اسطورهي آفرينش در آيين زروان
آيين زروان مذهبي بدعتآميز از دين زرتشت بود كه در اواخر عصر هخامشيان پديد آمد و رواج يافت. بنيانگذاران اين آيين، گروهي از روحانيان جويندهي زرتشتي بودند كه تحت تأثير انديشههاي زمان ـ محور بين النهرين قرار گرفته و به تثليث (سهگانه انگاري) در يزدان شناسي اعتقاد يافته بودند. آنان چنين ميپنداشتند كه اورمزد (= اهوره مزدا) و اهريمن برادراني همشكماند و «زروان» (Zorvan) يا خداي زمان، به عنوان برترين نيروي عالم، پدر و زاينده آن دو است كه پس از زايش آنها و سپردن شهرياري و سالاري جهان بدانان، هر چند عزلت گزيده و به كنار رفته است، اما برترين و والاترين اراده در عالم، در نهايت از آنِ اوست. البته در يزدان شناسي متأخر زرتشتي «زروان» ايزد كم اهميت زمان است كه منجر به گذرايي آفرينش ميشود و پيداست كه انگارهي چنين ايزدي در زمان زرتشت وجود نداشته و مطرح نبوده است.
مذهب زرواني در روزگار ساسانيان به اوج سرآمدي و رواج خود رسيده بود و از اين روست كه در آيين ماني كه يك پايهي آن بر دين زرتشت استوار بود، خداوندگار، «زروان» ناميده ميشد. سرانجام، پس از غلبهي اعراب و اسلام بود كه مذهب زرواني به دليل يزدان شناسي نارسا و انتقاد برانگيز خود، واپس نشست و ارتدوكس زرتشتي با الاهيات استوار خود، كاملاً بر آن چيره گشت.
مذهب زرواني آيينها و مناسكي خارج از دين اصيل زرتشتي نداشته است اما در يزدانشناسي و جهانبيني آن دو، تفاوتهايي كلان وجود دارد. زروانيان در مقابل ثنويت (Dualism) اصيل زرتشتي (يعني اعتقاد به وجود ازلي دو بنيان جداگانه و متضاد هستي: اورمزد و اهريمن)، به تثليت باورمند بودند و عقيده داشتند كه اورمزد و اهريمن برادرند و پدري به نام «زروان» (زمان) دارند كه او خدايي نامخلوق و ازلي است و ارادهي او فوق همهي ايزدان و كائنات است. همچنين زروانيان، معتقد به زهد و دنياگريزي و تقديرگرايي و جبرباوري بودند و البته چنين باوري با روح و ماهيت دين زرتشت در تضاد و تباين كامل است. كيهان شناسي و اسطورههاي ديني زرواني نيز ماهيتي بسيار پيچيده و خيالپردازانه دارد.
در شماري از متون زرتشتي، ردپاي مذهب زرواني كاملاً آشكار است؛ همچون «گزيدههاي زادسپرم» و «مينوي خرد». رسالهاي نيز به نام «علماي اسلام» يكسره نمودار عقايد زرواني است. اما بيشترين آگاهي ما از اين مذهب و اسطورههاي آن حاصل گزارشها و نوشتههاي منتقدانهي نويسندگان مسيحي است.
اما اسطورهي آفرينش همواره جايگاه برجسته و كلاني در ميان اسطورههاي اقوام مختلف جهان داشته است؛ چرا كه بيان كنندهي محور و بنيان كيهان شناسي (Cosmology) و يزدان شناسي (Theology) آن مردم و نشان دهندهي منشأ و خاستگاه جهان هستي و چند و چون پيدايش آن و روند و آرمان حيات است. اسطوره، تفسير و تحليل انسان كهن است از جهان هستي كه ماهيتي فراتاريخي و متافيزيكي و قداست و اصالتي خدشه ناپذير در نزد وي دارد و لذا هرگز نميتوان اسطورهها را در چارچوب عقلانيت مدرن، فهم و تحليل نمود.
آگاهي ما از اسطورهي آفرينش در آيين زروان، مشخصاً وامدار نويسندهاي ارمني به نام ازنيكِ كلبي (Eznik of Kolb) در سدهي پنجم ميلاديست كه در يكي از كتابهاي خود، به جهت نقد مذهب زرواني، چكيدهاي از اسطورهي مورد نظر را نقل كرده است. شماري ديگر از نويسندگان ارمني نيز اشاراتي بدين موضوع و حواشي و جزييات آن نمودهاند.
ازنيك در توصيف اسطورهي آفرينش در مذهب زرواني مينويسد: «مغان گويند آن گاه كه هيچ چيز وجود نداشت، نه آسمان و نه زمين و نه هيچ يك از مخلوقاتي كه اينك در آسمانها و روي زميناند، فقط خدايي بزرگ به نام «زروان» وجود داشت. زروان هزار سال قرباني كرد تا از او پسري پديد آيد (توضيح: در اسطورههاي بيشينهي ملل جهان باور بر آن است كه عمل قرباني كردن منجر به پيدايش و پويايي هستي ميشود. گويي كه نيرويي در قرباني نهفته است كه با رها شدن آن، تحولي در جهت آفرينشگري ايجاد ميشود) و او را «اورمزد» بنامد تا وي آسمانها و زمين و هر چه در آن است را بيافريند. زروان پس از هزار سال نسبت به كوششهاي خود دچار شك شد و انديشه كرد كه آيا پس از اين همه قرباني كردن، پسري به نام اورمزد خواهد داشت يا آن كه تلاش و انتظار وي بينتيجه خواهد ماند؟ آن گاه كه زروان غرقه در انديشه بود، اورمزد و اهريمن همزمان در شكم وي پديد آمدند (توضيح: به نظر ميرسد كه زروان خدايي دو جنسي بوده چرا كه وجود مطلق وي بايسته ميكرده است كه صفت نرينگي و مادينگي را توأمان شامل باشد) «اورمزد» به جهت قربانيهايي كه كرده بود و «اهريمن» به سبب شك و ترديدي كه زروان ورزيده بود. چون زروان از اين حال آگاه گشت، با خود گفت از دو فرزندي كه در شكم من است هر كدام زودتر زاده شود و خود را بنماياند، پادشاهي جهان را به او خواهد بخشيد. اورمزد با آگاهي يافتن از انديشهي پدر، سادهدلانه موضوع را با اهريمن در ميان گذاشت و گفت كه پدرمان چنين انديشيده است كه هر كدام از ما كه زودتر زاده و آشكار شود، فرمانرواي عالم خواهد شد! اهريمن با شنيدن اين موضوع بيدرنگ شكم زروان را شكافت و به نزد پدرش شتافت. زروان به او گفت كه تو كيستي؟ اهريمن پاسخ داد كه من پسر تو هستم: اورمزد! زروان به او گفت: پسر راستين من خوشبو و درخشنده است اما تو تيره و بدبويي. در اين حين بود كه اورمزد در وقت مقرر، خوشبو و درخشان زاده شد و به نزد زروان آمد. همين كه زروان وي را ديد دانست كه پسر راستين او است؛ همو كه براياش هزار سال قرباني كرده بود. پس دسته چوب مقدسي را كه در دست داشت [و نشانهي قداست و روحانيت بود] به اورمزد داد و گفت: تا كنون من براي تو قرباني ميكردم و از اين پس تو بايد براي من قرباني كني، و آن گاه كه دسته چوب را به او ميداد، اورمزد را تقديس كرد. در اين هنگام اهريمن به زروان گفت: مگر تو عهد نكرده بودي هر يك از فرزندانام كه زودتر زاده شود او را به پادشاهي عالم برخواهم گزيد؟ زروان براي آن كه از پيمان خود بازنگشته باشد به اهريمن گفت: اي موجود خبيث و بدكار! تو 9 هزار سال پادشاه عالم خواهي شد و اورمزد نيز بر سر تو [در آسمانهاي و بهشت] فرمانروايي خواهد كرد تا پس از آن 9 هزار سال، پادشاهي تمام جهان از آنِ او گردد. (توضيح: زروانيان طول تاريخ جهان را 12 هزار سال ميدانستند كه 9 هزار سال آن به كام و فرمان اهريمن بوده و 3 هزار سال بعد آن، به كام و فرمان اورمزد، تا آن كه تاريخ [زمانِ كرانمند] به پايان رسد و فرمانروايي مطلق اورمزد به ابديت بپيوندد؛ به زمان بيكرانه) پس از آن اورمزد و اهريمن هر يك جداگانه آغاز به آفرينش مخلوقات خود كردند. هر چه اورمزد ميآفريد خوب و درست بود و هر چه اهريمن پديد ميآورد، زيانكار و نادرست…» [كريستنسن، ص 6 ـ 144؛ زنر، ص 50 ـ 349].
مذهب زرواني در روزگار ساسانيان به اوج سرآمدي و رواج خود رسيده بود و از اين روست كه در آيين ماني كه يك پايهي آن بر دين زرتشت استوار بود، خداوندگار، «زروان» ناميده ميشد. سرانجام، پس از غلبهي اعراب و اسلام بود كه مذهب زرواني به دليل يزدان شناسي نارسا و انتقاد برانگيز خود، واپس نشست و ارتدوكس زرتشتي با الاهيات استوار خود، كاملاً بر آن چيره گشت.
مذهب زرواني آيينها و مناسكي خارج از دين اصيل زرتشتي نداشته است اما در يزدانشناسي و جهانبيني آن دو، تفاوتهايي كلان وجود دارد. زروانيان در مقابل ثنويت (Dualism) اصيل زرتشتي (يعني اعتقاد به وجود ازلي دو بنيان جداگانه و متضاد هستي: اورمزد و اهريمن)، به تثليت باورمند بودند و عقيده داشتند كه اورمزد و اهريمن برادرند و پدري به نام «زروان» (زمان) دارند كه او خدايي نامخلوق و ازلي است و ارادهي او فوق همهي ايزدان و كائنات است. همچنين زروانيان، معتقد به زهد و دنياگريزي و تقديرگرايي و جبرباوري بودند و البته چنين باوري با روح و ماهيت دين زرتشت در تضاد و تباين كامل است. كيهان شناسي و اسطورههاي ديني زرواني نيز ماهيتي بسيار پيچيده و خيالپردازانه دارد.
در شماري از متون زرتشتي، ردپاي مذهب زرواني كاملاً آشكار است؛ همچون «گزيدههاي زادسپرم» و «مينوي خرد». رسالهاي نيز به نام «علماي اسلام» يكسره نمودار عقايد زرواني است. اما بيشترين آگاهي ما از اين مذهب و اسطورههاي آن حاصل گزارشها و نوشتههاي منتقدانهي نويسندگان مسيحي است.
اما اسطورهي آفرينش همواره جايگاه برجسته و كلاني در ميان اسطورههاي اقوام مختلف جهان داشته است؛ چرا كه بيان كنندهي محور و بنيان كيهان شناسي (Cosmology) و يزدان شناسي (Theology) آن مردم و نشان دهندهي منشأ و خاستگاه جهان هستي و چند و چون پيدايش آن و روند و آرمان حيات است. اسطوره، تفسير و تحليل انسان كهن است از جهان هستي كه ماهيتي فراتاريخي و متافيزيكي و قداست و اصالتي خدشه ناپذير در نزد وي دارد و لذا هرگز نميتوان اسطورهها را در چارچوب عقلانيت مدرن، فهم و تحليل نمود.
آگاهي ما از اسطورهي آفرينش در آيين زروان، مشخصاً وامدار نويسندهاي ارمني به نام ازنيكِ كلبي (Eznik of Kolb) در سدهي پنجم ميلاديست كه در يكي از كتابهاي خود، به جهت نقد مذهب زرواني، چكيدهاي از اسطورهي مورد نظر را نقل كرده است. شماري ديگر از نويسندگان ارمني نيز اشاراتي بدين موضوع و حواشي و جزييات آن نمودهاند.
ازنيك در توصيف اسطورهي آفرينش در مذهب زرواني مينويسد: «مغان گويند آن گاه كه هيچ چيز وجود نداشت، نه آسمان و نه زمين و نه هيچ يك از مخلوقاتي كه اينك در آسمانها و روي زميناند، فقط خدايي بزرگ به نام «زروان» وجود داشت. زروان هزار سال قرباني كرد تا از او پسري پديد آيد (توضيح: در اسطورههاي بيشينهي ملل جهان باور بر آن است كه عمل قرباني كردن منجر به پيدايش و پويايي هستي ميشود. گويي كه نيرويي در قرباني نهفته است كه با رها شدن آن، تحولي در جهت آفرينشگري ايجاد ميشود) و او را «اورمزد» بنامد تا وي آسمانها و زمين و هر چه در آن است را بيافريند. زروان پس از هزار سال نسبت به كوششهاي خود دچار شك شد و انديشه كرد كه آيا پس از اين همه قرباني كردن، پسري به نام اورمزد خواهد داشت يا آن كه تلاش و انتظار وي بينتيجه خواهد ماند؟ آن گاه كه زروان غرقه در انديشه بود، اورمزد و اهريمن همزمان در شكم وي پديد آمدند (توضيح: به نظر ميرسد كه زروان خدايي دو جنسي بوده چرا كه وجود مطلق وي بايسته ميكرده است كه صفت نرينگي و مادينگي را توأمان شامل باشد) «اورمزد» به جهت قربانيهايي كه كرده بود و «اهريمن» به سبب شك و ترديدي كه زروان ورزيده بود. چون زروان از اين حال آگاه گشت، با خود گفت از دو فرزندي كه در شكم من است هر كدام زودتر زاده شود و خود را بنماياند، پادشاهي جهان را به او خواهد بخشيد. اورمزد با آگاهي يافتن از انديشهي پدر، سادهدلانه موضوع را با اهريمن در ميان گذاشت و گفت كه پدرمان چنين انديشيده است كه هر كدام از ما كه زودتر زاده و آشكار شود، فرمانرواي عالم خواهد شد! اهريمن با شنيدن اين موضوع بيدرنگ شكم زروان را شكافت و به نزد پدرش شتافت. زروان به او گفت كه تو كيستي؟ اهريمن پاسخ داد كه من پسر تو هستم: اورمزد! زروان به او گفت: پسر راستين من خوشبو و درخشنده است اما تو تيره و بدبويي. در اين حين بود كه اورمزد در وقت مقرر، خوشبو و درخشان زاده شد و به نزد زروان آمد. همين كه زروان وي را ديد دانست كه پسر راستين او است؛ همو كه براياش هزار سال قرباني كرده بود. پس دسته چوب مقدسي را كه در دست داشت [و نشانهي قداست و روحانيت بود] به اورمزد داد و گفت: تا كنون من براي تو قرباني ميكردم و از اين پس تو بايد براي من قرباني كني، و آن گاه كه دسته چوب را به او ميداد، اورمزد را تقديس كرد. در اين هنگام اهريمن به زروان گفت: مگر تو عهد نكرده بودي هر يك از فرزندانام كه زودتر زاده شود او را به پادشاهي عالم برخواهم گزيد؟ زروان براي آن كه از پيمان خود بازنگشته باشد به اهريمن گفت: اي موجود خبيث و بدكار! تو 9 هزار سال پادشاه عالم خواهي شد و اورمزد نيز بر سر تو [در آسمانهاي و بهشت] فرمانروايي خواهد كرد تا پس از آن 9 هزار سال، پادشاهي تمام جهان از آنِ او گردد. (توضيح: زروانيان طول تاريخ جهان را 12 هزار سال ميدانستند كه 9 هزار سال آن به كام و فرمان اهريمن بوده و 3 هزار سال بعد آن، به كام و فرمان اورمزد، تا آن كه تاريخ [زمانِ كرانمند] به پايان رسد و فرمانروايي مطلق اورمزد به ابديت بپيوندد؛ به زمان بيكرانه) پس از آن اورمزد و اهريمن هر يك جداگانه آغاز به آفرينش مخلوقات خود كردند. هر چه اورمزد ميآفريد خوب و درست بود و هر چه اهريمن پديد ميآورد، زيانكار و نادرست…» [كريستنسن، ص 6 ـ 144؛ زنر، ص 50 ـ 349].
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كتابنامه:
ـ آرتور كريستنسن: «مزداپرستي در ايران قديم»، ترجمهي دكتر ذبيح الله صفا، انتشارات هيرمند، 1376
ـ روبرت چارلز زنر: «طلوع و غروب زردشتيگري»، ترجمهي تيمور قادري، انتشارت فكر روز، 1375
*******
موضوع مقالهي هفتهي آينده: «خويشاوندي زبانهاي ايراني و اروپايي»