۲۳ دی ۱۳۸۲

هديه دادن در عصر هخامنشي

- عطاياي پادشاه: از جمله كردارهاي مشخص يك فرمان‌رواي شايسته، چنان كه در سنگ‌نبشته‌هاي سلطنتي هخامنشي و نيز در منابع يوناني نشان داده شده است، كيفر قاعده‌مند بزهكاران و شورشيان و پاداش سخاوتمندانه‌ي نيكوكاران و فرمان‌بُرداران وفا دار بود (cf. DNb 16 f.; Herodotus, 7.27 ff.). اشخاص پيش‌گفته را كه يونانيان با عنوان euergetai يا orosangai (از -varusanha* مادي) توصيف كرده‌اند، نام‌شان در دربار، همراه با ذكر كارهاي بزرگ، امتيازات (كه ميراث‌بردني بود)، و افتخارات‌شان، ثبت و فهرست مي‌شد. آنان پاداش خود را ممكن بود به شكل بخشودگي مالياتي (يوناني: ateleia)، تقرب‌يابي ويژه به پادشاه، و/ يا برخورداري از ملك (يا درآمدها و عايدات آن)، اشياء گران‌بها و نفيس (مانند: گردبند زرين، بازوبند، جامه‌هاي گران‌بها، سلاح، ظروف [كه گاهي داراي نوشته بود]، اسب‌هايي با لگام‌هاي زرين و…) يا شركت در ضيافت‌هاي غذاي سلطنتي (سفره‌ي پادشاه)، دريافت دارند. بدين ترتيب، شخصيت‌هاي مفتخر شده از سوي شاه، بر سنگ‌نگاره‌هاي هخامنشي و در جاهاي ديگر نمايانده شده‌اند، و دلايلي موجود است براي باور كردن اين كه امتيازات و افتخارات اين گروه، آشكارا و در نظر عموم، پذيرفته و مسلم بوده است (براي نمونه، در ضيافت‌هاي غذاي سلطنتي [يوناني: tykta از واژه‌ي ايراني -tauga*])؛ موقعيت‌ها و مناسب‌هايي كه پادشاه در آن‌ها به اين افراد عطايايي مي‌بخشيد، مي‌توانست روز تولد شاه (Herodotus, 9.110)، انتخاب وارث سلطنت (Plutarch, Artaxerxes 26.3)، يا جلوس‌اش بر تخت شهرياري (Ctesias, in Jacoby, Fragmente, no. 688, F 15, 49) باشد. از سوي ديگر، به نظر مي‌رسد فرمان‌بُرداران سابقاً افتخار يافته‌اي كه بعداً خيانت آنان آشكار گرديده بود، عموماً امكان داشت كه از امتيازات و عطاياي‌شان محروم گردند، و در بدترين حالت، حتا آشكارا شكنجه و اعدام شوند. با وجود اين، روايات يوناني شامل بُن‌مايه‌ي (motif) فرمان‌رواي بزرگوار و بخشايشگر نيز مي‌شود (cf. Aelian, 6.14).
در كنار polydoria (= سخاوتمندي) پادشاه بزرگ - كه در محيط و زمينه‌ي ايراني، همواره به عنوان نشان و امتياز يك پادشاه والا و بزرگ فهم و دريافت شده، تا اين كه به عنوان رفتاري شاهانه در داخل يك نظام متقابل تبادل هداياي مبتني بر برابري و اصل do ut des (= مي‌بخشم تا تو ببخشي) - همچنين مي‌توان عطاياي پادشاه را چيزي مانند تعهد و وظيفه‌ي فرمان‌روا براي نشان دادن جوانمردي و بخششگري ويژه‌ي خويش، دانست. اين نكته، به واسطه‌ي آن چه يونانيان به صورت nomos (قوانين ِ) مربوط به وظيفه‌ي شاه براي برآوردن حاجات موردي فرمان‌بُرداران‌اش توصيف مي‌كنند، دريافته شده است (بسنجيد با: Plutarch, Artaxerxes 26.5 ff.، داستاني كه در عين حال، به گستره‌ي وسيع كردار شاه تأكيد مي‌كند؛ يا Herodotus, 9.108 ff.، داستاني كه در آن، اين رسمِ ياد شده، به طور پوشيده به كشمكشي بر سر سلطنت اشاره دارد).
- پيشكش‌هاي تقديم شده به پادشاه: بر اساس قرينه‌هاي آشوري، از تنوع فراوان هدايا و از گوناگوني هدف‌هاي تقديم هدايا به شاهان، آگاهي داريم: هدايايي جالب و ديدني، مثلاً براي فاتح يا شاه جديد، كه ظاهراً به عنوان روشي براي شناسايي و تصديق جابه‌جايي قدرت، يا به عنوان گونه‌اي توافق و سازگاري با قدرت حاكم جديد، پيشكش مي‌شد؛ هدايايي را كه گهگاه يا پياپي پيشكش مي‌شد، مي‌توان به عنوان نشانه‌ي اطاعت و وفاداري رعايا تعبير كرد؛ هدايايي كه سفيران به پادشاه تقديم مي‌كردند يا آحاد مردم هنگام مسافرت وي در كشور اهدا مي‌نمودند؛ و هدايايي كه همتايان و همسايگان مستقل به پادشاه پيشكش مي‌كردند.
برخي از اين گونه هدايا در محيط و زمينه‌ي هخامنشي نيز آشكار مي‌شود: 1) dora (= هدايا)ي مورد اشاره‌ي هردوت (III/89) كه پيش از اصلاحات مالياتي داريوش يكم، تعهدات فرمان‌بُرداران را در قبال پادشاه، به شكلي كه رسميت و جديت كم‌تري داشت، تشكيل مي‌داد. تحويل dora ي مورد اشاره‌ي همان نويسنده (III/97) از سوي بخشي از جمعيت‌هاي خودگردان، به همراه پرداخت phoros (= خراج) از جانب مردم كاملاً به اطاعت درآمده‌ي امپراتوري (و در كنار ارائه‌ي خدمات نظامي)، وضعيت رعاياي شاهنشاهي را در طي دوران پس از داريوش بزرگ نشان مي‌دهد؛ 2) هدايايي كه پادشاه در شهرهاي كشور يا در برخي مراسم دريافت مي‌داشت، و شايد كه همين امر در سنگ‌نگاره‌هاي تخت جمشيد تصوير شده باشد. به نظر مي‌رسد كه اين گونه پيشكشي‌ها براي مردم «پارس» نيز الزامي بوده است، اما در عين حال، جايگاه و مرتبه‌ي ويژه‌ي آنان در ميان ديگر مردم امپراتوري هخامنشي، مستنداً ثابت شده است (cf. Aelian, 1.31 f.; Plutarch, Artaxerxes 4.5, 5.1; Moralia, 172b). مبادله‌ي هداياي ديپلوماتيك در ميان همتايان مستقل (سران كشورهاي مختلف)، مي‌توانست متضمن ادعاهاي سياسي مربوط به برتري و چيرگي بر كشور مقابل نيز باشد، چنان كه اين نكته، ضمن داستاني درباره‌ي تماس ميان كبوجيه و شاه اتيوپي نشان داده شده است (Herodotus, 3.20 f.). *

* J. Wiesehofer, "Gift Givintg II. in pre-Islamic Persia": Encyclopaedia Iranica, vol. X/6, 2001

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

+ در پاسخ به درخواست دوست گرامي‌مان آقاي «محسن» براي ارائه‌ي بحثي تفصيلي درباره‌ي هويت «تورانيان» و مرجع‌شناسي مربوط به آن، بايد بگويم كه «تور» (اوستايي: Tura، پهلوي: Toj/Toz) عنوان قوم يا قبيله‌‌ي مجاور و گاه متخاصم با آرياييان خاص (قوم زرتشت) در عصر اوستايي (آسياي ميانه‌ي سده‌ي 13پ.م.) بوده است كه از آن براي نخستين بار در اوستاي كهن (يشت13/4-143) ياد گرديده و به روان مؤمنان مزداپرست آن درود فرستاده شده است. از آن پس نيز نام "تور" و "توراني" صرفاً در روايات ايراني، و از طريق آن، در متون يوناني آشكار و شناخته مي‌شود. با اين حال، و با وجود اين كه در هيچ يك از منابع تركي پيش از اسلام نامي از "تور" و "توراني" نرفته و اساساً چنين قوم يا قبيله‌اي براي آن‌ها ناشناخته بوده است، نظريه‌پردازان نژادپرست پان‌تركيسم در قرن بيستم، براي پر كردن خلاء بي‌هويتي خود، به اسطوره‌سازي متوسل شده، توران را منشأ و خاستگاه تركان معرفي كردند و از وجود امپراتوري توران در عصر باستان دم زدند و از ضرورت احياي آن امپراتوري خيالي ترك از مرزهاي عثماني تا آسياي ميانه سخن راندند!
اما با توجه به آن چه از تورانيان كهن و حقيقي بر جاي مانده است، يعني شمار زيادي نام شخص و مكان، كه تنها در متون زرتشتي و ايراني ياد گرديده، و جملگي ريشه و معنايي ايراني دارند (مانند: پشنگ، افراسياب، گرسيوز، اغريرث، گُروي، كهرم، سپهرم، اندريمان، سرخه، شيده، فرنگيس، منيژه، ويسه، فرشيدورد، لهاك، هومان، پيران، بارمان، پيلسم، گلباد، نستيهن، سيامك، شواسپ، ارجاسپ، ويدرفش، نامخواست و…)، كاملاً آشكار و مسلم است كه تورانيان عصر اوستايي، قوم/ قبيله‌اي «ايراني» (آريايي به معناي عام) بوده‌اند. نام «تور» نيز خود واژه‌اي ايراني است و معناي «نيرومند و خشمگين» را دارد. از سوي ديگر، در عصر و گستره‌اي كه تورانيان مي‌زيستند (آسياي ميانه‌ي سده‌ي13پ.م.) هنوز پاي هيچ قوم و قبيله‌ي ترك‌زباني به آسياي ميانه گشوده نشده بود و اين مردمان هنوز در مرزهاي چين و مغولستان مي‌زيستند.
در عصر اشكاني و ساساني، پس از آن كه ياد و خاطره‌ي تورانيان كهن ديگر به اسطوره‌ها پيوسته و در دل حماسه‌ها جاي گرفته بود، با جاي‌گزين شدن هپتاليان و خيون‌ها در آسياي ميانه، و سپس در عصر اسلامي با ساكن شدن "تركان" در اين ناحيه، نام قوم/ قبيله‌ي فراموش شده و از ميان رفته‌ي «توران»، به ساكنان جديد و نوآمده‌ي اين منطقه، يعني هپتاليان و خيون‌ها و هون‌ها، و سرانجام «تركان» اطلاق گشت و با آنان منطبق شد. از اين روست كه در متون عصر اسلامي، گاه از اصطلاح تور و توران براي اشاره به تركان ساكن آسياي ميانه و ماوراءالنهر استفاده مي‌شود.
در اين باره نگاه كنيد به:
- گراردو نيولي: «زمان و زادگاه زرتشت»، ترجمه‌ي سيدمنصور سيدسجادي، انتشارات آگه، 1381، ص149 به بعد
- مهرداد بهار: «پژوهشي در اساطير ايران»، انتشارات آگه، 1376، ص 2-181، 390
- جليل دوستخواه: «اوستا»، جلد دوم، انتشارات مرواريد، 1375، ص 4-963
- ذبيح‌الله صفا: «حماسه‌سرايي در ايران»، انتشارات فردوس، 1374، ص 586 به بعد
- حسن پيرنيا: «تاريخ ايران باستان»، جلد سوم، انتشارات افراسياب، 1378، ص 5-1994
- مري بويس: «تاريخ كيش زرتشت»، جلد يكم، ترجمه‌ي همايون صنعتي‌زاده، انتشارات توس، 1376، ص 144
- مري بويس: «چكيده‌ي تاريخ كيش زرتشت»، ترجمه‌ي همايون صنعتي‌زاده، انتشارات صفيعلي‌شاه، 1377، ص 4-23
- عبدالحسين زرين‌كوب: «تاريخ مردم ايران»، جلد يكم، انتشارات اميركبير، 1373، ص 17،40
- ريچارد فراي: «ميراث باستاني ايران»، ترجمه‌ي مسعود رجب‌نيا، انتشارات علمي و فرهنگي، 1377، ص 8-67
- آرتور كريستنسن: «مزداپرستي در ايران قديم»، ترجمه‌ي ذبيح‌الله صفا، انتشارات هيرمند، 1376، ص 112، 6-95
- احسان يارشاطر: «تاريخ ايران»، جلد سوم- قسمت اول، پژوهش دانشگاه كمبريج، ترجمه‌ي حسن انوشه، انتشارات اميركبير، 1380، ص 20-519
- پرويز رجبي: «هزاره هاي گم‌شده»، جلد چهارم، انتشارات توس، 1381، ص 55-54
- محمدامين رياحي خويي: «فردوسي»، انتشارات طرح نو، 1375، ص 51-47، 190
- محمد معين: «فرهنگ فارسي»، جلد پنجم، انتشارات اميركبير، 1380، ص 399
- E. Yarshater, "Afrasiab": Encyclopaedia Iranica, vol. 2, 1987, p. 576
- C. E. Bosworth, "Central Asia IV. In the Islamic period up to the Mongos": Encyclopaedia Iranica, vol. 5, 1992, p. 169