۱۷ تیر ۱۳۸۲

ايرانويج

در روايت‌ها و نوشته‌هاي كهن و نو زرتشتي، نام ميهن و زادگاه زرتشت و خاستگاه و سرزمين اسطوره‌اي و مقدس ايرانيان (= آرياييان) «ايران‌ويج» دانسته شده است. اين واژه در زبان اوستايي «ايرييانَ واِجه / Airyana-Vaejah» و در زبان پهلوي «اران وج / Eran-vej» و به معناي «[خاستگاه] تبار آريايي» مي‌باشد. از اين نام در اوستا (يسن 9/14؛ هرمزد يشت/21؛ آبان يشت/17و 104؛ درواسپ يشت/25؛ رام يشت/2؛ ارت يشت/45؛ وي‌ديوداد1/2-1و 2/21) ياد شده است.
از تعلق زرتشت به ايران‌ويج يا زايش وي در آن جا، در يسن 9/14؛ آبان يشت/104؛ درواسپ يشت/25؛ ارت يشت/45 و بن‌دهش (ص 76، 89، 152) اشاره رفته است. سرزمين زرتشت – چنان كه اينك مي‌دانيم – بخشي از منطقه‌ي هندوايراني نشين متعلق به حوزه‌ي تمدني Andronovo بوده كه گستره‌ي اين تمدن از سيبري غربي تا رودخانه‌ي اورال را دربر مي‌گرفته است (بويس، 1377، ص 50 به بعد؛ بهار، 1376، ص 387 به بعد). قبايل ايراني (آريايي) پس از مهاجرت از اين مناطق به سوي نواحي جنوبي‌تر در آسياي ميانه و سپس نجد ايران (سده‌ي دهم پيش از ميلاد)،‌ سرزمين اجدادي و خاستگاهي خود را كه در گذشته ترك كرده بودند، با نام «ايران‌ويج» مي‌شناختند و مي‌خواندند.
در نوشته‌هاي مزدايي، ايران‌ويج خاستگاه نخستين نمونه‌هاي زندگي، انسان (گيومرث) و جانور (گاو ايوداد) دانسته شده (بن‌دهش، ص1-40و 78) و در رواياتي ديگر، بهترين و زيباترين و رامش‌بخش‌ترين سرزمين توصيف مي‌گردد (وي‌‌ديوداد1/2-1؛ بن‌دهش، ص133). اين نكات نمودار آن است كه در اسطوره‌هاي پسين ايراني، «ايران‌ويج» سرزميني كه نياكان ايرانيان از آن برخاسته و به سوي منطقه‌ي كنوني ايران رهسپار شده بودند، مبدل به سرزميني مقدس و اسطوره‌اي گرديده و از اين رو، خاستگاه نخستين جيات در زمين (انسان و جانور) دانسته شده و در كنار داشتن منزلت «سرزمين خاستگاهي»، در اوضاع نوستالژيك بعدي، تبديل به «آرمان‌شهري» گرديده كه نمونه عالي بهترين و برترين زيستگاه بوده است. گفتني است كه در بيتش اسطوره‌اي غالب ملل باستان، سرزمين خاستگاهي آنان،‌ كانون آفرينش و محور كيهان به شمار مي‌آمده است؛ چنان كه «مكه» براي اعراب و «اورشليم» براي يهوديان (الياده، 1375، ص9-31؛ الياده، 1378، ص31-20).
ايران‌شناساني چون «ماركوارت» و «هنينگ»، در پژوهش‌هاي پيشرو خود با اين استدلال كه در فهرست جغرافيايي وي‌ديوداد (فرگرد1/2-1) كه ترتيب ذكر نام مناطق از شمال به جنوب است، از «ايران‌ويج» پيش از «مرو» و «سغد» نام برده شده و در شمال اين مناطق نيز خوارزم قرار دارد، و نيز با توجه به اين كه در فهرست جغرافيايي مهريشت (بند14) بر خلاف فهرست وي‌ديوداد – كه از خوارزم نامي نرفته ولي از ايران‌ويج يادشده – در آن از خوارزم ياد شده اما نامي از ايران‌ويج نرفته است، در نهايت، ايران‌ويج منطبق بر منطقه‌ي خوارزم انگاشته شده است (هنينگ، ص 96؛ كريستنسن، ص 12). اما اين تطبيق هيچ دليل استوار و قانع كننده‌اي ندارد (نيولي، فصل سوم) ضمن اين كه گفته مي‌شود آن بخش از فهرست جغرافيايي وي‌ديوداد كه به ايران‌ويج اشاره دارد (فرگرد1/2-1)، الحاقي است (بويس، 1377، ص4؛ نيولي، ص90). به هر حال آن چه از محتواي برخي روايت‌هاي مزدايي بر مي‌آيد، زادگاه زرتشت (ايران‌ويج) اساساً در سرزمين‌هاي بسيار دور شمالي دانسته مي‌شده است (بويس، 1377، ص7، 26، 309). اما امروزه كشف آثاري باستاني از جوامعي كهن واقع در مناطق شمالي آسياي ميانه (قزاقستان كنوني) كه مطابق با توصيفات گاهان و اوستاي كهن از جامعه‌ي عصر زرتشت است، فرض واقع بودن «ايران‌ويج» - زادگاه زرتشت و خاستگاه آرياييان – را در قزاقستان كنوني، بيش از هر جاي ديگري، تأييد و تأكيد مي‌كند (بويس، 1377، ص 59 به بعد؛ بويس، 1381، ص15؛ مقايسه كنيد با: بهار، 1376، ص387 به بعد؛ بهار، 1352، ص هفده به بعد).
در بيش‌تر روايت‌هاي سنتي مزدايي و عهد اسلامي، زادگاه زرتشت، «آذربايجان» دانسته شده (بيروني، ص 541؛ حمزه اصفهاني، ص 37؛ مسعودي، ص224؛ آموزگار- تفضلي، ص33) و در پي آن، ايران‌ويج نيز واقع در آذربايجان پنداشته شده است (بن‌دهش، ص128). اما – جداي از دلايل تاريخي و زبان‌شناختي ناقض اين انتساب – امروزه به آشكارا ثابت شده است كه نسبت دادن زرتشت (و ايران‌ويج) به آذربايجان مربوط به زماني است كه اين ناحيه از دوران سلوكيان تا عهد ساسانيان كانون و پايگاه زرتشتي‌گري بود و روحانيان توان‌مند آن سامان براي ايجاد ارج و تقدسي پرسابقه براي پايگاه خود، نه تنها كوشيده بودند كه زادگاه پيامبر خويش را در آذربايجان وانمود كنند، بل كه تلاش كرده بودند نام مكان‌هاي اسطوره‌اي و مقدس جامعه‌ي كهن اوستايي (مانند رود دايتي و كوه اسنوند) را به مناطقي در آذربايجان منتقل و اطلاق نمايند (دوشن‌گيمن، ص 3-182؛ هنينگ، ص97؛ بويس، 1377، ص13-10؛ آموزگار- تفضلي، ص23).



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كتاب‌نامه:
* آموزگار، ژاله – تفضلي، ‌احمد: «اسطوره‌ي زندگي زرتشت»، نشر چشمه، 1375
* الياده، ميرچا (1375): «مقدس و نامقدس»، ترجمه‌ي نصرالله زنگويي، انتشارات سروش
* الياده، ميرچا (1378): «اسطوره بازگشت جاودانه»، ترجمه بهمن سركاراتي، نشر قطره
* «بن‌دهش»: نوشته‌ي فرنبغ دادگي، ترجمه‌ي مهرداد بهار، انتشارات توس، 1369
* بويس، مري (1377): «چكيده‌ي تاريخ كيش زرتشت»، ترجمه‌ي همايون صنعتي‌زاده، انتشارات صفيعلي‌شاه
* بويس، مري (1381): «زردشتيان؛ باورها و آداب ديني آن‌ها»، ترجمه‌ي عسكر بهرامي، انتشارات ققنوس
* بهار، مهرداد (1352): «اساطير ايران»، انتشارات بنياد فرهنگ ايران
* بهار، مهرداد (1376): «پژوهشي در اساطير ايران»، انتشارات آگه
* بيروني، ابوريحان: «آثار الباقيه»، ترجمه‌ي اكبر داناسرشت، انتشارات ابن سينا، 1352
* حمزه‌ي اصفهاني: «تاريخ سني ملوك الارض و الانبيا»، ترجمه‌ي جعفر شعار، انتشارت اميركبير، 1367
* دوشن‌گيمن، ژاك: «دين ايران باستان»، ترجمه‌ي رؤيا منجم، انتشارات فكر روز، 1375
* كريستنسن، آرتور: «مزداپرستي در ايران قديم»، ترجمه‌ي ذبيح‌الله صفا، انتشارات هيرمند، 1376
* مسعودي، ابوالحسن علي بن حسين: «مروج الذهب»، ترجمه‌ي ابوالقاسم پاينده، 1370
* نيولي، گراردو: «زمان و زادگاه زرتشت»، ترجمه‌ي سيد منصور سيدسجادي، انتشارات آگه، 1381
* هنينگ، والتر برونو: «زرتشت؛ سياست‌مدار يا جادوگر»، ترجمه‌ي كامران فاني، نشر پرواز، 1379