۱۵ فروردین ۱۳۹۲

صفویان و عثمانیان (بخش نخست)

به تازگی در برخی از رسانه‌های جمعی، سلاطین عثمانی به جهت گسترش اسلام و پیکار و غزا با کفار (= مسیحیان اروپا) پیوسته ستایش و تکریم شده و در مقابل، شاهان صفوی به اتهام همسایه‌آزاری و تهاجم به عثمانی و عدم اهتمام به گسترش اسلام و دوستی با دشمنان عثمانی، نکوهش و سرزنش می‌شوند. اما، چنان که نشان خواهم داد، مستندات موجود تاریخی به آشکارا گویای آن‌اند که دولت عثمانی همواره به خاک ایران به ویژه به دو منطقه‌ی مهم قفقاز و آذربایجان، در آن روزگار (و حتا پس از آن) چشم طمع داشته و برای تسلط بر آن‌ها بارها اقدام به لشکرکشی‌های خون‌ریزانه و ویرانگرانه به خاک ایران کرده و ایرانیان بی‌گناه و بی‌دفاع بسیاری را به خاک و خون کشیده است و هر آن چه صفوی‌ستیزان به این دولت نسبت داده‌اند، شامل حال خود دولت عثمانی نیز می‌گردد. با وجود این، چشم‌پوشی از این حقایق - یا لاپوشانی آن‌ها - فقط به جهت برآوردن اهداف و اغراض ایدئولژیک، کاری جز ریختن آب به آسیاب میهن‌ستیزان و بیگانه‌پرستان نیست.
جنگ‌های دو دولت صفوی و عثمانی در زمان پادشاهی شاه اسماعیل (906-930 ق.) و سلطان سلیم به شکست ایران در نبرد چالدران (920 ق.) و اشغال بخش‌هایی از خاک آن انجامید و جنگ‌های دوران شاه طهماسب (930-984 ق.) و سلطان سلیمان نیز با بستن پیمان صلح آماسیه (رجب 962 ق.) پایان یافت. اما این سازش با تهاجم سلطان مراد سوم (1003-982 ق.) عثمانی به ایران در 986 ق. شکسته شد. شرح تهاجم عثمانی به ایران در این مقطع و کشتار مردم بی‌دفاع تبریز در 993 ق. برمبنای منابع دست اول تاریخی ایرانی و عثمانی، تصویر روشنی را از این روزها و رویدادهای خونین آن روزگار به دست می‌دهد.
1. گزارش قاضی احمد قمی، مورخ عصر صفوی (خلاصة التواریخ، جلد دوم، ویراسته احسان اشراقی، تهران، 1383، صص 789-788):
عثمان پاشا از وقوع اين حالات و شكستى‏ چنين [از شاهزاده حمزه میرزا پسر شاه سلطان‌محمد صفوی]، به غايت مضطر و پريشان گشته چون چاره‏اى نداشت با خود قرار داد كه انتقام آن از جماعت تبريزيان كشد و از عاقبت‏ «فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ» [سوره10/39] مطلقاً انديشه ننموده، روز ديگر حكم قتل‏ عام و غارت و يغماى شهر فرمود.
تمامى ينكچريان خود را به كوچه‏ها و محل‌ها انداخته، هر كس را به نظر درآوردند به‏ درجه شهادت رسانيده، (به عالم آخرت مى‏رسانيدند) و از ديوار باغچه‏ها به خانه‏ها درآمده، هر كس را كه در نقب‌ها و زيرزمين‌ها پنهان شده بود، بيرون آورده به قتل رسانيدند و آتش قتل و غارت به نوعى بالا گرفت، كه [فرياد] لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ» [سوره2/249] از طبقات سموات درگذشته آيه «يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ» [سوره2/205] بر اموال و اسباب مسلمانان خواندند و قريب به هفت هشت هزار نفر به قتل درآورده، با صد نفر از پير زنان طعمه شمشير ساختند و چند تن از سادات صحيح النسب و علما و صلحا در اين قتل‏عام شربت شهادت چشيدند و اطفال شيرخواره را پاى بر شكم نهاده به عالم آخرت رسانيدند و موازى هفت هشت هزار نفر از ساده‏رخان مه‏لقا و دختران سمن سيما و زنان حورلقا و اطفال مسلمانان از تبريزيان اسير نموده در ميانه يكديگر خريد و فروخت نمودند. بسيارى از سنيان كه از اين قضيه شاد و فرحان بودند تمامى به قتل رسيدند و محبت آن جماعت مفيد نيفتاد [--> پانویس 1]. مجملاً از ظهور اسلام تا غايت، اين نوع قتل عامى بر زمره‌ی مؤمنين سمت ظهور نيافته بود و هيچ يك از سلاطين كفر جرأت به اين امر شنيع نكرده بودند كه از اين عثمان بى‏ايمان نسبت به مسلمانان صادر شد.
2. گزارش ابراهیم رحیمی‌زاده چاوش، مورخ عثمانی (تاریخ عثمان پاشا، تألیف ابوبکر بن عبدالله، ترجمه‌ی نصرالله صالحی، تهران، 1387، صص 105، 109):
در پانزدهم ماه شعبان المعظم سنهء  ٩٩٣  كه روز يكشنبه بود، با توكل به درگاه حضرت رب‌العلمين، عظيم شأنه و عمّه نواله، و با توسل به معجزات شريف حضرت سرور انبياء صلى اللّه عليه و سلم براى برآورده كردن مقصود و مراد حضرت پادشاه با عظمت دين و شوكت خليفه روى زمين، خلد اللّه تعالى خلافته، كه احياى دين و اجراى شرع مبين و قلع و قمع‌ [دشمنان‌] است، از اراضى رومِ سعادت لزوم به سوى ولايت تبريز، عزيمت ‌صورت گرفت.
... فرداى آن ‌روز [29 شعبان] كه قصد حمله به شهر شد، دلاور مردان و شيران ميدان را با زنجيرهاى ‌آهنين نيز نمى‌شد نگه داشت. بيشتر عساكر بدون منزل كردن در محل مذكور، يكسره به ‌شهر هجوم برده در عرض نيم ساعت موانع و سنگرهاى شهر را از بين برده و به نص‌ شريف آيه‌ »إِذا جاءَ نَصْرُ اَللّهِ وَ اَلْفَتْحُ»  [سوره110/1] عساكر وارد شهر شده و به گرفتن اسير و مال و غنايم پرداختند. در آن‌ روز سرها بريده شده و عده‌اى نيز به اسارت درآمدند.
... بار ديگر از اين سو، افرادى فرستاده شدند. از آن طرف نيز تعدادى از ريش‌سفيدان ومعتمدان [تبریز] آمده و متن امان‌نامه تهيه شد. آن‌ روز در ورود به شهر تأخير صورت گرفت. درمحل مزبور اعلان اتراق شد. در آن‌جا مناديان ندا سر دادند كه: «اين ولايت و رعيت از آن‌پادشاه سعادتمند [روم‌] است.» اما عساكرى كه از هفت و هشت سال قبل به اين سو دائماً در سفر جنگى شرق بودند چنان رنج و سختى كشيده بودند كه به ندا و توصيه فوق اعتنا نكرده و از سحرگاه دست به هجوم همه‌جانبه زده، اموال و اسباب و دارايى اهالى شهر را چنان مورد غارت و چپاول قرار دادند كه‌ صد مرتبه بدتر از عملى كه تيمور در حمله ‌به سيواس مرتكب شده بود را مرتكب شدند. سرانجام سردار عالى‌تبار و مير ميرانِ شجاعت‌شعار، خود سوار بر اسب شده و همه اسرا را گرفته و در جايى حفظ‌شان كرده و بعضى از كسانى‌ را كه به غارت اموال پرداخته بودند را سرزنش و بعضى ديگر را مجازات نموده و به‌ [قتل و غارت‌] پايان داد. بدين صورت تمام شهر تبريز بعون الملك العزيز ضبط و قبض شد.
3. گزارش ابراهیم پچوی، مورخ عثمانی (تاریخ پچوی، جلد 2، استانبول، 1283 ق.، ص 99. ترجمه از متن ترکی):
[به فرمان عثمان پاشا سربازان عثمانی در تبریز] از سادات و اشراف و بازرگانان و پیشه‌وران هر که را یافتند در طی سه روز و سه شب از دم تیغ گذراندند.
4. گزارش منجم باشی، مورخ عثمانی (صحائف الاخبار، جلد 3، استانبول، 1285 ق.، ص 557. ترجمه از متن ترکی):
اهل اسلام [= سربازان عثمانی] حمله کرده، ده هزار تن از تبریزیان را کشتار نموده و اهل و عیال‌شان را به اسارت بردند.
5. اُلُغ‌بگ، نویسنده عصر صفوی (دون ژوان ایرانی، ترجمه گای لسترنج، لندن، 1926، ص 183-182. ترجمه از متن انگلیسی):
مردم تبریز تا دیرزمانی [در برابر مهاجمان عثمانی] ایستادگی کردند. عثمان پاشا در نهایت ناگزیر شد که تبریز را به زور سلاح تصرف کند و به جهت خشمی که از این ایستادگی طولانی [مردم] به او دست داده بود، به سربازان‌اش اجازه داد که شهر را تاراج کنند: در پی این [دستور] چنان فجایعی [در شهر] دیده شد که تا پیش از آن حتا مردمان وحشی نیز در زمان تصرف شهرهای دشمن مرتکب نشده بودند.
... تبریز برای دومین بار نیز دچار بداقبالی دردناکی شد [...] عثمان پاشا باردیگر به سربازان‌اش دستور داد که شهر را تاراج کنند. زمانی که سربازان ترک این چنین و این همه وحشی‌گری نسبت به مردم - که در نهایت زنان و کودکان بودند - مرتکب شدند، آنان از ترس جان خود به کوه‌ها گریختند.
----------------------------------
پانویس 1. این روایت، که گواه بقا و تداوم حضور گروهی از اهل سنت در تبریز، خاستگاه پادشاهی صفوی، است، دیدگاه کسانی را که می‌پندارند صفویان - به ویژه شاه اسماعیل - اهل سنت را یکسره تارومار نموده و از میان برداشته بود، در معرض شک و تردیدهای جدی قرار می‌دهد.

۲۲ مهر ۱۳۹۰

بار دیگر: مقاله دزدی در فضای اینترنت

مقاله ای که تحت عنوان "کورش و پان ترکیسم" در چندین سایت (مانند + و + و +) بدون ذکر نام نویسنده و منبع و مأخذ آن برای دانلود قرار داده شده است، همان مقاله ای است که من در سال 1382 نوشته و منتشر کرده بودم (+) و حال عده ای به راحتی و بدون داشتن هر گونه دغدغه اخلاقی و وجدانی آن را در سایت های خود قرار داده اند.
متأسفانه جوی که ما ایرانیان در محیط اینترنت ایجاد کرده ایم روز به روز به سوی اخلاق ستیزی و حرمت شکنی بیش تر می رود و چاره و درمانی نیز برای آن متصور نیست.

۲۲ شهریور ۱۳۹۰

اخلاق‌ستیزی در ویژه‌نامه‌ی خاتون ایران

دیدن مطلبی در صفحه 204 ویژه‌نامه‌ی خاتون روزنامه ایران (مرداد 1390)، تحت عنوان «آتوسا، شهبانوی پارسی» موجب حیرت و تأسف من شد؛ چرا که نظریه‌ای را که من در مقاله‌ی خود به نام «جایگاه آتوسا در تاریخ و اساطیر ایران» (مندرج در فصلنامه نامه ایران باستان، 1388، شماره پیاپی 18-17، صص 59-51) برای نخستین بار پیشنهاد کرده بودم، عیناً در این نوشته نقل شده است بی‌آن که به منبع و مأخذ آن اشاره شود. این ‌مطلب درج شده در ویژه‌نامه مذکور، که راقم آن سیده نصیبه حسینی و دبیر بخش «زن در منشور تاریخ ایران» معرفی شده است، حاوی گفتاری بسیار نارسا و نامستند درباره‌ی آتوسا است و با یک اقتباسادبی ناشایستدر انتهای آن، این شاهکار به اوج خود رسیده است. در واپسین بند از این نوشته آمده است: «آخرین شاهان خاندان کیانی، در اساطیر و حماسه‌های ملی ایران یادآور و برگرفته شده از برخی پادشاهان هخامنشی‌اند و بر همین اساس گفته می‌شود هما در اساطیر ایران بر مبنای یادمان‌هایی از آتوسا شهبانوی پارسی و رویدادهای دوران داریوش و خشایارشا، همسر و پسرش شکل گرفته باشد. جالب آن است که بهمن پدر هما نیز برخی از یادمان‌های کورش بزرگ را در خود دارد». این بند عیناً از صفحه 55 و پانویس 11 مقاله‌ی پیشگفته‌ی من برگرفته شده است و البته راقم آن مهم و ضروری ندانسته است که نامی از صاحب این نوشته و نظریه ببرد!
در جای دیگری از این مطلب آمده است: «[ازدواج شاهان هخامنشی با همخونان خود] به جهت نگه داشتن ثروت در خانواده سلطنتی بوده»! این اظهارنظر نیز برداشتی مغلوط از پانویس 5 ص 52 مقاله من است که نوشته‌ام «ازدواج‌های درون‌خانوادگی سیاستی مؤثر و رایج در میان پادشاهان پارس به منظور منحصر نگه داشتن خط و وارثان سلطنت در محدوده‌ی خاندان حاکم پادشاهی و پیشگیری از جاه‌طلبی و قدرت‌گیری بزرگان پارسی و مداخله‌ی ایشان در نظام جانشینی سلطنت از طریق ازدواج با دختران دودمان پادشاهی بوده است».
سیده نصیبه حسینی در جای دیگری از مطلب خود آورده است: «طبق اسناد موجود کشف شده در سده‌های اخیر، در ایران باستان، شاه و ملکه را خواهر و برادر ملت می‌خواندند و این به معنای خواهر و برادر بودن آنان نیست و سنت ازدواج [میان خویشان همخون] به طور حقیقی وجود نداشته است». متأسفانه باید بگویم چنین سندی هرگز و تاکنون کشف نشده و لذا ادعای طرح شده در این مطلب نادرست و بی‌پایه است. اشاره به این نکته ضروری است که اساساً هیچ مدرک استواری در رد سنت زرتشتی ازدواج میان همخونان، که اینک منسوخ شده است، وجود ندارد و من قبلاً در همین وبلاگ مفصلاً به این موضوع پرداخته‌ام.
در جای دیگری از این مطلب نوشته شده است «داریوش [از ازدواج با دختران کورش] در پی آن بوده تا خود را مستقیماً به خاندان هخامنشی مرتبط کند». اما این جمله (که باز برداشتی مغلوط و انحرافی از مطلبی در ص 52 مقاله من است) کاملاً بی‌معنا است، چرا که داریوش خود عضو و نماینده اصلی خاندان هخامنشی بوده و لازم نبوده است که برای هخامنشی بودن و شدن با خاندان دیگری وصلت کند. اما خاندانی که داریوش از این وصلت‌ها در پی ارتباط با آن بود، خاندان انشانی - چیش پیشی کورش بزرگ بوده است.
در بخش دیگری از این نوشته می‌خوانیم: «شهبانوی ایران، خواندن و نوشتن را به خوبی می‌دانست و نقش تصمیم گیرنده در آموزش دیگر درباریان داشت ... چندین نبرد و لشکرکشی مهم تاریخی ایران، به گفته هردوت، به فرمان ملکه آتوسا صورت گرفته است». این‌ که آتوسا آموزگار دربار یا فرمانده لشکرکشی‌های پارس بوده، تصوری بی‌پایه و خیال‌بافانه است و البته هردوت نیز چنین ادعایی نکرده است.
بدین ترتیب، نوشته‌ای که خانم سیده نصیبه حسینی فراهم آورده است، عملاً چیزی جز برداشتی دلبخواهی و تحریف‌گرانه از مقاله‌ی نویسنده‌ای دیگر نیست، که به واسطه‌ی معلومات اندک وی در این حوزه و نیز عدم التزام ایشان به اصول اخلاقی و حرفه‌ای تبدیل به نوشته‌ای شده است که به لحاظ علمی و اخلاقی چیزی به خوانندگان نمی‌آموزد.

۱۱ تیر ۱۳۹۰

۲۷ خرداد ۱۳۹۰

جايگاه آتوسا در تاريخ و اساطير ايران

"جايگاه آتوسا در تاريخ و اساطير ايران" عنوان مقاله‌اي است از صاحب اين قلم كه در مجله "نامه ايران باستان" (بهمن 1389) به چاپ رسيده است.
در اين مقاله، بر مبناي اسناد ايراني و يوناني موجود، نخست دودمان و خاندان آتوسا، دختر كورش بزرگ، و سپس نقش و جايگاه او در دربار هخامنشي و روابط و مناسبات او با شاهان بزرگ تحليل و بررسي گرديده و روايات و داستان‌هاي يونانيان درباره‌ي شخصيت و رفتار وي مورد ارزيابي قرار گرفته است. در ادامه، با اتكا به مجموعه شواهد ارائه گرديده، پيش‌نهاد شده است كه هُما، شهبانوي كياني، بازنمودي از شخصيت و يادواره‌هاي آتوسا، شهبانوي پارسي، در اساطير ايران است.