بِهْ آفرید، بدعتگذار در آیین زردشت و مدعی پیامبری ، مقتول در 131 در اواخر حکومت اموی .
در میان جنبشهایی که در سده دوم در ایران روی داده ، آگاهی ما از جنبش به آفرید اندک است (صدیقی ، ص 111). منابع تاریخی به این جنبش اشاره ای نکرده اند، و دانسته های ما درباره آن از کتابهای غیر تاریخی است . در منابع کهن و معتبر عربی ، از او یاد نشده و آنچه نیز به جای مانده متناقض است و بیشتر رنگ افسانه دارد. کهنترین این اطلاعات ، نوشته ابواسحاق ابراهیم صولی (متوفی 243) در کتاب الدوله العباسیه است که اینک در دست نیست ، اما گزارش او را ابن ندیم (ص 665) نقل کرده است (رجوع کنید به صدیقی ، ص 111ـ 115؛ عزیزی ، ص 136 به بعد؛ موسکاتی ، ص 488ـ494). از دیگر منابع مهم ، کتاب الاصلاح ابوحاتم احمدبن حمدان رازی (متوفی 322) است که ظاهراً کهنترین نوشته اسماعیلی است که کلام اسماعیلیان را بر مبنای فلسفه نوافلاطونی بیان کرده است . بخشی از گزارش ابوحاتم رازی (ص 160ـ162) درباره به آفرید منحصر به فرد است و از این رو ارزش ویژه ای دارد. به آفرید، پسر ماه فروَدین (ابوریحان بیرونی ، ص 210) یا به آفرید فروردینان ، یا به آفرین ماه فروردین (خوارزمی ، ص 56؛ عوفی ، قسم 3، ج 1، ص 226) یا پسر ماهفیروزین (مروزی ، گ 7ر) در سیراوَند، قصبه خواف ظهور کرد. او از اهالی زُوزَن ، یکی از آبادیهای خواف (ابوریحان بیرونی ، همانجا؛ حمدالله مستوفی ، ص 154) بوده است ، اما ابن ندیم (همانجا) او را از آبادیِ روی ، از ولایت ابرشهر، ذکر می کند. روی ظاهراً تحریف زُوزن و ابرشهر نام نیشابور است (رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج 3، ص 158). نوشته مجد خوافی (ص 280) دایر بر این که زادگاه به آفرید زاوه بوده ، دقیق به نظر نمی رسد. از تاریخ تولد و آغاز زندگی او اطلاعاتی در دست نیست ؛ آنچه از او می دانیم این است که زردشتی بوده است . ابوحاتم رازی (ص 160) او را همانند سُنباد از غلات مجوس برشمرده است . نام وی و پدرش نیز مؤید این نظر است (صدیقی ، ص 116). در منابع موجود، تاریخ روشنی برای شروع و دوره فعالیت و زمان دقیق کشته شدن او ذکر نگردیده و بیشتر به ظهور او در روزگار ابومسلم اشاره شده است (مروزی ، همانجا). به نوشته ابوریحان بیرونی (ص 210ـ211)، هنگامی که ابومسلم به نیشابور آمد، موبدان درباره به آفرید و بدعتی که در دین زردشتی آورده بود با او سخن گفتند (برای مقایسه به آفرید با زردشت ، مزدک ، مانی و دیصان رجوع کنید به ابوحاتم رازی ، همانجا). به آفرید در 127، کتابی به زبان فارسی پرداخت که در آن ، برای سازش دادن دین زردشت با آرای اسلامی ، کوشش بسیار به کار برده بود (اشپولر، ص 196). چون به آفرید کتابی نوشته ، می توان گفت که او فرهنگ و دانشی داشته است (صدیقی ، همانجا). ابوریحان بیرونی (ص 210) تصریح می کند که به آفرید برای پیروان خود کتابی به فارسی ساخت (رجوع کنید به خوارزمی ، همانجا؛ شهرستانی ، ج 1، ص 238)، اما از نوشته او نمی توان دانست که این کتاب به خط عربی بوده یا به خط و زبان پهلوی (صدیقی ، ص 122). با توجه به این نکته ، آغاز کار به آفرید، پیش از حضور ابومسلم به عنوان سرپرست امور دعوت در خراسان بوده است ؛ ولی با توجه به رویدادهای روزگار ابومسلم ، شاید بتوان زمان تقریبی انجام کار به آفرید را تخمین زد. به نوشته گردیزی (ص 266) او مغ بوده است . این امر بعید نیست ، زیرا اطلاع بر دین زردشتی ، به او امکان داد تا به فکر تلفیق آن آیین با اندیشه های اسلامی بیفتد. به آفرید از اسلام نیز آگاهی داشته و از امتیازات آن متأثر شده است. آن گونه که به نظر می رسد، کوشش به آفرید بر این بوده است که مواردی از آیین زردشتی را که با احکام اسلامی اختلاف فاحشی داشته حذف کند.
به آفرید در ابتدای امر، هفت سالی به چین رفت و چون بازگشت ، با خود طرفه هایی همراه آورد؛ از جمله پیراهن سبزی که به سبب نهایت نرمی و نازکی در مشت جا می گرفت (ابوریحان بیرونی ؛ مروزی ؛ مجدخوافی ، همانجاها). ثعالبی (ص 34) به نقل از پیران نیشابور، از جمله ابوزکریا یحیی بن اسماعیل حیری ، می نویسد که به آفرید چندی پس از بازگشت از چین ، مقداری خوراکی ساده تهیه دید و در دو کیسه نهاد و آنها را به صورت دو بالش درآورد و پنهان نمود؛ آنگاه چنان وانمود کرد که گویی مُردنش حتمی است و دستور داد برای او گنبدی بسازند با آبراهه ای که آب باران در آن روان شود و از همسر خود خواست تا پیکر او را با همان بالشها و جامه سبز که در پارچه ای پیچیده بود در گنبد نهد و هر هفته به کنار گنبد آید و روی خود را در آن آب باران بشوید. زن چنین کرد و به آفرید مدت یک سال با آن خوراک و آب زیست تا آن که وقت درو رسید و مردم به آن ناحیه آمدند. آنگاه به آفرید در حالی که آن پیراهن و ردای سبز را پوشیده بود، بیرون آمد و گفت : ای مردم ، من فرستاده خدا نزد شمایم . خداوند، چنان که شنیده اید، از یک سال پیش مرا میرانده بود و اینک زنده گردانید و خلعت بهشتی ، که نظیر آن در جهان نیست ، بر من پوشانید و آنچه به شما خبر خواهم داد وحی اوست (برای روایتهای دیگر رجوع کنید به ابوحاتم رازی ، ص 161؛ ابوریحان بیرونی ، همانجا؛ صورالاقالیم ، ص 91؛ مجد خوافی ، ص 280ـ281).
به آفرید دعوی پیامبری کرد (قس ابوحاتم رازی ، ص 160) و مردم را به سوی خود خواند و با بیشتر آداب مذهبی مجوسان مخالفت ورزید و گروهی از مردم خواف و زوزن و زاوه بر او گرد آمدند (ثعالبی ، همانجا؛ مجدخوافی ، ص 280). نویسنده صورالاقالیم (همانجا) پیروان او را هزار مرد برشمرده است . به آفرید زردشت و آن چه را که او آورده بود قبول داشته، اما برخی از مراسم زردشتیان را رد می کرده است (ابوریحان بیرونی ، همان جا). از جمله دستورهای او برای پیروان خود تعیین پنج نوبت نماز بدون سجده و به طرف چپ قبله بود (ابن ندیم ، همان جا؛ ابوحاتم رازی ، ص 161). اما در بیشتر منابع، از هفت نوبت نماز یاد شده که برای هر یک مناسبتی قائل بوده است. با توجه به اهمیت عدد هفت برای وی، مانند اقامت هفت ساله او در چین و اختصاص دادن یک هفتم دارایی مردم به عنوان وقف، هفت نوبت نماز درست تر به نظر می رسد (رجوع کنید به ابوریحان بیرونی ، ص 211؛ آمورتی ، ص 515). این نمازها عبارت بودند از: 1) نمازی برای توحید خدا؛ 2) نمازی برای آفرینش آسمانها و زمین ؛ 3) نمازی در آفرینش جانوران و روزیهایشان ؛ 4) نمازی در مرگ ؛ 5) نمازی برای روز رستاخیز و روزشمار؛ 6) نمازی درباره بهشتیان و دوزخیان و سرنوشت آنان ؛ 7) نمازی در ستایش بهشتیان (ابوریحان بیرونی ، ص 210؛ گردیزی ، ص 266ـ 267). او پیروانش را به سجده کردن در برابر خورشید، در حالی که بر یک زانو هستند، امر کرد. آنان در نماز خود باید به سوی خورشید هر جا که باشد، رو کنند اما نمی دانیم چه نسبتی میان خدا و خورشید قرار می داده است (صدیقی ، ص 124)؛ موهایِ سرِ خود فرو نهند و زمزمه را هنگام طعام خوردن فرو گذارند و چهارپایان را سر نبُرند، مگر هنگام پیری آنها. از خوردن شراب و گوشت مردار و از ازدواج با محارم بپرهیزند و در تعیین کابین زنان به چهارصد درهم بسنده کنند (ابوریحان بیرونی ، ص 210ـ 211؛ ثعالبی ؛ گردیزی ، همان جاها؛ شهرستانی ، ج 1، ص 238ـ 239). به آفرید، برای اصلاحات اجتماعی ، از پیروان خود خواست تا یک هفتم از اموال و دارایی خود را برای تعمیر راهها و پلها، ساختن کاروانسراها (ثعالبی ؛ ابوریحان بیرونی ؛ شهرستانی ، همان جاها)، پرستاری از بیماران ، کمک به افراد نیازمند و دیگر امور عام المنفعه وقف کنند (صدیقی ، ص 126).
از عقاید و دستورهای به آفرید به پیروانش چند نکته استنباط می شود: با توجه به آشفتگیها و تفرقه ای که در آن زمان در میان زردشتیان وجود داشته، به آفرید لزوم اصلاحاتی را احساس کرده و به ویژه به تغییر آن قسمتهایی از دین زردشت پرداخته که بیشتر مورد انتقاد بوده است. افزون بر این ، شباهت برخی از آرای او با آن چه در اسلام مقرر است ، مانند حرام داشتن ازدواج با محارم و منع خوردن شراب، این گمان را پدید می آورد که به آفرید قصد نوعی تلفیق بین آیین گذشته ایرانیان و اسلام را داشته است (همان ، ص 127؛ اشپولر، همان جا؛ ایرانیکا، ذیل مادّه ). تأثر غیرمستقیم او از برخی تعالیم اسلام و غلبه جنبه عملی و اجتماعی آرای او بر جنبه روحانی و معنوی آن ، این نکته را به ذهن محققان القا کرده است که جنبش به آفرید بنیان اجتماعی داشته است (صدیقی ، ص 117، 122)؛ علی الخصوص که آغاز جنبش او با گرفتاری نصر بن سیّار حکمران بنی امیه در خراسان در مقابله با حارث بن سُرَیج مُرجی و مأموریت یافتن ابومسلم خراسانی به دعوت مردم برضد امویان در خراسان ، توام بوده است . لذا اقدام او در این دوره ، موقع شناسی سیاسی ـ اجتماعی به آفرید را نشان می دهد (همان ، ص 117). این که در مدتی کوتاه گروه کثیری به او گرویده اند، حکایت از پیشرفت دعوت وی دارد.
ظهور به آفرید و گردآمدن پیروانی به دور او و دستور اصلاحات و تصفیه هایی در آداب مذهبی زردشتیان که به آفرید مطرح ساخت ، از قدرت معنوی و مادی روحانیان زردشتی کاست و موقعیت آنان را تضعیف کرد. در 131، پس از آمدن ابومسلم به نیشابور، گروهی از موبدان و هیربدان زردشتی به او شکایت بردند که به آفرید هم در دین اسلام و هم در دین زردشتی تباهی و خدشه وارد کرده است (ابوریحان بیرونی ، ص 211؛ گردیزی ، ص 267). ابومسلم چون از دعوت به آفرید آگاه شد، به دو نفر از کسان خود به نامهای شبیب بن واج (ابن ندیم ، همان جا: داح ) و عبدالله بن شعبه (سعید) از داعیان خراسان ، دستور داد تا فتنه را خاموش گردانند. عبدالله بن سعید با لشکری ده هزار نفری ، به زوزن رفت و به آفرید را در بادغیس دستگیر کرد و به نیشابور آورد. به گزارش ابن ندیم (همان جا) شبیب بن واج و عبدالله بن سعید اسلام را بر او عرضه کردند، به آفرید اسلام آورد و جامه سیاه پوشید، ولی به اتهام کهانت ، حکم قتل او را صادر کردند. ابومسلم به قتل او فرمان داد و در باب الجامع در نیشابور، بر دارش کردند و پیروانش را نیز کشتند (ابوریحان بیرونی ، همان جا؛ ثعالبی ، ص 35؛ گردیزی ، همان جا؛ شهرستانی، ج 1، ص 239؛ مروزی ، همانجا). اما گزارش ابوحاتم رازی به گونه دیگری است . به روایت او، ابومسلم به آفرید را به اسلام فراخواند و او در ظاهر پذیرفت . در حالی که بر کفر خود اصرار داشت . آنان به یکدیگر دستان روا می داشتند و حقیقت این بود که ابومسلم و به آفرید در غُلوّ و تناسخ هم رأی بودند. هنگامی که ابومسلم به او دست یافت ، به قَحْطبَه فرمان قتل او را داد و قحطبه نیز سَلَمَه بن محمد طائی را مأمور اجرای حکم کرد (همان جا).
به نوشته بیرونی و شهرستانی (همان جاها) خادم او و پیروانش می گفتند که به آفرید سوار بر اسبی زردرنگ بر آسمان صعود کرده است و به زودی باز خواهد گشت و از دشمنان انتقام خواهد گرفت . مقابله ابومسلم با به آفرید که به سود موبدان و مغان به پایان رسید، نشان دهنده کنار آمدن ابومسلم حتی با گروههای مخالف اسلام برای کسب پیروزی شمرده شده است (رجوع کنید به کلیما، ص 51). همان گونه که موبدان دین زردشت با به آفرید مخالف بوده اند، ابومسلم نیز به عنوان یک مسلمان می بایست با او مخالفت کرده باشد (فرای ، ص 30؛ ایرانیکا ، همان جا). به نظر می رسد که بعد از به آفرید، پیروان و معتقدان به اندیشه ها و تعالیم او همچنان باقی مانده بودند که به آنان «به آفریدیه / بهافریدیه » یا «سیسانیه » (شهرستانی ، ج 1، ص 238) می گفتند. اشپولر احتمالاً بر پایه نوشته گردیزی (ص 276) از پیوستن یاران به آفرید به قیام استادسیس (150) خبر می دهد (ص 196). ظاهراً پیروان به آفرید پس از قتل او، در خارج از روستاهای نیشابور به فعالیت پرداختند؛ زیرا از اشاراتی که ابن ندیم (همان جا)، مقدسی (ج 1، ص 176)، ابوریحان بیرونی (همان جا)، ثعالبی (همان جا)، شهرستانی (ج 1، ص 239) و نویسنده حدود العالم (ص 94) در آثار خود کرده اند، این گروه تا زمان نگارش کتابهای آنان باقی بوده اند. به نوشته بغدادی (ص 354ـ 355) به آفریدیان در زمره چهار فرقه مجوس اند که ذبایح جمیع ایشان و نیز نکاح زنانشان حرام است . افزون بر این ، پذیرش جزیه از آنان روا نیست (رجوع کنید به صدیقی ، ص 131).
(برگرفته از: دانشنامه جهان اسلام)
در میان جنبشهایی که در سده دوم در ایران روی داده ، آگاهی ما از جنبش به آفرید اندک است (صدیقی ، ص 111). منابع تاریخی به این جنبش اشاره ای نکرده اند، و دانسته های ما درباره آن از کتابهای غیر تاریخی است . در منابع کهن و معتبر عربی ، از او یاد نشده و آنچه نیز به جای مانده متناقض است و بیشتر رنگ افسانه دارد. کهنترین این اطلاعات ، نوشته ابواسحاق ابراهیم صولی (متوفی 243) در کتاب الدوله العباسیه است که اینک در دست نیست ، اما گزارش او را ابن ندیم (ص 665) نقل کرده است (رجوع کنید به صدیقی ، ص 111ـ 115؛ عزیزی ، ص 136 به بعد؛ موسکاتی ، ص 488ـ494). از دیگر منابع مهم ، کتاب الاصلاح ابوحاتم احمدبن حمدان رازی (متوفی 322) است که ظاهراً کهنترین نوشته اسماعیلی است که کلام اسماعیلیان را بر مبنای فلسفه نوافلاطونی بیان کرده است . بخشی از گزارش ابوحاتم رازی (ص 160ـ162) درباره به آفرید منحصر به فرد است و از این رو ارزش ویژه ای دارد. به آفرید، پسر ماه فروَدین (ابوریحان بیرونی ، ص 210) یا به آفرید فروردینان ، یا به آفرین ماه فروردین (خوارزمی ، ص 56؛ عوفی ، قسم 3، ج 1، ص 226) یا پسر ماهفیروزین (مروزی ، گ 7ر) در سیراوَند، قصبه خواف ظهور کرد. او از اهالی زُوزَن ، یکی از آبادیهای خواف (ابوریحان بیرونی ، همانجا؛ حمدالله مستوفی ، ص 154) بوده است ، اما ابن ندیم (همانجا) او را از آبادیِ روی ، از ولایت ابرشهر، ذکر می کند. روی ظاهراً تحریف زُوزن و ابرشهر نام نیشابور است (رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج 3، ص 158). نوشته مجد خوافی (ص 280) دایر بر این که زادگاه به آفرید زاوه بوده ، دقیق به نظر نمی رسد. از تاریخ تولد و آغاز زندگی او اطلاعاتی در دست نیست ؛ آنچه از او می دانیم این است که زردشتی بوده است . ابوحاتم رازی (ص 160) او را همانند سُنباد از غلات مجوس برشمرده است . نام وی و پدرش نیز مؤید این نظر است (صدیقی ، ص 116). در منابع موجود، تاریخ روشنی برای شروع و دوره فعالیت و زمان دقیق کشته شدن او ذکر نگردیده و بیشتر به ظهور او در روزگار ابومسلم اشاره شده است (مروزی ، همانجا). به نوشته ابوریحان بیرونی (ص 210ـ211)، هنگامی که ابومسلم به نیشابور آمد، موبدان درباره به آفرید و بدعتی که در دین زردشتی آورده بود با او سخن گفتند (برای مقایسه به آفرید با زردشت ، مزدک ، مانی و دیصان رجوع کنید به ابوحاتم رازی ، همانجا). به آفرید در 127، کتابی به زبان فارسی پرداخت که در آن ، برای سازش دادن دین زردشت با آرای اسلامی ، کوشش بسیار به کار برده بود (اشپولر، ص 196). چون به آفرید کتابی نوشته ، می توان گفت که او فرهنگ و دانشی داشته است (صدیقی ، همانجا). ابوریحان بیرونی (ص 210) تصریح می کند که به آفرید برای پیروان خود کتابی به فارسی ساخت (رجوع کنید به خوارزمی ، همانجا؛ شهرستانی ، ج 1، ص 238)، اما از نوشته او نمی توان دانست که این کتاب به خط عربی بوده یا به خط و زبان پهلوی (صدیقی ، ص 122). با توجه به این نکته ، آغاز کار به آفرید، پیش از حضور ابومسلم به عنوان سرپرست امور دعوت در خراسان بوده است ؛ ولی با توجه به رویدادهای روزگار ابومسلم ، شاید بتوان زمان تقریبی انجام کار به آفرید را تخمین زد. به نوشته گردیزی (ص 266) او مغ بوده است . این امر بعید نیست ، زیرا اطلاع بر دین زردشتی ، به او امکان داد تا به فکر تلفیق آن آیین با اندیشه های اسلامی بیفتد. به آفرید از اسلام نیز آگاهی داشته و از امتیازات آن متأثر شده است. آن گونه که به نظر می رسد، کوشش به آفرید بر این بوده است که مواردی از آیین زردشتی را که با احکام اسلامی اختلاف فاحشی داشته حذف کند.
به آفرید در ابتدای امر، هفت سالی به چین رفت و چون بازگشت ، با خود طرفه هایی همراه آورد؛ از جمله پیراهن سبزی که به سبب نهایت نرمی و نازکی در مشت جا می گرفت (ابوریحان بیرونی ؛ مروزی ؛ مجدخوافی ، همانجاها). ثعالبی (ص 34) به نقل از پیران نیشابور، از جمله ابوزکریا یحیی بن اسماعیل حیری ، می نویسد که به آفرید چندی پس از بازگشت از چین ، مقداری خوراکی ساده تهیه دید و در دو کیسه نهاد و آنها را به صورت دو بالش درآورد و پنهان نمود؛ آنگاه چنان وانمود کرد که گویی مُردنش حتمی است و دستور داد برای او گنبدی بسازند با آبراهه ای که آب باران در آن روان شود و از همسر خود خواست تا پیکر او را با همان بالشها و جامه سبز که در پارچه ای پیچیده بود در گنبد نهد و هر هفته به کنار گنبد آید و روی خود را در آن آب باران بشوید. زن چنین کرد و به آفرید مدت یک سال با آن خوراک و آب زیست تا آن که وقت درو رسید و مردم به آن ناحیه آمدند. آنگاه به آفرید در حالی که آن پیراهن و ردای سبز را پوشیده بود، بیرون آمد و گفت : ای مردم ، من فرستاده خدا نزد شمایم . خداوند، چنان که شنیده اید، از یک سال پیش مرا میرانده بود و اینک زنده گردانید و خلعت بهشتی ، که نظیر آن در جهان نیست ، بر من پوشانید و آنچه به شما خبر خواهم داد وحی اوست (برای روایتهای دیگر رجوع کنید به ابوحاتم رازی ، ص 161؛ ابوریحان بیرونی ، همانجا؛ صورالاقالیم ، ص 91؛ مجد خوافی ، ص 280ـ281).
به آفرید دعوی پیامبری کرد (قس ابوحاتم رازی ، ص 160) و مردم را به سوی خود خواند و با بیشتر آداب مذهبی مجوسان مخالفت ورزید و گروهی از مردم خواف و زوزن و زاوه بر او گرد آمدند (ثعالبی ، همانجا؛ مجدخوافی ، ص 280). نویسنده صورالاقالیم (همانجا) پیروان او را هزار مرد برشمرده است . به آفرید زردشت و آن چه را که او آورده بود قبول داشته، اما برخی از مراسم زردشتیان را رد می کرده است (ابوریحان بیرونی ، همان جا). از جمله دستورهای او برای پیروان خود تعیین پنج نوبت نماز بدون سجده و به طرف چپ قبله بود (ابن ندیم ، همان جا؛ ابوحاتم رازی ، ص 161). اما در بیشتر منابع، از هفت نوبت نماز یاد شده که برای هر یک مناسبتی قائل بوده است. با توجه به اهمیت عدد هفت برای وی، مانند اقامت هفت ساله او در چین و اختصاص دادن یک هفتم دارایی مردم به عنوان وقف، هفت نوبت نماز درست تر به نظر می رسد (رجوع کنید به ابوریحان بیرونی ، ص 211؛ آمورتی ، ص 515). این نمازها عبارت بودند از: 1) نمازی برای توحید خدا؛ 2) نمازی برای آفرینش آسمانها و زمین ؛ 3) نمازی در آفرینش جانوران و روزیهایشان ؛ 4) نمازی در مرگ ؛ 5) نمازی برای روز رستاخیز و روزشمار؛ 6) نمازی درباره بهشتیان و دوزخیان و سرنوشت آنان ؛ 7) نمازی در ستایش بهشتیان (ابوریحان بیرونی ، ص 210؛ گردیزی ، ص 266ـ 267). او پیروانش را به سجده کردن در برابر خورشید، در حالی که بر یک زانو هستند، امر کرد. آنان در نماز خود باید به سوی خورشید هر جا که باشد، رو کنند اما نمی دانیم چه نسبتی میان خدا و خورشید قرار می داده است (صدیقی ، ص 124)؛ موهایِ سرِ خود فرو نهند و زمزمه را هنگام طعام خوردن فرو گذارند و چهارپایان را سر نبُرند، مگر هنگام پیری آنها. از خوردن شراب و گوشت مردار و از ازدواج با محارم بپرهیزند و در تعیین کابین زنان به چهارصد درهم بسنده کنند (ابوریحان بیرونی ، ص 210ـ 211؛ ثعالبی ؛ گردیزی ، همان جاها؛ شهرستانی ، ج 1، ص 238ـ 239). به آفرید، برای اصلاحات اجتماعی ، از پیروان خود خواست تا یک هفتم از اموال و دارایی خود را برای تعمیر راهها و پلها، ساختن کاروانسراها (ثعالبی ؛ ابوریحان بیرونی ؛ شهرستانی ، همان جاها)، پرستاری از بیماران ، کمک به افراد نیازمند و دیگر امور عام المنفعه وقف کنند (صدیقی ، ص 126).
از عقاید و دستورهای به آفرید به پیروانش چند نکته استنباط می شود: با توجه به آشفتگیها و تفرقه ای که در آن زمان در میان زردشتیان وجود داشته، به آفرید لزوم اصلاحاتی را احساس کرده و به ویژه به تغییر آن قسمتهایی از دین زردشت پرداخته که بیشتر مورد انتقاد بوده است. افزون بر این ، شباهت برخی از آرای او با آن چه در اسلام مقرر است ، مانند حرام داشتن ازدواج با محارم و منع خوردن شراب، این گمان را پدید می آورد که به آفرید قصد نوعی تلفیق بین آیین گذشته ایرانیان و اسلام را داشته است (همان ، ص 127؛ اشپولر، همان جا؛ ایرانیکا، ذیل مادّه ). تأثر غیرمستقیم او از برخی تعالیم اسلام و غلبه جنبه عملی و اجتماعی آرای او بر جنبه روحانی و معنوی آن ، این نکته را به ذهن محققان القا کرده است که جنبش به آفرید بنیان اجتماعی داشته است (صدیقی ، ص 117، 122)؛ علی الخصوص که آغاز جنبش او با گرفتاری نصر بن سیّار حکمران بنی امیه در خراسان در مقابله با حارث بن سُرَیج مُرجی و مأموریت یافتن ابومسلم خراسانی به دعوت مردم برضد امویان در خراسان ، توام بوده است . لذا اقدام او در این دوره ، موقع شناسی سیاسی ـ اجتماعی به آفرید را نشان می دهد (همان ، ص 117). این که در مدتی کوتاه گروه کثیری به او گرویده اند، حکایت از پیشرفت دعوت وی دارد.
ظهور به آفرید و گردآمدن پیروانی به دور او و دستور اصلاحات و تصفیه هایی در آداب مذهبی زردشتیان که به آفرید مطرح ساخت ، از قدرت معنوی و مادی روحانیان زردشتی کاست و موقعیت آنان را تضعیف کرد. در 131، پس از آمدن ابومسلم به نیشابور، گروهی از موبدان و هیربدان زردشتی به او شکایت بردند که به آفرید هم در دین اسلام و هم در دین زردشتی تباهی و خدشه وارد کرده است (ابوریحان بیرونی ، ص 211؛ گردیزی ، ص 267). ابومسلم چون از دعوت به آفرید آگاه شد، به دو نفر از کسان خود به نامهای شبیب بن واج (ابن ندیم ، همان جا: داح ) و عبدالله بن شعبه (سعید) از داعیان خراسان ، دستور داد تا فتنه را خاموش گردانند. عبدالله بن سعید با لشکری ده هزار نفری ، به زوزن رفت و به آفرید را در بادغیس دستگیر کرد و به نیشابور آورد. به گزارش ابن ندیم (همان جا) شبیب بن واج و عبدالله بن سعید اسلام را بر او عرضه کردند، به آفرید اسلام آورد و جامه سیاه پوشید، ولی به اتهام کهانت ، حکم قتل او را صادر کردند. ابومسلم به قتل او فرمان داد و در باب الجامع در نیشابور، بر دارش کردند و پیروانش را نیز کشتند (ابوریحان بیرونی ، همان جا؛ ثعالبی ، ص 35؛ گردیزی ، همان جا؛ شهرستانی، ج 1، ص 239؛ مروزی ، همانجا). اما گزارش ابوحاتم رازی به گونه دیگری است . به روایت او، ابومسلم به آفرید را به اسلام فراخواند و او در ظاهر پذیرفت . در حالی که بر کفر خود اصرار داشت . آنان به یکدیگر دستان روا می داشتند و حقیقت این بود که ابومسلم و به آفرید در غُلوّ و تناسخ هم رأی بودند. هنگامی که ابومسلم به او دست یافت ، به قَحْطبَه فرمان قتل او را داد و قحطبه نیز سَلَمَه بن محمد طائی را مأمور اجرای حکم کرد (همان جا).
به نوشته بیرونی و شهرستانی (همان جاها) خادم او و پیروانش می گفتند که به آفرید سوار بر اسبی زردرنگ بر آسمان صعود کرده است و به زودی باز خواهد گشت و از دشمنان انتقام خواهد گرفت . مقابله ابومسلم با به آفرید که به سود موبدان و مغان به پایان رسید، نشان دهنده کنار آمدن ابومسلم حتی با گروههای مخالف اسلام برای کسب پیروزی شمرده شده است (رجوع کنید به کلیما، ص 51). همان گونه که موبدان دین زردشت با به آفرید مخالف بوده اند، ابومسلم نیز به عنوان یک مسلمان می بایست با او مخالفت کرده باشد (فرای ، ص 30؛ ایرانیکا ، همان جا). به نظر می رسد که بعد از به آفرید، پیروان و معتقدان به اندیشه ها و تعالیم او همچنان باقی مانده بودند که به آنان «به آفریدیه / بهافریدیه » یا «سیسانیه » (شهرستانی ، ج 1، ص 238) می گفتند. اشپولر احتمالاً بر پایه نوشته گردیزی (ص 276) از پیوستن یاران به آفرید به قیام استادسیس (150) خبر می دهد (ص 196). ظاهراً پیروان به آفرید پس از قتل او، در خارج از روستاهای نیشابور به فعالیت پرداختند؛ زیرا از اشاراتی که ابن ندیم (همان جا)، مقدسی (ج 1، ص 176)، ابوریحان بیرونی (همان جا)، ثعالبی (همان جا)، شهرستانی (ج 1، ص 239) و نویسنده حدود العالم (ص 94) در آثار خود کرده اند، این گروه تا زمان نگارش کتابهای آنان باقی بوده اند. به نوشته بغدادی (ص 354ـ 355) به آفریدیان در زمره چهار فرقه مجوس اند که ذبایح جمیع ایشان و نیز نکاح زنانشان حرام است . افزون بر این ، پذیرش جزیه از آنان روا نیست (رجوع کنید به صدیقی ، ص 131).
(برگرفته از: دانشنامه جهان اسلام)
۹ نظر:
مطلب شما را بسیار پربار و مفید دیدم . امیدوارم همچنان آهسته و پیوسته ما را از این مطالب شیوا و کم نظیر بهره مند سازید . براستی که تا کنون کلمه ای در باب به آفرید نشنیده بودم . پاینده ، آزاد و سربلند باشید . قربان شما ناصر حاجلو
جناب داریوش احمدی
با درود بر شما
من ا. پریان نویسنده وبلاگ آسمانه ایران کهن هستم که پیشتر با نام «فرناباز» در وبلاگ «درجستجوی سده های فراموش شده» علیه مغرضان به تاریخ و فرهنگ ایران نوشته و با شما نیز در سال گذشته مکاتباتی از طریف کامنت گذاری داشتم.
اکنون در «وبلاگ آسمانه ایران کهن» با هدف برپایی گفتگوی علمی و تلاش دانشی برای بحث پیرامون مسائل تاریخ ایران باستان بویژه زبانهای باستانی به کار مقاله نویسی مشغولم.
در این مقاله نویسی تلاش من این است که با مراجعه به سرچشمه های معتبر و همچنین دست اول علمی مطالبم را آورده و از نوشتن های احساساتی که بدون ارجاع به سرچشمه های معتبر گفته می شود، دوری کرده تلاش کنم میهن دوستی را با سرچشمه های معتبر در وبلاگ خودم نمایش دهم.
برای هرکدام از این نوشته ها یک ایده و پروژه را برای خود تعریف کرده و سپس تلاش می کنم اطلاعات مورد نیاز را از سرچشمه های معتبر بدست آورده تجزیه تحلیل کنم.
تا کنون مقالاتی را درباره موضوعات گوناگون در وبلاگ گذارده و در آینده بیشتر در رابطه با زبانهای باستانی خواهم نوشت.
از شما دوست گرامی خواهشمندم که اگر امکان دارد از تارنگار من دیدن فرموده و من را در کار نوشتن یاری و راهنمایی فرمایید.
ضمنا من که اکنون 34 سال دارم از کودکی شیفته ایران باستان و همچنین تمدنهای کهن بوده و نقطه این شروع دیدن سنگنبشته بیستون در 10 سالگی بود. با این همه باز هم من در ابتدای راه هستم و با نوشتن این مقالات یادگیری خودم را بهبود بخشیده و دانش اندک خودم را افزون می کنم.
با سپاس فراوان از شما. ا. پریان
درود
دوست گرامی روز 21 آذر و رهایی آذربایجان از ددمنشان استالین و باقراف را به شما فرخنده باد میگویم.
پیروز باشید
سلام من چندتا از مقاله های شما را مطالعه کردم.
ما هم یه کانون فرهنگی هستیم که در زمینه ی ایران باستان فعالیت می کنیم خوشحال می شیم از راهنماییتون بهره ببریم.
درودبرشما دوستان وهم اندیشان گرامی دوستانی که به تاریخ وفرهنگ سراسردادودهش ای سرزمین
مهردارند فراخوانی می کنم که با مهرایران درپیوند باشند
www.mehr-e-iran.blogspot.com
علی دوستزاده
دوست گرامی چندگاهی هست که بروز نمیکنید...امیدوارم هرجا باشید شاد باشید.
سلام آقاي احمدي خيلي خوشحالم از اشناييتون..وبلاگ قبليتون رو ديدم از سال 81 تورو خدا اون موقع كي مي دونست وبلاگ چيه؟ شما هم مي تونيد پدر وبلاگ نويس فارسي بشيد.....
خيلي خيلي خوشحالم.
من امسال مي خوام تو رشته فرهنگ و زبان هاي باستاني شركت كنم عاجزانه تقاضاي راهنمايي دارم..مي شه به وبلاگم سر بزنيد...كمكم كنيد..خيلي ممنونم
درود
ما را هم لینک کنید
http://www.taleshyar.com/Persian
doost aziz
cheraa digar neminevisid.. omidvaaram har jaa hastid shaad o kamyaaab baaashid
ali doostzadeh
ارسال یک نظر