۲۲ اسفند ۱۳۸۸

باستان‌پرستي و تاريخ ايران

پس از آن كه آقاي سورنا فيروزي در يكي از بنياد فرهنگي تهران در بهمن ماه گذشته ادعا نمود كه هردوت بخشي از تاريخ ايران را پاك كرده (!)، مورخان غربي يك سلسله كامل از شاهان ماد را از تاريخ ايران حذف كرده‌اند (!) و اين كه پارس‌ها در نبرد افسانه‌اي تروجان شركت داشته‌اند (!)، يادداشت‌هاي انتقادي كوتاهي را در وبلاگي كه اين سخنراني عجيب را منتشر كرده بود، نهادم. متأسفانه ايشان مانند هر فرد ايدئولژي‌زده‌ي ديگري نقدهاي مرا كه ناظر به نامستند بودن ادعاهاي وي بود برنتافت و به توهين و پرخشاگري عليه من در يكي از نشريات فرهنگي پرداخت، كه با توجه به تنگنايي كه در آن گرفتار آمده بود، جز اين نيز از او انتظار نمي‌رفت.
حال براي آگاهي افكار عمومي مجموعه يادداشت‌هاي را كه ميان من و آقاي فيروزي در پيوند با سخنراني او رد و بدل شده است، در زير، نقل مي‌كنم:
+ داريوش احمدي:
بخش عمده دانسته‌هاي كنوني ما درباره‌ي امپراتوري هخامنشي (در حوزه‌هاي مختلف) وامدار تاريخ هردوت است و بدون اين منبع ارزنده بي‌گمان دانش چنداني از نياكان و گذشتگان خود نداشتيم. هردوت مانند هر مورخ كلاسيكي برمبناي ايدئولژي فرهنگي و سياسي خود به نگارش تاريخ پرداخته كه نتيجه آن در جاهايي ستايش غير منطقي دستاوردهاي يوناني و درك نادرست سنت‌هاي ايراني است، درست همچنان كه مورخان مسلمان (مانند يعقوبي) با ايدئولژي مشابهي به نگارش تاريخ پرداخته و همه جا دين‌گرايي و عربيت را ترجيح داده‌اند. پس اگر هردوت به جهت شيوه تاريخ‌نگاري‌اش سزاوار نكوهش باشد، همه آثار تاريخي ما نيز مي‌بايست نكوهيده شوند.
اين تصور كه اروپاييان يا هر ملت ديگري در پي كوتاه و ناقص كردن تاريخ ايران هستند، يكسره بي‌معنا و صرفاً مبتني بر توهم توطئه است. اين كه سابقه تاريخي ما 100 سال يا 1000 سال كوتاه‌تر يا بلندتر شود، البته پولي به جيب هيچ اروپايي‌اي سرازير نمي‌كند يا از درآمدها‌يشان نمي‌كاهد. امروزه دنيا بر مدار اقتصاد مي‌گردد و در همين راستا همه كشورهاي پيشرفته در پي تأمين رفاه و رونق بيشترند و البته روشن است كه كوتاه و بلند شدن تاريخ ديگر كشورهاي تأثيري به حال آن‌ها نخواهد داشت و اين تنها ما هستيم كه به عنوان شهروند كشوري جهان سومي همگان را دشمن و بدخواه مي‌انگاريم و خود را يگانه‌ي عالم! از سوي ديگر در آثار آكادميك غربي چنان نيست كه تاريخ ايران پيش از مادها ناديده انگاشته شود (براي نمونه نگاه كنيد به تاريخ باستان كمبريج)، و اساساً هر آن چه از دوران پيشاتاريخي ايران مي‌دانيم حاصل زحمات و تلاش‌هاي همان اروپاييان است. آميختن اسطوره‌ها و افسانه‌ها با تاريخ راهكار پيشرفت و توسعه‌ي ما نيست و اگر مي‌خواهيم از نياكان‌مان بيشتر بدانيم مي‌بايست به علوم و فنون جديد مجهز شويم. تنها با توسعه‌ي شيوه‌هاي علمي تحقيق در كنار گسترش كاوش‌هاي باستان‌شناسي است كه مي‌توان هزاره‌هاي گمشده تاريخ ايران را آفتابي و هويدا كرد. آلودن تاريخ به خيالات و اوهام نه تنها به افتخارات‌مان نمي‌افزايد و جايگاه ما را در جهان ارتقا نمي‌دهد، بل كه ما را در عرصه‌ي علم و تحقيق همچنان عقب مانده نگاه مي دارد. باستان پرستي و دچار شدن به اين توهم كه ايرانيان از آغاز خلقت در همه جاي دنيا حاضر بوده و در همه چيز دست بالا داشته‌اند، كژراهه‌اي است كه ما را حتا به تركستان نيز نمي‌رساند! اين ادعا كه ايرانيان در نبرد تروجان نقشي داشته‌اند مانند ديگر ادعاهاي آقاي فيروزي در اين سخنراني و همه وب‌نوشته‌هاي‌اش، توهمي است بدون اتكا به حتا يك خط نوشته تاريخي بر روي كاغذ و پوست و آجر و سنگ و چوب. البته هزينه كردن از نام ديودروس نيز حلال مشكلات ايشان نخواهد شد، چرا كه او نيز از تخيلات آقاي فيروزي ناآگاه است. تحليل گفتار و رفتار نويسندگاني چون آقاي فيروزي بسيار ساده است: آنان به دلخواه خود داستان‌هاي تخيلي را به نام تاريخ جا مي‌زنند و سپس در برابر اين سوال ويرانگر كه چرا ادعاهاي شما هيچ مستندي در منابع موجود ندارد، با بيان اين كه همه اسناد و منابع موجود جعلي و دستكاري شده ‌‌اند، خيال خود را راحت كرده و و به سادگي از زير بار سنگين پاسخگويي و رويارويي با حقيقت شانه خالي مي‌كنند.
+ سورنا فيروزي:
پاسخ آقای احمدی در جای خود و در شماره مربوطه داده شده است. ایشان باید درک کنند که زمانه بازگویی سخنان دیگران به ویژه گروندگان مکتب ضد ملی و ضد ایرانی سرخ به عنوان پژوهش گذشته است و حنایش رنگی ندارد. آن ... آبادی دوم نشوید و اگر سخن تازه ای ندارید به بازگویی های خود بپردازید. البته بنده اسناد را ارائه دادم. نمیدانم ایشان به صرف عدم مطالعه تاریخی کامل چنین احکامی را صادر میفرمایید که صد البته پاسخش در همان به اصلاح سند محوری شان در کودتا چی خواندن داریوش بزرگ و عدم اصالت هخامنش می باشد.
+ داريوش احمدي:
آقاي فيروزي دست از اين توهمات برداريد. چه كسي تاريخ هردوت را "سانسور" كرده و اساساً از اين كار چه بهره‌اي مي‌برده است؟ چرا جز شما كسي از سانسور تاريخ ايران در نوشته هردوت خبر ندارد؟ ديگر زمانه‌ي تهمت زدن به اين و آن و زدن برچسب‌هاي سياسي و ايدئولژيك به منتقدان خود سپري شده است. شما مرحمت كنيد فقط سند حضور ايرانيان در نبرد اسطوره‌اي تروجان را ارائه كنيد، باقي پيشكش.
+ سورنا فيروزي:
این پسین پیام بنده به آقاي داريوش احمدي در این مکان میباشد. گرامی اگر بجای پریشان سازی خاطر جهت جلب توجه، به متن مقاله بنده در تارنمای [...] پیرامون زدایش دو دوره ماد کهن ( پیش از دیا اوکو) و دودمان یاد شده مراجعه میکردید ( با توجه به ادعایتان مبنی بر اینکه نوشته های بنده را در آن خوانده اید) منبع آن را ملاحضه میفرمودید. اما حضرت عالی نه به بند 22 کتاب دوم از دیودور مراجعت میکنید و نه به مقاله من و منبعش و نه به گزارش های خبرگزاری ها. تاوان محدودیت دانسته ها و کم آگاهی های تاریخی شما را هم بنده نباید پس دهم. در پایان هم لحن پر از مهرتان را دگرش دهید. این شیوه نقد و اظهار نظر که هیچ، شیوه جلب هوادار و نظر هم نیست. دلایل برچسب را نیز در پاسخ نامه آتی توضیح دادم.
+ داريوش احمدي:
برادر محترم! تو هنوز فرق ميان اسطوره و تاريخ را درنيافته‌اي و تا زماني كه به درك اين موضوع مهم نائل نشدي، در اوهام خود غوطه‌ور خواهي ماند. آقاي عزيز! آن بند از كتاب ديودروس سيسيلي متأسفانه و مانند هميشه كمكي به اثبات خيال‌بافي‌هاي روزافزون تو نمي‌كند: 1- كل ماجراي نبرد تروجان (در ابعادي كه هومر آن را سروده است) و همه شخصيت‌هاي مربوط به آن (از هكتور و پاريس و پريام و ممنون گرفته تا آشيل و اوديسه و آگاممنون) يكسره اسطوره‌اي‌اند و اين را هر بچه دبستاني‌اي در اروپا و امريكا مي‌داند. يگانگي احتمالي ويرانه‌هاي كشف شده‌ي دژي در غرب آناتولي با تروجان سروده‌هاي هومر نيز نمي‌تواند افسانه‌ي نبرد تروجان را اثبات كند. 2- در بازه‌ي زماني فرض شده براي نبرد تروجان (1200-1500 پ.م.) آشور، برخلاف ادعاي ديودروس، تسلطي بر منطقه آناتولي نداشته است كه بخواهد نيروي كمكي به غرب آن (تروي) بفرستد. در آن روزگار قدرت برتر منطقه امپراتوري هيتي بوده است. 3- در سخنراني‌ات گفته‌اي كه: «ديودور در نگاشته‌هاي تاريخي‌اش به ما مي‌گويد كه فرمانرواي تروا، نامه‌اي به اين پادشاه ايراني مي‌نويسد و با برشمردن تروی به عنوان بخشي از قلمرو وی، خبر كشته شدن هكتور را مي‌دهد و از او كمك مي‌خواهد. پادشاه ايراني نيز سرداري از پارس را به كمك تروايي‌ها مي‌فرستد اما اين سردار شكست مي‌خورد». برادر گرامي! پيدا است حتا توان روخواني نوشته‌ي ديودروس را، كه به عنوان يگانه سند خويش آن را مرتباً به رخ مي‌كشي، نداري. ديودروس در اين بخش از كتاب خود (دفتر دوم، بخش 22. نگاه كنيد به +) مي‌نويسد كه تروجاني‌ها از پادشاه آشور به نام تئوتاموس (Teutamus)، كه بيست و ششمين پادشاه از سلاله‌ي نينياس (Ninyas) پسر سميراميس (Semiramis) بود (توجه كنيد كه همه اين اشخاص شاهان اسطوره‌اي آشور هستند) درخواست ياري كردند و او سپاهي شامل ده هزار اتيوپيايي را به ياري آنان فرستاد (بسنجيد با اوسبيوس، گاهنامه 16). منتها ديودروس مي‌افزايد كه فرمانده اين ده هزار نفر ممنون (Memnon) پسر تيثونوس (Tithonus) بود و اين فرد دوم امير دست نشانده‌ي شاه آشور در پارس بود. پس تا اين جا سخني درباره ياري خواستن از پادشاه پارس يا اعزام نيروهاي پارسي به تروجان به ميان نمي‌آيد. فقط نگو كه اين نوشته‌ي ديودروس جعلي و دستكاري شده است و فقط تو نسخه‌اي منحصر به فرد و سالم از آن را در اختيار داري كه در آن به جاي شاه آشور از پادشاه پارس ياد شده است! اما متأسفانه بايد بگويم كه همين ارتباط ممنون با پارس نيز ناممكن است؛ چرا كه اولاً نام خود ممنون و پدرش يوناني است و نه پارسي؛ و ثانياً خود هومر، خالق افسانه نبرد تروجان (در: اديسه، چهارم/ 188) و نيز هسيود (تئوگوني 985-984)، كه هر دو هفتصد سال پيش از ديودروس مي‌زيستند، ممنون را فرزند ائوس، ايزدبانوي پگاه، و پادشاه اتيوپي دانسته‌اند. پس در اين جا ما فقط با اساطير يوناني سروكار داريم و بس.
برادر ارجمند! اين اصلاً مهم نيست كه يك ديدگاه تاريخي را دانشمندي غربي مطرح كرده باشد يا شرقي. مهم، روشمندي و خردپذيري آن ديدگاه است. بنابراين با تقسيم ايدئولژيك نويسندگان و دانشمندان به شرقي و غربي و محكوم كردن غربيان به جعل و دروغ و دغل و انگ چسباندن به اين و آن، جايگاه و ارزش علم و تحقيق را فرونكاه و با ستايش خود به عنوان يگانه يابنده‌ي حقايق عالم، خود را سخره ديگران نساز. آقاي محترم! اهانت‌هاي مكررت به من و طفره رفتن تو از پاسخ‌گويي مستقيم به نقدهاي زبان‌شناختي من و آسمان و ريسمان كردن و گريز زدن به هخامنشيان و گئومات و داريوش و ... كه خارج از موضوع بحث بودند، فقط ضعف و درماندگي تو را در مباحثه نشان مي‌دهد. البته اين واكنش تو طبيعي بود چرا كه در برابر اصول استاندارد و همه‌پذيرفته زبان‌شناسي چيزي نمي‌توان گفت. همچنين سفارش مي‌كنم كه هر چه زودتر از ايرانيان ترك زبان به دليل اين كه آنان را زردپوست و غير ايراني خوانده‌اي پوزش بخواهي و طلب عفو كني. اگر هنوز متوجه خطاي بزرگ خود نشده‌اي، نوشته‌ات را در نشريه‌ي [...] چندبار ديگر بخوان.
+ سورنا فيروزي:
میدانم قول داده بودم دیگر به این جولانگاه شهرت طلبی دوستمان آقای احمدی ادامه ندهم و انقدر هم تاریخ این گزارش دیرینشده که کسی آن را نخواهد خواند. اما خب باید این لینک هارا میگذاشتم که دوستان بدانند من نه توهینی کردم ونه کسی را زردپوست خواندم و نه از چیزی طفره رفتم. مقاله ام هم روشن است. خوشحالم بالاخره در این معرکه گیری آقای احمدی چشمشان به جمال کتاب دیودور باز شد.
+ داريوش احمدي:
آقاي عزيز! به جاي تكرار اهانت‌‌ها و دشنام‌گويي‌هاي هميشگي‌ات (كه نشانه‌ي ضعف توست)، به نقدهاي دقيق و شفاف من پاسخ بده. البته طبيعي است كه چيزي براي گفتن نداشته باشي چرا كه چيزي در چنته نداري و حتا ناتوان از روخواني نوشته‌هاي خودت هستي و نمي‌داني كه چه نوشته‌اي و چه‌ها گفته‌اي. آقاي محترم! معركه‌گيري و شهرت‌طلبي ويژگي فرد نژادپرست و اهانتگري مثل توست كه در نشريات و مراكزي خاص مرتبا به وي ميدان داده مي‌شود تا دم از تاريخ و مفاخري پوشالي و تخيلي بزند و براي دكان باستان‌پرستي خود مشتري جمع كند، بي‌آن كه ابايي از توهين و پرخاش به ديگران داشته باشد.

۱۴ نظر:

امیری پریان گفت...

آقای احمدی درود بر شما

این یادداشت شما را دیدم. بی گمان برخی دیدگاه های نسنجیده و به دور از منطق که تنها از روی احساسات از سوی برخی افراد مطرح می شود نه تنها هیچ کمکی به پیشرفت شناخت تاریخ و فرهنگ ایران نمی کند بلکه زمینه را برای سوء استفاده های دشمنان تاریخ و فرهنگ این کشور چون پان ترک ها و... فراهم خواهد ساخت.

باید بگویم که متاسفانه در چند سال گذشته تبی در کشور ما رایج شده است و آن تب روشنفکر نمایی است. متاسفانه این تب به بخش رشته فرهنگ و تاریخ این کشور و اظهار نظر درباره پیشینه آن نیز کشیده شده و فرادی تلاش می کنند بدون مطالعه ژرف درباره گذشته ایران یا انجام پژوهش و تلاش برای حل معماها یا حتی توجیه مسائل تاریخ ایران با اینگونه اظهار نظر ها تنها می خواهند خود را به شهرت رسانده و در میان علاقه مندان به تاریخ هوادار پیدا کنند.

به باور من اینگونه اظهار نظر ها به ویژه درباره تاریخ ایران هخامنشی که در این چند ساله باب شده بر مبنای هیچ پژوهش عمیق و درک درست از تاریخ ایران نیست.

من متاسفم که بگویم همانگونه که دیدیم برخی از سرشناس ترین افراد درباره ماهیت تاریخ ایران هخامنشی، کوروش بزرگ، داریوش و... یا حتی دلایل سقوط سقوط ساسانیان اظهارنظرهایی شگفت انگیز می کنند پس چنین اظهار نظرهایی درباره ماهیت تاریخ هرودوت و... آن هم از سوی برخی افراد به دور از انتظار نیست.

با سپاس فراوان
امیری پریان

امیری پریان گفت...

آقای احمدی
نوشتاری که تحت عنوان «ایران و نام آریا» در سه سال پیش نوشته بوده و در آن منابع را (از جمله کتاب هزاره های پرشکوه) بطور کلی در پایان این نوشتار آورده بودم، از وبلاگم حذف کرده و تنها بخش نخست آن را برای معرفی در وبلاگ قرار دادم. این مقاله را من دوباره بازبینی کرده و قصد دارم در سال آینده با مطالعه چند جستار درباره مهاجرت آریایی ها و نیز چند سرچشمه های دیگر دوباره بنویسم.
طبیعی است که در این نگارش تلاش خواهم کرد به اصل سرچشمه ها (حتی نویسه های نوشته های متن های باستانی) مراجعه کرده و تا جایی که بتوانم به منابع دست اول تکیه کنم. در این نوشتار ها در همه جا منابع و سرچشمه ها را با ذکر نام، شماره صفحه و اطلاعات دیگر در همه جا از مقاله که به آنها اشاره کرده ام خواهم آورد.

ضمنا طی چند روز آینده مقاله ام درباره «سکه شناسی- دودمان های پارس» را به پایان رسانده و تلاش خواهم کرد دیدگاه های کارشناسی شما سروران را درباره موضوعات تاریخ، باستان شناسی و زبان های باستانی داشته باشم. پس از پایان نگارش این مقاله که از مهرهاه سال 88 بر روی آن کار کرده ام یک نسخه از آن را برای شما به آدرس ایمیل تان خواهم فرستاد.

همچنین پیشاپیش فرارسیدن نوروز فرخنده و بهار پرغرور را به شما شادباش می گویم.

با تشکر از شما
صابر امیری پریان

داريوش احمدي گفت...

جناب آقاي پريان، ضمن تبريك متقابل فرارسيدن سال نو، از بابت توجه عميقي كه به مسائل مورد بحث مبذول كرده‌ايد، بسيار سپاسگزارم.

مازیار گفت...

پاینده باشید
به شما پیوند می دهم

سیاوش گفت...

با درود
جناب احمدی من هم نوشته ها و کتاب های شما را خوانده ام و هم پژوهش های آقای سورنا فیروزی را و در مواردی که شما بیان کردید حق را به جناب فیروزی می دهم. شما در حالی از سند و مدرک و خیال و اوهام سخن میگویید که خود دستی توانا در این توهمات بی سند دارید. برای نمونه در کتاب های خود مرتبا بدون هیچ سندی داریوش بزرگ را کودتاچی خطاب کرده اید و تهمت سنگین دروغ و جعل و نسب سازی را به این شاه بزرگ ایران بسته اید. چگونه است که شما برای پژوهش های میهن پرستانه ی سورنا فیروزی رگ گردن می جنبانید و مدرک می خواهید اما خود از ارئه ی حتی یک سند برای اثبات ادعاهایتان عاجزید؟
وانگهی تا جایی که من پژوهش های جناب فیروزی را در هفته نامه ی امرداد خواندم همگی با سند و مردک بوده است.

داريوش احمدي گفت...

آقاي سياوش! چگونه مي‌تواني حق را به سورنا فيروزي بدهي در حالي كه به روشني ثابت كرده و نشان داده‌ام كه ديودروس سيسيلي، يگانه سند ادعايي ايشان، چيزي درباره‌ي حضور ايرانيان در نبرد تروجان نگفته است! ضمن آن كه من تاكنون هيچ نوشته بدون سندي را منتشر نكرده‌ام و اگر نمونه‌اي را سراغ داري، با نشان دادن آن مرا از گمراهي برهان. خداوند همه ما را به راه راست هدايت كناد.

Great Persian گفت...

با درود و سپاس

مردم ایران زمین به هستی دوستانی هم چون شما می نازد. دوست گرامی، ناصر بناکننده (با نام ساخته گی پورپیرار) دشمن سوگند خورده این مرز و بوم با ساخت فروم در تارنمای نا نیکوی خود نوشتار نا چیز خود را به خورد جوانان ایران زمینی می دهد که هنوز از شگردهای پلیدگونه او آگاهی ندارند. ما به یاری همرزمانی چون شما برای نشان دادن کارنامه نگین او در فروم ، نیازمندیم.

http://www.naria.ir/forum/index.php

این پیام را به دوستان دیگر نیز بفرستید.

اهورامزدا ایران و ایرانیان را بپاید.

میردامادی گفت...

آقای احمدی گرام
در شان شما نیست با چنین اشخاص بی مایه ای طرف بحث شوید .
اینها اشخاص بیماری هستند که عادت به پاپوش دوزی و اهانت به نویسنده ها دارند . هر کس مطابق اوهام آنها حرف نزندفورا برایش پرونده میسازند
شما باکی از این ادمها نداشته باشید کار خودتان را بکنید که امثال شما ماندگار هستید
خیلی محققان بوده اند که این اوباش سعی کرده اند لگدمالشان کنند اما واقعیت همیشه از پرده برون می افتد

masis گفت...

هجدهمین سالگرد قتل عام ارمنیان روستای "ماراقا" در قره باغ

توسط پان ترکیست ها

( ۱۰ آوریل ۱۹۹۲ میلادی )

امیری پریان گفت...

درود بر شما جناب احمدی
آنچه که در کتاب دیودوروس درباره اسطوره نینوس و همسرش سمیرامیس آمده است بر گرفته از بخش هایی از نوشته های کتزیاس است که می دانیم چند سالی در درباره هخامنشیان می زیست.

همه ما می دانیم که نوشته های کتزیاس درباره وقایع ایران باستان و تاریخ هخامنشیان با تخیل پردازی همراه بوده و از دیدگاه بررسی های تاریخی نمی توان به گفته های او اعتماد کرد. مثلا کتزیاس درباره کوه بیستون آگاهی هایی داده ولی سنگنبشته بیستون را از آن همان ملکه افسانه ای (سمیرامیس) دانسته و گفته که سمیرامیس پیکره یکصد نیزه دار را پیرامون پیکره خود در سینه کوه بیستون تراشید.

جناب احمدی! من در یک نوشتار که درباره کوه بیستون نگارده ام (به نام «آن بغستان باستانی») تلاش کرده ام تا آنچه که کتزیاس درباره بیستون گفته است را موشکافی کرده و این بررسی من اتفاقا به همین اسطوره سمیرامیس و نینوس نیز کاملا مرتبط است.

در آن مقاله نوشته ام که کتزیاس ادعا کرده است که به بایگانی های هخامنشیان دسترسی داشته و نوشته های خود را از آنها برگرفته است. در ادامه آورده ام اما ماهیت نوشته های کتزیاس بسیار به دور از حقیقت تاریخی است و به ویژه این پرسشی مهم را مطرح کرده ام:

اساسا اگر کتزیاس ادعا کرده است که به بایگانی های هخامنشی دسترسی داشته است پس حتما می توانست اطلاعات جامع و کاملی از سنگنیشته بیستون دریافت نموده چرا که می دانیم رونوشت هایی از این سنگنبشته به کشورهای گوناگون فرستاده شده و کاملا منطقی است تصور نماییم رونوشت هایی نیز از این سنگنبشته مهم در آرشیوهای هخامنشیان بایگانی شده بود. پس چرا کتزیاس هنگامیکه از سنگنبشته بیستون سخن می گوید اینچنین اطلاعاتی پرت و به دور از حقیقت گفته و اصلا از برپاکننده آن یعنی داریوش بزرگ سخنی نمی گوید؟

این پرسش از این جهت مهم است که ما را می تواند به دریافت حقیقتی مهم راهنمایی کند. حقیقتی که با همین اسطوره های نینوس و سمیرامیس در پیوند است.

ما می توانیم تصور کنیم که کتزیاس اساسا به زبان پارسی باستان تسلط نداشت و اساسا نمی توانست نوشته های بایگانی های هخامنشی که بسیاری از آنها به زبان آرامی بودند را خوانده و به خوبی نمی توانست با پارس ها و دیگر ایرانیان دربار ارتباط برقرار کرده و درباره مندرجات این بایگانی ها اطلاعات درستی کسب کند.

ادامه در دیدگاه دیگر

امیری پریان گفت...

ادامه
پس او تنها غیر مستقیم و به صورت گفتاری چیزهایی درباره گذشته و تاریخ ایران می شنید و به ویژه تلاش می کرد به سخنان شفاهی و روایت های سینه به سینه آنهم از طریق مترجم دسترسی یافته و اگر آگاهی هایی از بایگانی های هخامنشی به دست می آورد این آگاهی ها دست چندم و از طریق غیر مستقیم بود.

اساسا ماهیت نوشته های کتزیاس چنین است که ما می توانیم دریابیم که کتزیاس اعتقادی به موثق نویسی و مستند نویسی و تحقیق درباره درست بودن یا یافتن سرچشمه ای که شنیده های او از آن زاده شده بود نداشت.

از نوشته های کتزیاس درباره بیستون برمی آید که او از نزدیک کوه بیستون را دیده چرا که چنان از ارتفاع این کوه سخن به میان می آورد که این سخن آدمی را به یاد خاطرات سیاحان و جهانگردان قدیم درباره بلندی این کوه می اندازد (در این باره من درباره غلط انداز بودن بلندی کوه بیستون سخن گفته ام).

ما می توانیم دریابیم که کتزیاس سنگبشته داریوش بزرگ را از نزدیک دید اما از آنجا که او پارسی یا مادی نمی دانست و نیز فردی نبود که به دنبال تحقیق و پژوهش و کندوکاو باشد تنها از دور این سنگنبشته بیستون را دیده و تلاش نکرد از کوه بالا رفته و اطلاعات بیشتری از این سنگنبشته به دست آورده یا حداقل از نزدیک آن را ببیند (مانند بسیاری زا سیاحان که سده ها پیش به صورت تخیلی و کاملا به دور از واقعیت حتی پیکره های بیستون را از آن عیسی مسیح یا حتی از آن بخت النصر می دانستند).

جناب احمدی! سخن کوتاه کنم. پیرامون کوه بیستون مادها می زیستند و این مادهای آریایی به گونه سینه به سینه و فولکوریک یورش های دهشتناک آشوریان را در چند سده پیش از آن نقل می کردند. در روایت های آنان هنوز نام های آشوریان در داستان های فولکوریک جای داشت و ما می دانیم که آشوریان بارها و بارها به ماد لشکرکشی کرده و حتی تا نزدیک کوه دماوند هم پیشروی کردند.
به ویژه اداد نیراری سوم (که مادرش «سمورامات» نام داشت) با لشکری فراوان به خاک ماد آمد و شهرها و دژهای مادها را تا عمق این سرزمین گشود. آنچه که مادها در زمان کتزیاس به صورت سینه به سینه نقل می کردند اسطوره هایی بود که سرچشمه های ان لشکرکشی های دهشتناک آشوریان به خاک ایران بوده و به ویژه نام «سمورامات» میان آن مردم پیچیده بود.

همچنین من حدس می زنم نام «نینوس» از نام «نینوا» گرفته شده و مردم محلی شاید در سخنان شفاهی خود سربازان آشوری را منسوب به «نینوا» خوانده (چیزی شبیه به نینوایی یعنی از نینوا) و از این راه بود که نام نینوس (یعنی شاهی که از نینوا آمده بود) در روایت های فولکوریک آن مردم پیچیده بود.

ببخشید سخن را کوتاه کنم. به باور من کتزیاس هنگامیکه در پای کوه بیستون بود همین روایت های محلی مردم ماد را می شنید و از دور که به سنگنبشته بیستون می نگریست با خود تصور میکرد که این سنگنبتشه از آن ملکه سمیرامیس باشد. (البته همه اینها دیدگاه من است و من از دیدگاه های منطقی سراسر حمایت می کنم).

داستان نینوس و جنگ های او و همچنین ملکه سمیرامیس همگی زاده شنیده ها و خاطرات مردم از دورانی دور بودند که آشوریان بارها به سرزمین مادها می تاختند. این داستان را کتزیاس در کتاب خود آورد و سپس سده ها پس از آن دیودوروس از آن رونویسی نمود.

با سپاس فروان از شما
صابر امیری پریان

داريوش احمدي گفت...

جناب آقاي اميري، ديدگاه‌تان در مورد كتسياس بسيار جالب و تأمل برانگيز است و جاي كندوكاو بيشتري دارد. موفق باشيد

امیری پریان گفت...

درود بر شما آقای احمدی

سپاسگذارم. به آگاهی شما دوستان می رسانم که بخش های یکم و دوم از مقاله من به نام «دودمان های پارسی» که به بررسی سکه های به دست آمده از پس از فروپاشی هخامنشیان تا روی کار آمدن ساسانیان از پارس پرداخته است. تقریبا نهایی شده و در این آدرس زیر متن کامل این دوبخش در دسترس هستند:

Dynasties of Persis in the pre-Sassanian period (pdf)

http://www.kavehfarrokh.com/iranica/sassanian-era/

این دوبخش، قسمتی از مقاله 7 بخشی من بوده که واپسین نوشتار آن در حال نوشتن بوده و آن را «آتش اردشیر» نام نهاده ام. ضمنا پس از نهایی سازی این مقاله متن کامل دوباره مورد بازبینی نهایی شده و آن را برای دوستان فرهیخته خواهم فرستاده و تلاش خواهم نمود آن را به چاپ برسانم.

سپاسگذار شما
صابر امیری پریان

Unknown گفت...

با سلام و احترام از مورخانی که بدون سند می نویسند خیلی خوب مچ گیری می کنیدآثارآقای ناصر پورپیرار را هم خوب نقد کرده بودید. ممنون از نوشته های جالب و شیرین تاریخی تان
بنفشه