعه كهنه سيراف كه در سال 1385 شناسايي شد، يك نمونه سفال هندي با پوشش قرمز براق بهدست آمد كه اين سفال به اواخر دوره ساساني تعلق دارد.<br />وي درباره قلعه كهنه نيز توضيح داد: اين قلعه در بالاترين نقطه سيراف قرار دارد و از موقعيت استراتژيكي برخوردار بوده است. در واقع، در زمان حمله و هجوم به سيراف، از اين قلعه كه ابعاد آن 110 در 170 مترمربع است، بهعنوان محل اصلي و حاكمنشين استفاده ميشد.<br />سرپرست هيأت كاوش سيراف گفت: امسال براي نخستينبار، با حمايت سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري بوشهر، مطالعات گسترده باستانشناسي در حوزه خليج فارس انجام شد كه از آن جمله به بررسي بنادر باستاني خليج فارس، برنامه كاوش باستانشناسي سيراف و لايهنگاري بنادر مهرويان و سينيز در نزديكي بندر ديلم ميتوان اشاره كرد.<br />سيراف در 235 كيلومتري شرق بوشهر و 35 كيلومتري عسلويه قرار دارد، اسماعيلي گفت: با توجه به توسعه صنعتي پارس جنوبي، متأسفانه ساختوسازهاي شديدي در منطقه انجام ميشوند كه بيشتر، در عرصه آثار تاريخياند. به همين دليل، بجاست كه مسئولان توجه بيشتري داشته باشند تا با سرمايهگذاري خوب در بحث مطالعات باستانشناسي، عمليات نجاتبخشي سيراف بهصورت كامل انجام شود.<br />وي اضافه كرد: اين كاوشهاي باستانشناسي با هدف مقابله با اقدام هاي برخي كشورها براي تغيير نام خليج فارس انجام ميشود و يافتههاي اين فصل، مدارك مهمي درباره پارسي بودن خليج فارس هستند و اين مسأله، توجه بيشتر مسئولان را ميطلبد.<br /></div>Unknownnoreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-5059365.post-61261371924617661492009-06-13T09:42:00.000+04:302009-06-13T09:43:25.324+04:30پايان جهان در دين زردشتي<div dir="rtl" style="text-align: justify;">در گاهان (گاثها) كه سرودهاي خود زردشت است و در آنها اصول عقايد وي را ميتوان يافت، اشاره چنداني به پايان جهان نشده است، اما چنين مينمايد كه در بندي از گاهان (يسن 43، بند 3) سخن از مردي است كه در آينده ميآيد و راه نجات را مييابد. اين اشاره محتملاً دال بر اعتقاد زردشت به ظهور مرد نجاتبخشي در پايان جهان است. همچنين در گاهان چند بار به واژه سوشينت (سودبخش) بر ميخوريم كه در ادبيات بعدي زردشتي به صورت سوشيانس درآمده و منجي نهايي زردشتي به شمار آمده است و در موردي نيز سخن از دين سوشينت (يسن 45، بند 11) است. واژه فرشوكرتي (كامل سازي = كامل سازي جهان)، در زبان پهلوي فرشگرد ، يكي ديگر از اصطلاحاتي است كه در گاهان (يسن 30، بند 9) بدان اشاره شده و به موضوع آخر جهان مربوط ميشود، يعني زماني كه پس از ضعف، و سرانجام نابودي اهريمن و نيروهاي اهريمني، جهان به كمال نخستين خود باز ميگردد. در اوستاي متأخر كه حاصل تلفيق عقايد زردشت و باورهاي پيش از زمان او و نيز تحولات دين بعدي است، اشارات بيشتري به پايان جهان شده است (يشت 19، بندهاي 88 ـ96).<br />مطالب مفصل در اين باره را در كتابهاي پهلوي مييابيم كه گرچه زمان تدوين نهايي آنها غالباً سده 3 و 4ق/ 9 و 10م است، مطالب آنها از دورانهاي كهن سينه به سينه تا آن زمان رسيده است. براساس اين كتابها عمر جهان 12000 سال است كه به 4 دوره 3000 ساله تقسيم ميشود. دوران اختلاط نيكي و بدي كه حاصل آن جهان كنوني است، 6000 سال دوم از اين دوره را تشكيل ميدهد كه «تاريخ» جهان است. زردشت در آغاز هزاره 10، يعني در ميانه دوران اختلاط، ظهور كرده است. ظاهراً در دورانهاي كهن فقط اعتقاد به يك منجي كه در پايان جهان ميآيد، وجود داشته است، اما بعداً اين اعتقاد پيدا شده كه در اواخر هر هزاره از 3000 سال باقي مانده از عمر جهان پسري كه نطفه او در رحم دختري باكره از نسل زردشت، در هنگام آبتني بسته شده، زاده ميشود. ظهور او در آغاز هزاره با معجزاتي همراه است و اين در زماني است كه نيروي اهريمن و ديوان همار او افزايش يافته و دين و اصول اخلاقي به سستي گراييده است. ايران دستخوش تاخت و تاز اقوام بيگانه شده و بيگانگان بر ايران فرمانروايي يافتهاند و همه جا دچار جنگهاي بزرگ است. از اين روست كه ظهور منجي لازم مينمايد تا قدرت دين مجدداً برقرار گردد. نام 3 پسر زردشت هوشيدر و هوشيدرماه و سوشيانس است.<br />در اواخر هزاره 10 هوشيدر متولد ميشود و درست در آغاز هزاره 11 در 30 سالگي ظهور ميكند. در هنگام ظهور او خورشيد 10 شبانه روز در اوج آسمان، همانگونه كه در آغاز خلقت در آنجا بود، ميايستد و گياهان به مدت 3 سال خشك نميشوند، گرگ بسيار بزرگي كه قدرت همه گرگها در آن جمع است، پيدا ميشود كه هيچ سلاحي بر آن كارگر نيست، غولها و ديوهاي گوناگوني ظاهر ميشوند كه يكي از آنها ديوي است به نام مَلْكوس يا مَرْكوس كه سرما و طوفان بزرگي ايجاد ميكند و موجب ميشود كه مردم و حيوانات بسياري بر اثر آن از ميان بروند. سرانجام دعا و استغاثه مؤمنان اين ديو را از ميان برميدارد. در پايان سده 5 از اين هزاره 2/3 مردم جهان مؤمن و 1/3 كافرند. از كساني كه در اين زمان به ياري دين زردشتي ميآيند، بهرام ورجاوند (داراي نيروي معجزهآميز) از نسل كيان است كه از كابل يا هندوستان ميآيد. همچنين از كساني كه هوشيدر را ياري ميكنند، پشوتن پسر گشتاسب است كه از جاويدانان به شمار ميآيد و در اين زمان براي ياري هوشيدر با سپاهي از كَنْگْدِز (دژي افسانهاي در شرق ايران) بيرون ميآيد (دينكرد، 666 ـ672؛ روايات پهلوي، فصل 48، بندهاي 1 تا 21؛ زند بهمن يشت، فصل 7 و 8؛ جاماسب نامه، فصل 17، بند 2).<br />هوشيدرماه، دومين منجي زردشتي، در اواخر هزاره 11 زاده ميشود و در آغاز هزاره 12 (هزاره 6 از آغاز اختلاط جهان) در 30 سالگي ظهور ميكند. خورشيد در اين هنگام 20 شبانهروز در ميان آسمان ميايستد و 6 سال گياهان خشك نميشوند. ظهور اژدهاي شگفتانگيزي كه قدرت همه مارها را در خود دارد، از حوادث اين دوران است. حادثه ديگر رها شدن ضحّاك از زندان فريدون است. براي باز به بند كشيدن او گرشاسب كه به عقيده زردشتيان، يكي از جاويدانان است، برانگيخته ميشود و ضحّاك به دست وي كشته ميشود (دينكرد، 672 ـ674؛ روايات پهلوي، فصل 48، بندهاي 22ـ36؛ جاماسب نامه، فصل 17، بند 4ـ 8). سرانجام در پايان اين هزاره سوشيانس، آخرين منجي زردشتي، ظهور ميكند. خورشيد 30 شبانهروز در ميان آسمان ميايستد. جاودانان زردشتي مانند كيخسرو و طوس و گرشاسب به ياري او ميآيند. نبرد نهايي نيروهاي اورمزدي با قدرتهاي اهريمني، كه در اين زمان بسيار ضعيف شدهاند، صورت ميگيرد. هر يك از ايزدان هماورد اهريمني خود را از ميان ميبرد و اورمزد خود اهريمن را شكست ميدهد. به روايتي او را از راه همان سوراخي كه در آغاز خلقت به جهان تاخته بود، به دوزخ يا عالم تاريكي كه جاي اصلي اوست، ميفرستد و به روايت ديگر، اهريمن كاملاً از ميان ميرود.<br />در پايان جهان به جاي چشمههاي آب، چشمههاي آتش بيرون ميآيد، باران باز ميايستد، كوهها بر زمين فرو ميريزند و زمين هموار ميگردد. اين زمان هنگام رستاخيز يعني برانگيختن مردگان است. وقتي كه روان به تن آنان باز آمد و آنان از زمين برخاستند، همه در مجمع «ايست واستر» [پسر ناميراي زرتشت] گرد ميآيند. مؤمنان از كافران جدا ميگردند. آنگاه آتش بزرگي جهان را فرا ميگيرد و فلزات همه گداخته ميشوند و مردم بايد از آن رود بزرگ گداخته بگذرند، گذر از اين سيل گداخته براي مؤمنان مانند گذشتن از رودخانهاي از شير گرم است. كافران با گذشتن از آن، از گناه خود پاك ميشوند و سرانجام اورمزد مهربان همه كافران را كه قبلاً در دوزخ مجازات شده بودند و اكنون با گذر از فلز گداخته پاك شدهاند، ميبخشايد و همه به بهشت ميروند و تا ابد در آنجا آسوده از بيم اهريمن به سر ميبرند. سوشيانس با اجراي مراسم «يسنا» كه مهمترين آيين ديني زردشتي است، موجب جاودانگي مردمان ميشود (دينكرد، 675 ـ676؛ روايات پهلوي، فصل 48، بندهاي 37ـ107، جاماسب نامه، فصل 17، بند 9ـ16؛ گزيدههاي زادسپرم، فصل 34، 35).<br />(برگرفته از: دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ذيل مدخل "آخر الزمان")<br /></div>Unknownnoreply@blogger.com2