۴ مهر ۱۳۸۳

سنگ‌نبشته‌ي آرامگاه داريوش

بخش فوقاني آرامگاه داريوش بزرگ در «نقش رستم» داراي دو سنگ‌نبشته‌ي 60 سطري به زبان پارسي باستان است (معروف به سنگ‌نبشته‌هاي DNa و DNb). برگردان فارسي دومين بخش اين سنگ‌نبشته (DNb)، پيش از اين در گفتاري به نام "حكمت و حكومت از زبان داريوش" عرضه گرديده بود. در گفتار حاضر ترجمه‌ي فارسي نخستين بخش از سنگ‌نبشته‌ي آرامگاه داريوش كبير در نقش رستم فارس (DNa)‏، ارائه مي‌گردد. اين نبشته‌ي داريوش مشتمل است بر: ستايش اهوره مزدا، معرفي داريوش، بر شمردن سرزمين‌هاي خراج‌گزار شاهنشاهي پارس، فرونشاندن شورش‌ها و برقراري قانون و امنيت، سپاس‌گزاري از اهوره مزدا و دعا براي خود و خانواده‌اش، اندرز به مردمان.

بند 1. خداي بزرگ است اهوره مزدا، كه اين زمين را آفريد، كه آن آسمان را آفريد، كه براي انسان شادي آفريد، كه داريوش را شاه كرد، يك شاه از ميان بسيار، يك فرمان‌روا از ميان بسيار.
بند 2. من‌ام داريوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه كشورهاي دربردارنده‌ي همه‌ي تبارها، شاه در اين زمين بزرگ دوركران، پسر ويشتاسپ، يك هخامنشي، يك پارسي، پسر پارسي، يك آريايي، از تبار آريايي.
بند 3. داريوش شاه مي‌گويد: اين‌ها كشورهايي هستند كه من، به خواست اهوره مزدا، بيرون از پارس به دست آوردم؛ من بر آنان فرمان‌روايم؛ آنان براي من باج مي‌آورند؛ آن چه به آنان مي‌گويم، آن را مي‌كنند؛ [اين] قانون من است كه آنان را استوار نگاه مي‌دارد: ماد، ايلام، پارت، هرات، باختر، سغد، خوارزم، زرنگ، آرخوزيا، ستگيديا، گندرَ، سند، سكاهاي هئومه ورگه، سكاهاي تيگره خئوده، بابل، آشور، عربيه، مصر، ارمنستان، كاپادوكيه، ليديه، يونيه، سكاهاي فراسوي دريا، تراكيه، يوني‌هاي تَكه‌بر، ليبي‌ها، اتيوپي‌ها، مردمان مكران، كاري‌ها.
بند 4. داريوش شاه مي‌گويد: اهوره مزدا، هنگامي كه اين زمين را در آشوب ديد، آن گاه اين را به من سپرد، مرا شاه ساخت. من شاه‌ام. به خواست اهوره مزدا اين را در جايگاه خود نشاندم؛ آن چه را به آنان مي‌گفتم، آن را مي كردند، چنان كه خواست من بود. اما اگر مي‌انديشي كه: "چند كشور بودند كه داريوش شاه داشت؟"، بنگر به پيكره‌هايي كه تخت را مي‌برند، پس درخواهي يافت، پس اين بر تو دانسته خواهد شد: "نيزه‌ي مرد پارسي بسي دور فرارفته است"؛ پس اين بر تو دانسته خواهد شد: "مرد پارسي بسي دور از پارس دشمن را فرو زده است".
بند 5. داريوش شاه مي‌گويد: آن چه كرده شده است، همه‌ي آن را به خواست اهوره مزدا من كرده‌ام. اهوره مزدا مرا ياري داد، تا [اين] كار را كردم. باشد كه اهوره مزدا مرا از گزند بپايد، و خاندان‌ام را، و اين كشور را. اين [مرحمت] را از اهوره مزدا خواستارم؛ باشد كه اهوره مزدا اين را به من ارزاني دارد.
بند 6: اي مرد! مگذار فرمان اهوره مزدا بر تو زشت نموده شود؛ راه راست را رها مكن! آشوب‌گر مباش!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

+ دوست ارجمند و فرزانه آقاي ناصر حاجي‌لو: حلقه يا پيكره‌ي بال‌داري كه برخي به اشتباه آن را نگاره‌ي فروهر يا اهوره مزدا مي‌پندارند، در حقيقت نماد "فر كياني" است (مري بويس، تاريخ كيش زرتشت، ج 2، 1375: 55- 153؛ ج 3، 1375: 27-126، 58-157 يادداشت 198؛ زردشتيان، 1381: 18). "فر" (Farr) موجوديتي مينوي - گيتيانه است كه به نشانه‌ي تأييد و پشتيباني خداوند، به شاهي برگزيده (فر كياني) يا ملتي برگزيده (فر آريايي) تعلق مي‌يابد (نگاه كنيد به: اشتاد يشت و زامياد يشت). اما فروهر، گونه‌اي روح، و در اصل، مادينه است و نمي‌توان تصور كرد كه برجسته نگاري‌هاي شاهانه‌ي هخامنشي آكنده از تصوير ارواح باشد! نماد فر به عنوان يك نشان ايزدي مرتبط با قدرت سياسي، نخست در مصر پديد آمد، سپس به ميان‌رودان و اورارتو گسترد و سرانجام در هنر هخامنشي متجلي گرديد؛ از اين رو اساساً خاستگاه و روند شكل‌گيري آن ارتباطي با دين زرتشت ندارد تا بتوان آن را در چارچوب مفاهيم زرتشتي تفسير نمود. تأويل‌هاي نمادگرايانه‌اي كه گه‌گاه از اين تصوير مي‌شود، فرضي و خودساخته است و عملاً چنين تعبيرهايي را مي‌توان بر هر شيء و تصويري كه اعداد مقدس 3 و 7 و 9 به نحوي در آن‌ها نمودار است، تسرّي داد. نماد فر به نشانه‌ي تأييد و پشتيباني اهوره مزدا از عمل‌كرد داريوش و جانشينان‌اش، در صحنه‌هاي گوناگون، در برجسته‌نگاري‌هاي شاهانه‌ي هخامنشي نمودار مي‌شود.
از دوران هخامنشيان مدركي در دست نيست كه نشان دهد ايرانيان براي اهوره مزدا نماد يا نگاره‌اي داشته‌اند؛ چه، هردوت نيز تصريح مي‌كند كه پارس‌ها براي خدايان‌شان تصوير و تمثالي نداشته‌اند (دفتر 1، بند 131). اما از دوران ساسانيان نمونه‌هايي از تصويرسازي براي اهوره مزدا در دست است. چنان كه در برجسته‌نگاري اردشير يكم در نقش رستم فارس، اورمزد به صورت مردي سوار بر اسب نمايش داده شده كه نشان پادشاهي را به اردشير تفويض مي‌كند.
+ دوستان گرامي و فرهيخته آقايان آذري و حباب: استدلال‌هايي كه آقاي جهانگير مظهري براي اثبات مهاجرت فرضي پارس‌ها به قاره‌ي امريكا به ميان آورده، بر بنيان‌هاي سست و متزلزلي استوار است؛ چه، معيار قرار دادن تشابه صوتي نام‌ها و واژگان موجود در يك زبان، به زبان ديگر، دليلي بسنده و قاطع براي يگانگي و اين‌هماني صاحبان آن دو زبان نمي‌تواند باشد. اين همان كژراهه‌اي است كه نژادپرستان قوم‌گرا در آن گام مي‌زنند. افراط‌گرايي در تشبث به چنين استدلالي، گاه نتايج سخت خنده‌ناكي را پيش مي‌آورد؛ چنان كه آقاي مظهري نام كشور "پاناما" را با واژه‌ي ايراني "پنام" (روبند آييني موبدان) يكي مي‌پندارد و از آن، حضور پارس‌ها را در پاناما استنتاج مي‌كند! از سوي ديگر، برنهاده‌ي بنيادين نظريه‌ي وي، مبني بر اين كه "درست بعد از شكست داريوش سوم از اسكندر و فروپاشي امپراتوري هخامنشي در سال 330 پ.م.، بسياري از ايرانيان پراكنده شدند"، يك‌سره خردناپذير است؛ چه، نه تنها گواه و سندي مبني بر پراكندگي و مهاجرت گسترده‌ي پارس‌ها از ايران، در پي چيرگي اسكندر وجود ندارد، بل كه وقوع چنين رخ‌دادي نيز كاملاً بي‌دليل و ناموجه است؛ چرا كه اسكندر با در پيش گرفتن سياستي پارسي‌گرايانه و هخامنشي‌نمايانه، بسياري از بلندپايگان امپراتوري، و در نتيجه مردم را، رضامندانه، تحت استيلاي خود درآورد، و همين، راز پيروزهاي شتابناك و گسترده‌ي اوست.
آقاي مظهري در نظريه‌پردازي خود، دچار خطاهاي آشكارتري نيز شده است؛ چنان كه مي‌گويد "بابك" شهري است كه اردشير بابكان از آن برخاسته است، حال آن كه "بابك" نام پدر اردشير يكم است! يا، با فراموش كردن اين كه زبان عربي در عصر هخامنشيان هنوز با زبان پارسي درنياميخته بود، نام محلي با عنوان Iztamakana را، كه يادگار حضور پارس‌ها در قاره‌ي امريكا مي‌داند، به صورت "ايزدمكان" بازسازي و ريشه‌يابي مي‌كند!
با وجود اين، گسيل داشتن هيأت‌هايي اكتشافي از جانب شاهان هخامنشي به سوي غرب اقيانوس آتلانتيك، چندان دور از تصور نيست، چنان كه گزارش‌هايي در باره‌ي اعزام گروه‌هايي براي اكتشاف در هند و افريقا در دست است، اما اين پندار كه انبوهي از ايرانيان در پي چيرگي اسكندر، بدون آگاهي از مقصد خود، پهناي يك اقيانوس را پيموده و دسته دسته به قاره‌ي امريكا پناه برده و تمدن‌هاي اينكا و آزتك را بنيان نهاده يا تعالي داده‌اند، قابل اثبات نمي‌باشد.


+ ترك و آذري را با هم برابر نكنيم (كوروش هخامنش).

هیچ نظری موجود نیست: