۱۹ فروردین ۱۳۸۲

كورش كبير (بخش نخست)

1- درآمد
گروهي از اقوام آريايي دام‌دار و جنگ‌سالار ـ كه پيش‌تر، دسته‌هايي از آنان در هزاره‌ي دوم پيش از ميلاد از سرزمين‌هاي متعلق به حوزه‌ي تمدني «آندرونُو» Andronovo واقع در دشت‌هاي آسياي ميانه برخاسته [بويس (1377)، ص50 به بعد؛ بهار (1376)، ص387 به بعد؛ بهار (1352)، ص هفده به بعد] و به جلگه‌ي سند و خاورميانه مهاجرت كرده بودند [گيرشمن، ص52؛ كمرون، ص16،70،7ـ 106؛ دوشن‌گيمن، ص22؛ بويس (1375)، ص17؛ بويس (1376)، ص9ـ 28؛ بويس (1377)، ص64ـ 58 ] ـ در هزاره‌ي نخست پيش از ميلاد به داخل نَجد ايران ره‌‌سپار شدند [كمرون، ص107؛ بويس (1375)، ص17؛ بويس (1377)، ص68 و64؛ هينتز (1376)، ص 164؛ فراي، ص112؛ گيرشمن، ص64؛ بهار (1376)، ص388؛ زرين‌كوب، ص69 به بعد؛ هوار، ص28]. بخشي از اين اقوام آريايي كه «ماد» خوانده مي‌شدند، در مركز و غرب نجد ايران (حدود استان‌هاي همدان و كرمانشاه كنوني) سكونت يافتند و با اقوامي بومي هم‌چون «مانا» Manaها، «اليپي» Ellipi‌ها، و سپس «كيمري» Kimeri‌ها و «سكا»Sakaهاي مهاجر درآميختند و با از ميان برداشتن قدرت ويران‌گر «آشور»، سرانجام توانستند نخستين حكومت مستقل و نسبتاً استوار آريايي‌ها را در خاورميانه، تشكيل دهند.
دسته‌ي ديگري از اين اقوام آريايي كه «پارس» نام داشتند، پس از مدتي مجاورت و ارتباط با دولت پُرتوان «اورارتو» Urartu در جنوب و جنوب‌غرب درياچه‌ي اروميه [كمرون، ص108؛ گيرشمن، ص82 و 112؛ هينتز (1376)، ص164؛ هينتز (1380)، ص3ـ52؛ كُخ، ص11]، سرانجام در جنوب غرب نَجد ايران به سرزمين باستاني «ايلام» راه يافتند (سده‌ي 8 پ.م.) [بريان، ص76؛ كمرون، ص136؛ گيرشمن، ص81 و 109؛ كورت، ص29؛ داندامايف، ص133 به بعد؛ هينتز (1376)، ص164؛ بويس (1375)، ص22؛ كُخ، ص2ـ 11؛ آميه، ص70؛ هوار، ص40] و پس از سال‌ها هم‌زيستي و هم‌كاري مسالمت‌آميز و پُرثمر با ايلاميان، فرهنگ و تمدني متناسب با موقعيت جديد خويش در نجد ايران و خاورميانه فراهم آوردند و پشتوانه‌ها و سرمايه‌هاي بايسته‌ي مادّي و معنوي را ـ كه منجر به شكل‌گيري يك امپراتوري عظيم گرديد ـ به دست آورده و اندوختند [بريان، ص6 ـ 65، 4ـ82، 96؛ آميه، ص73؛ هوار، ص96]. «كورش» (به پارسي‌باستان: Kûruš؛ به تلفظ ايلامي: Kuraš؛ به تلفظ يوناني: Cyrus) شاهنشاه و بنيان‌گذار امپراتوري «هخامنشي»، به اين قوم تعلق داشت.
2- كورش؛ از امارت تا امپراتوري
مهر كورش يكم، شاه انشان
به گواهي اسناد باستاني، نياكان كورش (پدر: كبوجيه‌ي يكم؛ پدربزرگ: كورش يكم؛ نيا: چيش‌پيش[Čišpiš]) فرمان‌روايان يكي از ايالت‌هاي مهم و باستاني سرزمين ايلام به نام «انشان»Anšan (بعداً: «پارسَ»Pārsa) بودند [استوانه‌ي كورش (پيرنيا، ص368؛ فروشي، ص84 )؛ مُهر كورش‌يكم (كورت، ص 29)؛ گزنفون: كورش‌نامه (پيرنيا، ص244؛ وحيدمازندراني، ص4،323) كه به پادشاهي پدر كورش تصريح مي‌كند. {ايالت انشان كمابيش در محدوده‌ي استان فارس واقع بوده و مركز آن «شهر انشان»، در مرو‌دشت كنوني قرار داشته است. بخش‌هايي از ويرانه‌هاي اين شهر در محل «تَل مَليان» (در 46 كيلومتري شمال شيراز) به دست آمده است: هينتز(1380)، ص1ـ62؛ كخ، ص12؛ و نيز: http://home.columbus.rr.com/malyan/index.html }]. به نظر مي‌رسد كه پارس‌ها پس از مدت‌ها هم‌زيستي و هم‌كاري با ايلاميان و حتا دولت آن، سرانجام، هم با نفوذ و اسكان تدريجي و هم در پي فتوح و پيكارهايي، موفق گرديدند كه شهرها و مناطق عمده‌اي را در ايالت ايلامي انشان ـ كه كمابيش منطبق بر استان فارس كنوني بود ـ در اختيار گيرند و سپس، با افول قدرت مركزي ايلام در پي تهاجمات ويران‌گرانه‌ي آشور و نيز درگيري‌هاي داخلي دولت آن، به رهبري نياكانِ كورش امارت و پادشاهي مستقل و خودگرداني را در اين ناحيه (ايالت انشان) و نواحي مجاور آن، تشكيل دهند [بريان، ص75، 4 ـ82، 96؛ كمرون، ص7ـ 136؛ كورت، ص9ـ 28؛ گيرشمن، ص11ـ 109؛ داندامايف، ص6 ـ 135؛ كُخ، ص13؛ آميه، ص73؛ پيرنيا، ص1ـ 230؛ زرين‌كوب، ص97؛ بويس (1375)، ص40].
كورش فرزند «كبوجيه»‌ي يكم Kabûjiya I [به تلفظ يوناني:Cambyses ] شاهِ انشان (559 ـ 585 پ.م.) بود [اسناد كُهني كه به پادشاهي كبوجيه‌ي‌يكم ـ پدركورش‌بزرگ ـ بر «انشان/ پارس» تصريح مي‌كنند، چنين‌اند: استوانه‌ي كورش (پيرنيا، ص8 ـ 376؛ فروشي، ص84) و گزنفون (پيرنيا، ص244؛ وحيدمازندراني، ص4). برخي از منابع {هردوت (پيرنيا، ص234)؛ گزنفون (پيرنيا، ص244؛ وحيدمازندراني، ص4)؛ ديودور سيسيليايي (پيرنيا، ص259)} مدعي‌اند كه «ماندانه» Mandane دختر ارشتي‌وييگَ (آستياگ)، همسر كبوجيه‌ي‌يكم و مادر كورش‌بزرگ بوده است، اما به نظر مي‌رسد كه اين ادعا به لحاظ گاه‌شماري مردود باشد؛ چرا كه بر اساس اين روايات، زادسال كورش ـ كه پسر ماندانه دانسته شده ـ در حدود 583 پ.م. برآورد مي‌گردد اما تحقيقاً كورش حدود 601 پ.م. زاده شده است و از اين رو، در آن زادسال برآورده شده، كورش در واقع هجده سال داشته است {هينتز (1380)، ص106}] كه پس از پدر به مقام امارت انشان (پارسَ) دست يافت: 559 پ.م. [كهن‌ترين اسنادي كه به پادشاهي كورش بر «انشان» تصريح مي‌كنند، چنين‌اند: استوانه‌ي كورش (پيرنيا، ص8 ـ 376؛ فروشي، ص84)؛ سال‌نامه‌ي نبونيد (پيرنيا، ص260)؛ رؤيانامه‌ي نبونيد (پيرنيا، ص204)].
كورش در آستانه‌ي برپايي امپراتوري جهان‌گير خود، استوار و متكي بر سازمان دولتي و اجتماعي، ديوان‌سالاري، سپاه و مدنيتي درخشان و پيش‌رفته و نه بَدوي بود كه در پي سده‌هايي ميان‌كُنش با تمدن‌هاي برجسته‌ي نَجد ايران و ميان‌رودان، و به ويژه ايلام به دست آمده بود [بريان، ص66، 4ـ82، 96؛ آميه، ص73؛ فراي، ص99]، در رويارويي و ارتباط با دولت‌هاي مقتدر مجاور، از اعتماد به نفس و اراده‌ي برتري‌جويانه‌ي والا و بي‌مانندي برخوردار بود و اين امر، نَويد تحولات و روي‌دادهاي جديدي را در منطقه مي‌داد.
كورش پس از نزديك به يك دهه فرمان‌روايي بر انشان و سامان‌دهي امور داخلي دولت و سرزمين خويش، در خود آن توانايي را ديد كه به توسعه‌جويي ارضي بپردازد و با مجموعه اقداماتي سياسي‌ ـ نظامي، پايگاه و جايگاه پوياتر و فعال‌تري را به امارت خود در عرصه‌ي خاورميانه ببخشد. بدين ترتيب بود كه كورش نخست در رويارويي با دولت ماد قرار گرفت.
3- كورش و ارشتي‌وييگَ
درگيري‌هاي مرزي ميان انشان و ماد، در پي عمليات توسعه‌جويانه‌‌ي دولت كورش و احتملاً با تصرف سرزمين «گوتيوم» Gutium [استوانه‌ي كورش (پيرنيا، ص367؛ فروشي، ص83)] كه در جوار مرزهاي ماد بود و فتح آن تهديدي عليه متصرفات ماد به شمار مي‌آمد، و نيز ظن ارشتي‌وييگ (آستياگ) به هم‌دستي انشان با بابل براي تصرف منطقه‌ي راه‌بُردي «حران / Harran» [بريان، ص103؛ گيرشمن، ص104، 115؛ كمرون، ص169]، و شايد تلاش وي براي اعمال سلطه بر قلم‌رو پارس‌ها، زمينه‌ها و انگيزه‌هاي نخستين درگيري گزارش شده‌ي كورش را با دولتي ديگر (ماد) پديد آورد [هردوت (پيرنيا، ص9ـ 238) مي‌گويد كه نبرد ماد و پارس در پي شورش و اعتراض كورش عليه سلطه و حاكميت ماد‌ها بر پارس‌ها و به جهت آزادي و رهايي از بندگي مادها بوده است. پيش‌تر، هردوت (پيرنيا، ص 184) ادعا مي‌كند كه « فرَوَرتي/ Fravarti» {به يوناني: Phraortes} فرمان‌ده مادها (653 ـ 675 پ.م.)، توانسته بود پارس‌ها را فرمان‌بُردار و باج‌گزار خود نمايد؛ اما دانسته‌هاي مستقيم تاريخي ما بر خلاف تصويرسازي و ادعاي مورخان يوناني و لاتيني، گوياي آن است كه دولت ماد در بخش عمده‌اي از تاريخ خود نه يك امپراتوري متمركز و واحد، بل كه اتحاديه‌اي از قبايل متعدد آريايي و بومي ـ و به لحاظ اين ويژگي ـ فاقد نهادهاي پايدار و ريشه‌دار حكومتي و تمدني بوده است؛ از اين رو نمي‌توان تصور كرد كه دولت فرضي ماد در زمان فرورتي توانسته باشد شهرياري مقتدر پارس‌ها را در جنوب‌غرب نجد ايران و در ميان نفوذ آشور و ايلام و بابل بر آن ناحيه، باج‌گزار و فرمان‌بردار خود ساخته باشد و يا فرضاً، الگوهايي حكومتي و تمدني خود را به پارس‌ها منتقل كرده باشد {چنان كه پيش‌ترها اين گونه انگاشته مي‌شد}. از سوي ديگر، اسناد آشوري متعلق به همان عصر، برخلاف توصيف هردوت از فرورتي (و حتا پيش از آن: ديااكو) كه وي را پادشاه يك امپراتوري مقتدر و متمركز نشان مي‌دهد، او را فراتر از سركرده‌ي چند گروه شورشي ماد و مانا و كيمري ـ كه در ولايات آشوري تاخت‌وتاز مي‌كردند ـ و سرانجام در گم‌نامي نيز كشته شد، نمي‌داند{بريان، ص5 ـ 92؛ كورت، ص4 ـ 31}. بنا بر اين با مردود بودن فرمان‌برداري پارس‌ها از دولت ماد، موضوع انقلاب و شورش كورش عليه سلطه‌ي ماد نيز منتفي مي‌باشد.].
پادشاه ماد (550 ـ 585 پ.م.) «ارشتي‌وييگَ»*Aršti-vaiga [به تلفظ بابلي: Ištuvgēu؛ به تلفظ يوناني: Astyages] با افزايش تنش‌ها و خصومت‌ها ـ كه براي دولت ماد مخاطره‌آميز مي‌نمود ـ لشكركشي به انشان را رسماً آغاز نمود. تهاجم طولاني مدت ماد به انشان و درگيري ظاهراً سه ساله‌ي آن دو [بريان، ص103؛ پيرنيا، ص261] هيچ دست‌آورد مثبتي براي دولت ماد نداشت تا سرانجام در 550 پ.م. هنگامي كه ارشتي‌وييگَ شخصاً رهبري لشكركشي بزرگي را عليه انشان به دست گرفته بود، گروهي از فرمان‌دهان خسته از جنگِ سپاه وي كه گويا از پيش با كورش تباني كرده بودند، او را بازداشت و تحويل كورش نمودند [سال‌نامه‌ي نبونيد (همان، ص260)؛ هردوت (همان، ص239)]. با دست‌گيري پادشاه ماد، سپاه وي تاب ايستادگي نياورد و در اندك زماني شكسته و پراكنده، و راه پاتك كورش تا قلب سرزمين ماد گشوده شد. با سركوب واپسين نيروهاي وفادار ارشتي‌وييگ در بيرون و درون «هگمتانَ» Hagmatāna [= همدان؛ به تلفظ يوناني: Ecbatana] (پاي‌تخت ماد)، سرزمين ماد يك‌سره به دست كورش افتاد [سال‌نامه‌ي نبونيد (همان‌جا)؛ رؤيانامه‌ي نبونيد (همان، ص205)؛ هردوت (همان، ص 239)؛ كتزياس (پيرنيا، ص240)] و گنجينه‌هاي كاخ آن به مركز دولت كورش (شهر انشان)، منتقل گرديد [سال‌نامه‌ي نبونيد (همان جا)].
ارشتي‌وييگ پادشاه ماد كه اينك از تخت حكومت خويش فروافتاده بود، بدون آسيب ديدن، به اقامت‌گاهي شايسته در ناحيه‌ي گرگان تبعيد شد [هردوت (همان، ص239)؛ كتزياس (همان، ص240)؛ ژوستن (پيرنيا، ص260)] و قلم‌رو سلطنت وي از شرق نجد ايران تا ارمنستان و آناتولي به زير فرمان كورش درآمد و به مرزهاي انشان (پارسَ) افزوده شد. اما وجود پيوند و نزديكي قومي‌ ـ فرهنگي ميان مردم پارس و ماد و تبليغات متكي بر آن كه به منظور مشروعيت‌زايي و ايجاد مقبوليت و ثبات سياسي براي شاه جديد و فاتح ترتيب داده شده بود، كورش را به عنوان وارث قانوني و مشروع حكومت ماد، در پي عزل ارشتي‌وييگ، نمودار و معرفي ساخت [بريان، ص106؛ داندامايف، ص137؛ زرين‌كوب، ص107، 116]. اين راه‌بُرد سياسي‌ ـ ايدئولژيك برجسته و منحصر به فرد جهت مشروعيت‌زايي براي شاه فاتح، و خودي و قانوني نمودن حكومت و حاكميت وي بر اقوام مغلوب، در مورد تمام فتوح آينده‌ي كورش نيز به كار بُرده شد و البته بازخورد و دست‌آوردي بسيار مثبت و مفيد براي فاتح مقتدر پارسي در پي داشت. براي نمونه، اين روش در مورد ماد آن چنان كارايي داشت كه تا صدها سال در نظر مورخان يوناني، دولت پارس و ماد يگانه مي‌نمود و هخامنشيانِ نخستين، شاهان ماد دانسته مي‌شدند [داندامايف، ص137؛ پيرنيا، ص8 ـ207].

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كتاب‌نامه:
ـ آميه، پير: «تاريخ ايلام»، ترجمه‌ي شيرين بياني، انتشارات دانشگاه تهران، 1372
ـ بريان، پير: «تاريخ امپراتوري هخامنشيان»، ترجمه‌ي مهدي سمسار، انتشارات زرياب، 1378
ـ بهار، مهرداد (1352): «اساطير ايران»، انتشارات بنياد فرهنگ ايران
ـ بهار، مهرداد (1376): «پژوهشي در اساطير ايران»، انتشارات آگه
ـ بويس، مري (1375): «تاريخ كيش زرتشت»، ترجمه‌ي همايون صنعتي‌زاده، انتشارات توس، جلد دوم
ـ بويس، مري (1376): «تاريخ كيش زرتشت»، ترجمه‌‌ي همايون صنعتي‌زاده، انتشارات توس، جلد يكم
ـ بويس، مري (1377): «چكيده‌ي تاريخ كيش زرتشت»، ترجمه‌ي همايون صنعتي‌زاده، انتشارات صفيعلي‌شاه
ـ پيرنيا، حسن: «تاريخ ايران باستان»، انتشارات دنياي‌كتاب‌ ـ افراسياب، 1378
ـ داندامايف، محمد: «ايران در دوران نخستين پادشاهان هخامنشي»، ترجمه‌ي روحي ارباب، انتشارات علمي و فرهنگي، 1373
ـ دوشن‌گيمن، ژاك: «دين ايران باستان»، ترجمه‌ي رؤيا منجم، انتشارت فكر روز، 1375
ـ زرين‌كوب، عبدالحسين: «تاريخ مردم ايران (ايران قبل از اسلام)»، انتشارات اميركبير، 1373
ـ فراي، ريچارد: «ميراث باستاني ايران»، ترجمه‌ي مسعود رجب‌نيا، انتشارات علمي و فرهنگي، 1368
ـ فروشي، بهرام: «ايران‌ويج»، انتشارات دانشگاه تهران، 1374
ـ كُخ، هايدماري: «از زبان داريوش»، ترجمه‌ي پرويز رجبي، نشر كارنگ، 1376
ـ كمرون، جُرج: «ايران در سپيده‌دم تاريخ»، ترجمه‌ي حسن انوشه، انتشارات علمي و فرهنگي، 1365
ـ كورت، آملي: «هخامنشيان»، ترجمه‌ي مرتضا ثاقب‌فر، انتشارات ققنوس، 1378
ـ گيرشمن، رومن: «تاريخ ايران؛ از آغاز تا اسلام»، ترجمه‌ي محمود بهفروزي، انتشارات جامي، 1379
ـ وحيدمازندراني، علي: «سيرت كورش كبير»، گزنفون، شركت سهامي كتاب‌هاي جيبي، 1350
ـ هوار، كلمان: «ايران و تمدن ايراني»، ترجمه‌ي حسن انوشه، انتشارات اميركبير، 1379
ـ هينتز، والتر (1376): «دنياي گم‌شده‌ي ايلام»، ترجمه‌ي فيروز فيروزنيا، انتشارات علمي و فرهنگي
ـ هينتز، والتر (1380): «داريوش و پارس‌ها»، ترجمه‌ي عبدالرحمن صدريه، انتشارات اميركبير


******

موضوع مقاله‌ي هفته‌ي آينده: كورش كبير (بخش دوم)