دعاي مقدس اهونور
«اهونور» (Ahunwar) شكل پارسي ميانهي عبارت اوستايي Ahuna Vairya، نام مقدسترين دعاي گاهاني است (يسن27/13 و غيره). اين دعا، بر اساس عبارت آغازين آن، yatha ahu vairyo چنين ناميده شده است. متن دعاي اهونور، نكات و مواد مهمي از آموزههاي زرتشت را در بردارد (بسنجيد به ويژه با يسن 29 و 53/9)، اما معناي دقيق و كامل آن همچنان مورد بحث است. يك ترجمهي ممكن از آن، چنين است: «چنان كه سرور دنيوي برگزيده است، سرور روحاني نيز چنين است، برپايهي اشه (قانون الاهي)؛ [آن گونه كه] بهجا آورندهي كردارهاي نيكمنشانه در زندگي. و ملكوت مزداي اهورا ارزاني آناني است كه درويشان را همچون شباناند».
مانند دعاي اوستايي Airyaman، با خواندن دعاي اهونور براي پيروان زرتشت درخواست و طلب ايمني و تندرستي ميشد. سنت و روايت اوستاي نو، اين دعا را به عنوان اشارهاي به زرتشت تعبير و تفسير ميكند (نگاه كنيد به تفسير موجود در يسن 19)؛ اما در اصل، جانشينان پيامبر نيز، به عنوان راهنمايان معتمد مؤمنان، احتملاً نامزد چنين تعبيري براي خود بودند. روايات اخيرتر، اين دعا را به عنوان اشارهاي ويژه به زرتشت در نظر نگرفتهاند (Zand-i Xwurdag Abestag, ed. B. N. Dhabhar, Bombay, 1927, pp. 1-2; Denkard, ed. Sanjana, 9.24.1; Zatspram 1.13-19).
زرتشت نخستين مردي بود كه اهونور را سرود (يسن 9/14)، اما تأثير و نيروي اهونور از خصلت و مشخصهي آن به عنوان نخستين سخن و كلام اورمزد سرچشمه ميگيرد (يسن 19/3، 4/8). اهونور به عنوان كلام ازلي، پس از آفريدگان مينوي، اما پيش از خلقت همهي چيزهاي مادي آفريده شد. اهونور از نيروي بالايي نيز براي ياري رساندن به روان درگذشتگان و پريشان ساختن ديوان برخوردار است. اهونور همراه با ديگر ذكرهاي مقدس آورده شده (يسن 57/22، 59/33، 61/3-1، ويسپرد 24/1) ولي با عنوانهاي «پيروزترين» (يشت11/3)، «درمانبخشترين» (ويديوداد11/3) و جز آن (يسن 8/1، 27/7)، ممتاز گرديده است. بند سوم از فرگرد يازدهم «ويديوداد» با مقرر داشتن پنج بار تلاوت اين دعا، ميگويد: «اهونور تن [آدمي] را بپايد».
چهار نسك در اوستايي ساساني، حاوي فصلهايي در تفسير اهونور بود (Denkard, 8.44.1; 9.1.1, 24.1,46). برتري و سرآمدي اين دعا در ميان ديگر ذكرهاي مقدس، در ادبيات متأخر زرتشتي گواهي گرديده است: اهونور در فروشكستن ديوان و پاييدن زندگي و دارايي، بسيار مؤثر است (Denkard, 4.38-45, 8.43.81, 9.1.4). نيروي اين دعا از نقش و خصلت آغازين آن برخاسته است. اورمزد از «روشني بيكرانه»، «پيكرهي آتش» را - كه خاستگاه همهي آفريدگان بود - خلق كرد. نخستين تجلي «پيكرهي آتش» اهونور بود، كه از مينوي آن (yatha ahu vairyo)، «آغاز آفرينش و فرجام آفريدگان آشكار شود» (بندهش، ترجمهي مهرداد بهار، ص37). اورمزد با خواندن اين دعا، پيروزي فرجامين خويش را بر اهريمن آشكار ساخت؛ آن گاه اهريمن واپس نشست و به جهان تاريكي بازافتاد و براي سه هزار سال گيج و بيحس شد (بندهش، همان، ص 35). اهونور از آن جا كه ذكر و كلامي آغازين و بنيادين است، جمع و چكيدهي "دين" است، «هستهي هستههاي [= اساس] حسابرسي دين» (Denkard, 8.45.1). در بندهش (همان، ص37)، مينوي اهونور با «دين» مطابق دانسته شده است. از هر يك از بيست و يك واژهي اين دعا براي ناميدن يك نسك از اوستا استفاده ميشد، كه كل محتواي اين ذكر، بدين سان نمادپردازي ميگشت (Denkard, 8. Intro., 6, 17-18; 9.1.4; Zatspram 28.1-3).
اهونور براساس ارج و اهميت آن، استفادههاي آييني پرشماري دارد. علاوه بر كاربرد آن به عنوان بخشي از كتاب مقدس، در يسنَ (yasna) و آيينهاي برشنوم (barshnum) و تلاوت آن در مراسم آفرينگان، اين دعا همراه با كارهايي همچون: بستن كوستي (kusti)، ادرار كردن، آميزش جنسي، داخل شدن به خانه (Denkard, 9.18.5-7)، ناخنچيني (Saddar Nasr, ed. B. N. Dhabhar, Bombay, 1909, par. 14)، ريختن نوشيدني، عطسه يا سرفه كردن (Shayast ne shayast 10.7, 12.32)، نيز خوانده ميشد. آهسته و جويده خواندن اهونور به ويژه موهن و ناشايست تلقي ميگشت (ibid., 10.25b). *
* C. J . Brunner, "Ahunwar": Encyclopaedia Iranica, vol. 1, 1985, p. 683
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+ يار ميهنپرست و دانشورمان آقاي «مرداويج آريامنش»، به تازگي با درج مجموعه مقالاتي به بررسي جايگاه ايرانيان «كُرد» در تاريخ كهن و معاصر ايران پرداخته و در بخش نخست آن (درباره كرد و كردستان -1)، خاستگاه و پيشينهي كردان را پژوهيده است. اما كاستي بنيادين اين جستار، كه آكنده از دادههاي تاريخي است، نبود مرجعشناسي و كتابنامه است. با وجود اين كه در اين مقاله به ديدگاههاي خاورشناسان و تاريخدانان بسياري (گاه با ذكر نام و گاه بدون قيد نام) اشاره شده است، اما از منابع آن هيچ سخني نرفته است. شايسته است پژوهندگان و نويسندگان ايراني، به امر مرجعشناسي، به عنوان مهمترين ركن يك پژوهش علمي، توجهي بيش از اين مبذول نمايند.
در بخشي از اين مقاله آمده است: «بسياري از خاورشناسان و تاريخدانان بنام جهان، نامهايي چون "گوتي"، "كاسي" و "كاسو" را از ريشه "كرد" دانسته و بر اين باورند كه اينان به همراه اقوامي چون "ميتانيها"، "لولوبيها"، "نايرميها" و "سوباريها" در هزاران سال پيش به سرزمينهاي آناتولي خاوري و شمال ميانرودان و باختر ايران كوچيدهاند». اما حقيقت آن است، زماني كه آن اقوام نامبرده در ايران و ميانرودان و آناتولي ميزيستند، هنوز هيچ يك از قبايل آريايي، و از جمله كردها، پا به اين سرزمينها نگذارده بودند تا بخواهند نام خود را به آنها ببخشند يا همسفر كوچهاي آنان باشند.
در اين مقاله، پيشينهي حضور كردان در ايران، سه هزار سال پيش از ميلاد دانسته شده اما اين تاريخگذاري عملاً ناممكن است؛ چرا كه اولاً، قبايل مختلف آريايي در هزارهي نخست پيش از ميلاد به اين سرزمين وارد شدهاند و ثانياً، كهنترين يادكرد احتمالي موجود از كردها، اشارهي «گزنفون» در "آنابازيس" است (سدهي پنجم پ.م.) و حتا هردوت نيز خبري از آنان ندارد. بنابراين هيچ سند و نشانهي صريح و استواري جهت اثبات چنان پيشينهي دور و كهني براي كردها، در دست نميباشد.
در اين مقاله، شباهت نامهاي خاصي چون «كرده» و «كرداكا» با واژهي «كرد»، نشانهي ديرينگي تاريخي و تمدني كردها دانسته و بر اين اساس، نتيجهگيري شده است كه: «كردها ميتوانند بگويند كه نخستين قوم ايراني بودند كه با كوچ به فلات ايران و ساختن ساختمان در اين سرزمين، بنياد و پايه ايران را ريخته و دارندگان راستين ايران زمين هستند»! اما همانندي صوتي نامي با نام ديگر و واژهاي با واژهي ديگر، دليلي كافي براي اثبات همريشگي و پيوند آن دو نيست، چنان كه وجود بخشي به نام «ميامي» در نزديكي شاهرود، نميتواند به معناي حضور تاريخي و تمدني امريكاييها در اين منطقه باشد. نبايد فراموش كرد كه اين شيوهي همانندسازي صوتي، روش رايج پانتركها براي "ترك" جلوه دادن غالب زبانها و تمدنهاي جهان است.
در بخش ديگري از اين مقاله، كردها دارندگان «پاكترين خون آريايي» توصيف شدهاند. اما اين ادعا، سخني احساسي و اغراقآميز است؛ چرا كه در سراسر گيتي و به ويژه در پهنهي پرتحركي چون آسياي غربي (خاورميانه)، همواره روابط و مناسبات گستردهي انساني و اجتماعي برقرار بوده و آميختگي و دگرگوني قومي پيوسته جريان داشته است. بنابراين، چنان كه همهي اقوام و قبايل انساني با جمعيتهاي پيرامون خود و با مهاجمان و مهاجران دور و نزديك درآميختهاند، كردها نيز بدين سان، با مردمان بومي و مهاجر و مهاجم بسياري آميزش يافتهاند و لذا نميتوان كردها را دارندگان «پاكترين خون آريايي» برشمرد و آنان را بر ديگر ايرانيان برتري داد؛ ضمن آن كه در عصر حاضر، مفهوم «قوم» و «قوميت» (خون و تبار)، مدتهاست كه جاي خود را به مفهوم «ملت» و «مليت» (شهروندي) داده است.
اميدوارم كه اين يادداشت فشرده كه صرفاً متوجه روششناسي نويسندهي ارجمند مقاله مذكور است، روشنگر برخي از نكات و مسائل تاريخي بوده باشد.
+ ترجمهي «فارسي» گاهان زرتشت
+ ترجمهي «كردي» گاهان زرتشت
+ ترجمهي «تركي» گاهان زرتشت