ماني؛ پيامآور نور
ماني پيامبر ايراني در سال 216 ميلادي در بابل (نزديكي بغداد)، در روستايي به نام «مردينو» واقع بر كران نهر كوثا زاده شد. پدرش «پتگ / Pateg» از اهالي همدان بود و مادرش «مريم» نام داشت. پدر ماني به جهت پيوستن به فرقهاي گنوسي (Gnosic) به نام «مغتسله» كه گويا شاخهاي از آيين مندايي بوده، در بابل ساكن شده بود. ماني دوران كودكي و نوجواني خود را در چنين محيطي به سرآورد و از آن بسيار آموخت. ماني در 12 سالگي (228 م.) همزاد مينوي [به سرياني: Tum؛ به پارسي: Narjamig؛ به معني همزاد] خود را كه پيام آور وحي براي او بود، رؤيت كرد و از آن طريق بر رسالت آيندهي خويش آگاهي يافت. سرانجام در 24 سالگي (12 آوريل 240 م.) از جانب وحي فرمان يافت كه پيام و رسالت خود را بر همگان آشكار كند.
ماني براي ابلاغ رسالت خود، به سفرهاي تبليغي بسياري دست زد. نخستين سفر تبليغي و پيامبرانهي ماني به هند بود. سفر او در امتداد سواحل فارس و مكران و بلوچستان و سند انجام يافت (2 ـ 240 م.). در آن زمان بود كه تورانشاه بودايي و مقامات بلندپايهي دربار او را به كيش خود درآورد. او سپس به پارس و بابل بازگشت و در اين سفر، در پارس (4 ـ 244 م.)، شوش و ميشان (50 ـ 245 م.) مردمان بسياري را به دين خود درآورد. برادران شاپور (پادشاه ساساني)، مهرشاه و فيروز هر دو به كيش ماني گرويدند و به واسطهي آنان بود كه ماني توانست به حضور پادشاه برسد. اين باريابي با كاميابي رو به رو گشت چرا كه او به دربار راه يافت و اجازه پيدا كرد كه در سراسر قلمرو شاهنشاهي ساساني آزادانه به تبليغ بپردازد (5 ـ 250 م.). ماني اينك در شمار ملتزمان پادشاه بود و حتا در لشكركشي شاپور به روم و شكست والرين (6 ـ 255 م.) به همراه او بود.
ماني در سالهاي 258 و 260 م. به شمال خاوري ايران، پارت و خراسان سفر كرد. آن گاه چند سال در «وه اردشير/ VehArdrshir» واقع در ساحل شرقي دجله به سر برد و خود را وقف سروسامان دادن به دستنوشتهها و گروههاي تبليغي كرد. او تا سال 270 م. به سفر ادامه داد و حتا در ايالات شمال باختري ساسانيان، به مرز روم رسيد. تا اين زمان، پيروزي دين ماني چشمگير بود و اين پيروزي تا حدود زيادي به سبب لطف شاپور ميسر گشت هر چند كه ماني توقع داشت با حمايت پادشاه، آييناش به دين رسمي ايران تبديل گردد. به هر حال، با درگذشت شاپور در 272 م.، گرايش دربار به ماني فروكش كرد.
ماني در زمان كوتاه پادشاهي «هرمزد» به بابل رفت و تا زمان تاجگذاري بهرام يكم (273 م.) در آن جا ماند و پس از آن، بابل را ترك كرد و به شوش رفت و سرانجام در «گندي شاپور» مستقر گرديد. مغان و روحانيان زرتشتي كه پيروزي روز افزون ماني را ميديدند و از آن در هراس بودند، بهرام را وادار به دستگيري ماني كردند. سرانجام ماني در گندي شاپور بازداشت گرديد و پس از بازجويي و محاكمه، به فرمان پادشاه به مرگ محكوم شد. او پس تحمل 26 روز زندان و غل و زنجير، در 4 شهريور (24 اوت) 274 م. درگذشت.
***
آثار مكتوبي كه ماني از خود بر جاي گذاشته و در آنها آموزههاي خويش را تشريح كرده بود، عبارتاند از: «انجيل زنده، گنج زندگان، رسالات، رازان، غولان، مكاتيب و مزامير» به زبان سرياني و «شاپورگان» به زبان پهلوي. همچنين ماني كتاب مشهور ديگري داشته است به نام «ارژنگ» كه در آن آموزههاي كيهانشناختي خود را به به زبان تصوير و به صورت نقاشي شده، عرضه نموده بود.
***
ماني در يزدان شناسي خود بسيار وامدار دين زرتشت، و البته شاخهي زرواني آن است. او معتقد است كه از ازل دو اصل وجود داشته است: يكي «نيكي يا روشني» و ديگري «بدي يا تيرگي» كه هر يك قلمرو جداگانهاي داشتهاند. بر قلمرو نيكي يا «بهشت روشني»، «پدر بزرگي» (= زروان = شهريار بهشت روشني) فرمان ميراند و بر سرزمين تاريكي، اهريمن (شهريار تاريكي) پادشاهي ميكرد؛ تا آن كه اهريمن به گسترهي بهشت هجوم آورد و بخشهايي از آن را آلوده و اشغال كرد. يزدانشناسي و كيهانشناسي ماني تا اين جا كمابيش مطابق با آموزههاي زرتشتي است اما پس از اين، عقايد آن دو جدا ميگردد و ماني به باورهاي گنوسي نزديك ميشود. چنين است كه ماني ميگويد زمين و جهان مادي در گرماگرم نبرد ايزدان و ديوان، به واسطهي پيكرهي ديوان نر و مادهي كشته شده پديد آمده و در لابهلاي آن، پارههاي نور و روشني بهشتي كه ديوان بلعيده بودند، محبوس و دربند گرديده است و انسان نيز به عنوان موجودي كه تن و كالبد وي از جنس و تبار تيرگي و پيكرهي ديوان است و روح وي نيز از قلمرو بهشت و روشني، بايد بكوشد پارههاي نور محبوس در كالبد خود (روح) و جهان را از شر و پنجهي ماده برهاند و رستگاري و سعادت خود را در بهشت فراهم آورد. بدين ترتيب، زهد و رياضت و دنياگريزي به عنوان روشهاي رهاندن روح و نور از ماده، در رأس آموزههاي ماني قرار ميگيرد. چنين عقايدي درست برخلاف عقايد زرتشت است كه زمين و جهان مادي را آفريدهي اورمزد ميداند و رستگاري و سعادت نهايي آدمي را در همين زمين نويد ميدهد.
***
ماني بر اين باور بود كه دين وي برتر از اديان گذشته (بودايي، زرتشتي و مسيحي) است چرا كه پيام آن جهاني و فراگير است و آموزههاي وي از ابتدا به همهي زبانها (پهلوي، سرياني، لاتيني، قبطي، تركي، چيني و…) درآمده و قابل درك براي همگان بوده است. ماني عناصر بسياري را از دينهاي پيشين به آيين خود راه داد تا بدين وسيله، كيش خود را براي مؤمنان آن اديان، جالب و فهمپذير سازد. بدين گونه ماني زندگي خود را پر شورانه وقف كار تبليغي نمود و در اين راه از ابزارهايي چون كتاب، به ويژه كتابهاي مصور، شعر و … بهره گرفت تا هر چه بهتر و عميقتر پياماش را منتشر نمايد. ماني، شاگردان و جانشيناناش به هنرهاي ديداري و ترسيمي و خطاطي بسيار ارج مينهادند و آنها را شيوهاي مؤثر براي بيان آسانتر و قابل فهمتر آموزههاي ديني ميدانستند. و البته بدين مناسبت بود كه آوازهي ماني به عنوان نقاشي زبردست، سدههايي بسياري دوام آورد.
***
بيگمان ماني شخصيتي بزرگ در تاريخ جهان بوده است. روزگاري آيين وي از مرزهاي چين تا غرب اروپا گسترده بود و صدها هزار تن از مردمان اقوام و ملل مختلف به دين وي گرويده بودند. ديني كه خواستار وحدت و اتحاد همگان در محور پيامهاي اخلاقي و عبادياش بود. جالب آن كه دين ماني، يگانه آييني است با انتر ناسيوناليسمي بنيادين كه بدون حمايت تير و شمشير شواليهها و غازيان، مردمان بسياري به آن گرويده بودند. اما همين پيروزي و گسترش روز افزون دين ماني، صاحبان اديان ديگر را به چنان خشم و كينهاي واداشت كه در طول چند سده، تمام موجوديت آن در زير ضربات سهمگين دينهاي زرتشتي و مسيحي و اسلام نابود شد و از ميان رفت اما ميراث عظيم آن در ايران، روزگاراني بعد، در دل تصوف اسلامي به يادگار ماند و جاودانه شد.
ماني براي ابلاغ رسالت خود، به سفرهاي تبليغي بسياري دست زد. نخستين سفر تبليغي و پيامبرانهي ماني به هند بود. سفر او در امتداد سواحل فارس و مكران و بلوچستان و سند انجام يافت (2 ـ 240 م.). در آن زمان بود كه تورانشاه بودايي و مقامات بلندپايهي دربار او را به كيش خود درآورد. او سپس به پارس و بابل بازگشت و در اين سفر، در پارس (4 ـ 244 م.)، شوش و ميشان (50 ـ 245 م.) مردمان بسياري را به دين خود درآورد. برادران شاپور (پادشاه ساساني)، مهرشاه و فيروز هر دو به كيش ماني گرويدند و به واسطهي آنان بود كه ماني توانست به حضور پادشاه برسد. اين باريابي با كاميابي رو به رو گشت چرا كه او به دربار راه يافت و اجازه پيدا كرد كه در سراسر قلمرو شاهنشاهي ساساني آزادانه به تبليغ بپردازد (5 ـ 250 م.). ماني اينك در شمار ملتزمان پادشاه بود و حتا در لشكركشي شاپور به روم و شكست والرين (6 ـ 255 م.) به همراه او بود.
ماني در سالهاي 258 و 260 م. به شمال خاوري ايران، پارت و خراسان سفر كرد. آن گاه چند سال در «وه اردشير/ VehArdrshir» واقع در ساحل شرقي دجله به سر برد و خود را وقف سروسامان دادن به دستنوشتهها و گروههاي تبليغي كرد. او تا سال 270 م. به سفر ادامه داد و حتا در ايالات شمال باختري ساسانيان، به مرز روم رسيد. تا اين زمان، پيروزي دين ماني چشمگير بود و اين پيروزي تا حدود زيادي به سبب لطف شاپور ميسر گشت هر چند كه ماني توقع داشت با حمايت پادشاه، آييناش به دين رسمي ايران تبديل گردد. به هر حال، با درگذشت شاپور در 272 م.، گرايش دربار به ماني فروكش كرد.
ماني در زمان كوتاه پادشاهي «هرمزد» به بابل رفت و تا زمان تاجگذاري بهرام يكم (273 م.) در آن جا ماند و پس از آن، بابل را ترك كرد و به شوش رفت و سرانجام در «گندي شاپور» مستقر گرديد. مغان و روحانيان زرتشتي كه پيروزي روز افزون ماني را ميديدند و از آن در هراس بودند، بهرام را وادار به دستگيري ماني كردند. سرانجام ماني در گندي شاپور بازداشت گرديد و پس از بازجويي و محاكمه، به فرمان پادشاه به مرگ محكوم شد. او پس تحمل 26 روز زندان و غل و زنجير، در 4 شهريور (24 اوت) 274 م. درگذشت.
***
آثار مكتوبي كه ماني از خود بر جاي گذاشته و در آنها آموزههاي خويش را تشريح كرده بود، عبارتاند از: «انجيل زنده، گنج زندگان، رسالات، رازان، غولان، مكاتيب و مزامير» به زبان سرياني و «شاپورگان» به زبان پهلوي. همچنين ماني كتاب مشهور ديگري داشته است به نام «ارژنگ» كه در آن آموزههاي كيهانشناختي خود را به به زبان تصوير و به صورت نقاشي شده، عرضه نموده بود.
***
ماني در يزدان شناسي خود بسيار وامدار دين زرتشت، و البته شاخهي زرواني آن است. او معتقد است كه از ازل دو اصل وجود داشته است: يكي «نيكي يا روشني» و ديگري «بدي يا تيرگي» كه هر يك قلمرو جداگانهاي داشتهاند. بر قلمرو نيكي يا «بهشت روشني»، «پدر بزرگي» (= زروان = شهريار بهشت روشني) فرمان ميراند و بر سرزمين تاريكي، اهريمن (شهريار تاريكي) پادشاهي ميكرد؛ تا آن كه اهريمن به گسترهي بهشت هجوم آورد و بخشهايي از آن را آلوده و اشغال كرد. يزدانشناسي و كيهانشناسي ماني تا اين جا كمابيش مطابق با آموزههاي زرتشتي است اما پس از اين، عقايد آن دو جدا ميگردد و ماني به باورهاي گنوسي نزديك ميشود. چنين است كه ماني ميگويد زمين و جهان مادي در گرماگرم نبرد ايزدان و ديوان، به واسطهي پيكرهي ديوان نر و مادهي كشته شده پديد آمده و در لابهلاي آن، پارههاي نور و روشني بهشتي كه ديوان بلعيده بودند، محبوس و دربند گرديده است و انسان نيز به عنوان موجودي كه تن و كالبد وي از جنس و تبار تيرگي و پيكرهي ديوان است و روح وي نيز از قلمرو بهشت و روشني، بايد بكوشد پارههاي نور محبوس در كالبد خود (روح) و جهان را از شر و پنجهي ماده برهاند و رستگاري و سعادت خود را در بهشت فراهم آورد. بدين ترتيب، زهد و رياضت و دنياگريزي به عنوان روشهاي رهاندن روح و نور از ماده، در رأس آموزههاي ماني قرار ميگيرد. چنين عقايدي درست برخلاف عقايد زرتشت است كه زمين و جهان مادي را آفريدهي اورمزد ميداند و رستگاري و سعادت نهايي آدمي را در همين زمين نويد ميدهد.
***
ماني بر اين باور بود كه دين وي برتر از اديان گذشته (بودايي، زرتشتي و مسيحي) است چرا كه پيام آن جهاني و فراگير است و آموزههاي وي از ابتدا به همهي زبانها (پهلوي، سرياني، لاتيني، قبطي، تركي، چيني و…) درآمده و قابل درك براي همگان بوده است. ماني عناصر بسياري را از دينهاي پيشين به آيين خود راه داد تا بدين وسيله، كيش خود را براي مؤمنان آن اديان، جالب و فهمپذير سازد. بدين گونه ماني زندگي خود را پر شورانه وقف كار تبليغي نمود و در اين راه از ابزارهايي چون كتاب، به ويژه كتابهاي مصور، شعر و … بهره گرفت تا هر چه بهتر و عميقتر پياماش را منتشر نمايد. ماني، شاگردان و جانشيناناش به هنرهاي ديداري و ترسيمي و خطاطي بسيار ارج مينهادند و آنها را شيوهاي مؤثر براي بيان آسانتر و قابل فهمتر آموزههاي ديني ميدانستند. و البته بدين مناسبت بود كه آوازهي ماني به عنوان نقاشي زبردست، سدههايي بسياري دوام آورد.
***
بيگمان ماني شخصيتي بزرگ در تاريخ جهان بوده است. روزگاري آيين وي از مرزهاي چين تا غرب اروپا گسترده بود و صدها هزار تن از مردمان اقوام و ملل مختلف به دين وي گرويده بودند. ديني كه خواستار وحدت و اتحاد همگان در محور پيامهاي اخلاقي و عبادياش بود. جالب آن كه دين ماني، يگانه آييني است با انتر ناسيوناليسمي بنيادين كه بدون حمايت تير و شمشير شواليهها و غازيان، مردمان بسياري به آن گرويده بودند. اما همين پيروزي و گسترش روز افزون دين ماني، صاحبان اديان ديگر را به چنان خشم و كينهاي واداشت كه در طول چند سده، تمام موجوديت آن در زير ضربات سهمگين دينهاي زرتشتي و مسيحي و اسلام نابود شد و از ميان رفت اما ميراث عظيم آن در ايران، روزگاراني بعد، در دل تصوف اسلامي به يادگار ماند و جاودانه شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كتابنامه:
ـ «ماني و تعليمات او»: گئو ويدنگرن، ترجمهي نزهت صفا اصفهاني، 1352
ـ «دينهاي ايران»: گئو ويدنگرن، ترجمهي منوچهر فرهنگ، انتشارت آگاهان ايده، 1377
ـ «آيين گنوسي و مانوي»: ويراستهي ميرچا الياده، ترجمهي ابوالقاسم اسماعيلپور، انتشارت فكر روز، 1373
ـ «ايران در زمان ساسانيان»: آرتور كريستنسن، ترجمهي رشيد ياسمي، انتشارات صداي معاصر، 1378
ـ «آثار الباقيه»: ابوريحان بيروني، ترجمهي اكبر دانا سرشت، انتشارات اميركبير، 1352
ـ «زندگاني ماني»: محمد تقي بهار، 1313
ـ «تاريخ ايران [كمبريج]»: (جلد سوم، بخش دوم)گردآوردهي احسان يارشاطر، ترجمهي حسن انوشه، انتشارات اميركبير، 1377
******
ـ عنوان مقالهي هفتهي آينده: «ريشههاي ادبيات رزمي و بزمي در عصر اشكانيان».