۴ اردیبهشت ۱۳۸۷

خط ميخی فارسی باستان اقتباس يا ابتكار، ميراثی از كورش يا داريوش

نهمین نشست مشترک فرهنگستان زبان و ادب فارسی و بنیاد ایران‌شناسی، در تاریخ بیست‌وهشتم بهمن‌ماه، در محل بنیاد ایران شناسی برگزار شد. در این نشست، خانم دكتر بدرالزّمان قريب، عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی و مدیر گروه زبان‌های ايرانی فرهنگستان، دربارۀ «خط ميخی فارسی باستان: اقتباس يا ابتكار، ميراثی از كورش يا داريوش» سخنرانی کرد.
خانم دکتر قریب در ابتدای سخنان خود با اشاره‌ای به تاریخچه‌ای از زبان فارسی باستان گفت: زبان فارسی باستان یکی از دو زبان ایرانی باستان است که از آن‌ها متن مکتوب داریم. این متون در یادمان‌های شاهان هخامنشی که از اواسط سدۀ ششم تا اواسط سدۀ چهارم پیش از میلاد (559ـ331) در ایران امروز و گسترۀ جغرافیایی بزرگی از جهان متمدن آن روز فرمانروایی می‌کردند کشف شده‌اند. بیشتر این متون ـ که به گونه‌ای از خط میخی نوشته شده‌اند ـ بر صخرۀ کوه، دیوار پلکان و ستون کاخ‌ها، لوح‌های سنگی و فلزی از طلا و نقره، سنگ‌نگاره‌ها و پوشش سنگی مجسمه‌ها دیده می‌شود (نوشته‌های کوچک‌تری بر سکه‌ها، مُهرها، اوزان و ظروف نیز کشف شده‌است). درواقع، آنچه امروز ما از این زبان در دست داریم متون نوشته‌شده بر جنس سخت و ماندنی است. احتمالاً متون دیگری بر پوست یا حتی پاپیروس، پارچه، استخوان، چوب و یا لوح گِلی وجود داشته که در طول دوهزاروپانصد سال تاریخ پرآشوب این سرزمین، ضمن حمله‌ها، غارت‌ها، آتش‌سوزی‌ها، سوانح طبیعی و حتی حوادث به‌صورت عمدی از بین رفته‌است. بنابراین، داوری مطلق دربارۀ کیفیت و کمّیت این متون امکان‌پذیر نیست.
اخیراً (حدود سال‌ 2006 م) لوحۀ گلی کوچکی به زبان و خط فارسی باستان در مجموعۀ گل‌نوشته‌های مؤسسۀ شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو کشف شد. کشف این لوحۀ گلی در میان انبوه گل‌نوشته‌های ایلامی، اکدی و آرامی برج و باروی تخت جمشید، که از سال 1933 توسط هیئت باستان‌شناسی این مؤسسه کشف و به آنجا برده شده‌بود، شگفتی آفرید.
کشف این لوحۀ گلی به خط و زبان فارسی باستان، دیدگاه دانشمندانی را که زبان و خط میخی فارسی باستان را در انحصار فرمان‌های شاهنشاهان هخامنشی (برای تجلی و نمایش قدرت و روایت‌ پیروزی‌های خود) می‌دانند، مخدوش می‌کند. اگر دستور پرداخت مزد یا حقوقی که از یک مقام بالاتر به یک مأمور عادی داده شده‌بود قابل فهم و اجرا بوده، پس زبان و خط میخی فارسی باستان در امور روزمره و عادی نیز قابل استفاده بوده‌است. شاید کشف این گل‌نوشته در میان چندده‌هزار گل‌نوشتۀ ایلامی و صدها گل‌نوشتۀ آرامی، سنگ بنای پژوهش‌های بیشتری در این زمینه باشد تا نشان دهد که بایگانی شاهان هخامنشی علاوه بر زبان ایلامی (زبانی که 2000 سال پیش از شکل‌گیری هخامنشیان زبان بومی این سرزمین بود) از زبان مردم فارس نیز بهره می‌جسته‌است.
پس از آن دکتر قریب دربارۀ نشانه‌های خط میخی فارسی باستان (نشانه‌های آوایی یا آوانگارها و هجانگارها، و همچنیننشانۀ نمایش واژه‌ها یا واژه‌نگار) توضیحاتی داد و نیز دربارۀ توزیع نویسه‌ها به نسبت همخوان‌ها (صامت‌ها) و توزیع همخوان‌ها به نسبت نویسه‌ها (نشانه‌های نوشتاری صامت‌ها) سخن گفت.
وی در بخش دیگری از سخنان خود دربارۀ دیدگاه طرف‌داران پیدایش خط در زمان کورش یا زمانی پیش از او اضافه کرد: این دیدگاه بیشتر بر نارسایی‌ها و ناهنجاری‌های خط فارسی باستان که دال بر کهن‌تر بودن خط است، استوار است. حال ببینیم نارسایی‌های خط فارسی باستان با تمام برتری‌هایی که نسبت به خط‌های میخی اقوام همسایه دارد، در چیست؟
1. نبودن معیاری برای تشخیص همۀ واکه‌های کشیده و کوتاه؛
2. حذف نویسه‌های خیشومی m و n پیش از همخوان‌های انسدادی؛
3. وجود نویسه‌های y و v در واژه‌هایی که به ترتیب به واکه‌های i یا u ختم می‌شوند، بدون دلیل زبان‌شناختی؛
4. نبودن نویسۀ h پیش‌از واکۀ u، بدون پشتوانۀ زبان‌شناختی؛
5. وجود نویسه‌های همخوانی که پیش از واکۀ u از i می‌آیند و ما آن را با فرمول cu و ci نشان می‌دهیم و آن را گونه‌نگار (Allograph) می‌خوانیم.
علاوه براین کاستی‌ها که نشان می‌دهد خط نمی‌توانسته‌است فی‌البداهه ساخته شود، وجود کتیبۀ تکراری کورش در پاسارگاد و به‌ویژه آن‌ها که تأکید می‌کند «من کورش شاه هخامنشی هستم»، و وجود لوحه‌های «اریارمنه» و «ارشامه» از جملۀ دلایلی است که طرف‌داران قدمت خط ارائه می‌دهند. بیشتر دانشمندان لوحه‌های طلایی اریارمنه و ارشامه (نیا و پدر نیای داریوش) را به دلیل غلط‌های دستوری، به زمان اردشیر سوّم منسوب کرده‌اند. این موارد و موارد دیگر ناهنجاری‌های خط فارسی باستان نمی‌توانند پشتوانۀ خوبی برای انتساب این خط به یک شخص و زمان معین باشد.
دکتر قریب پس از طرح این دیدگاه، دیدگاه طرف‌داران انتساب خط فارسی باستان به زمان داریوش را نیز مطرح کرد و گفت: طرف‌داران انتساب خط به زمان داریوش و به دستور او، کتیبۀ بیستون را نخستین متن نوشته‌شده به خط میخی فارسی باستان می‌دانند. نظر ایشان بر پایۀ تحلیل تدوین یادمان بیستون، رابطۀ سنگ‌نوشته‌ها و سنگ‌نگاره‌ها، رابطۀ سه روایتِ فارسی باستان، ایلامی و بابلی و نبود قرینه در یادمان، و به‌ویژه محتوای کتیبۀ بیستون در بند هفتادمِ ستون چهارم ـ که داریوش در آن از متنی آریایی سخن می‌گوید، استوار است.
نخستین روایت که بر سنگ بیستون نوشته شد، دربارۀ رویدادهای سال اول سلطنت داریوش، به خط و زبان ایلامی بود؛ اگرچه، ممکن است روایت‌ آرامی نیز هم‌زمان با آن بر روی پوست ثبت شده‌باشد. ظاهراً داریوش به زبان فارسی باستان می‌گفت و ترجمۀ آن را دبیران ایلامی بر لوحه‌های گلی به خط ایلامی، و دبیران آرامی بر پوست به خط و زبان آرامی می‌نوشتند. بی‌گمان، متن یک‌ بار دیگر به فارسی باستان در برابر داریوش خوانده و به‌وسیلۀ او تأیید می‌شد (بند 70 ستون چهارم). عقیده بر این است که روایت بابلی از روی ترجمۀ آرامی آماده و بر لوحۀ گلی نوشته می‌شد و سپس محتوای لوحه‌های گلی ایلامی و بابلی بر سنگ بیستون جای می‌گرفت و یک نسخه از آن‌ها نیز به کشورهای دیگر فرستاده می‌شد. طرف‌داران انتساب خط به داریوش چنین نظر می‌دهند که هم‌زمان با حک نقوش و پیکره‌ها و متون ایلامی و بابلی توسط استادان سنگ‌تراش بر صخرۀ بیستون، دبیران داریوش مشغول اختراع خطی برای ارائۀ روایت فارسی باستان بودند. پس از گذشت چند ماه (میان سال‌های 518 و 519 پ. م.) وقتی خط میخی فارسی باستان ساخته و پرداخته شد، مرحلۀ دوم اجرای طرح یادمان آغاز شد و روایت فارسی باستان در چهار ستون (از بند 1 تا 70) بر کوه نقش بست. ظاهراً داریوش در اختراع این خط یا الهام آن برای نوشتن زبان مادری نقش مهمی داشته‌است.
دکتر قریب در ادامه دربارۀ مدرکی زبان‌شناختی، به‌پشتوانۀ این دیدگاه، که در کتیبۀ بیستون موجود باشد مطالبی را بیان کرد و در ادامه افزود: طرف‌داران انتساب خط به داریوش برای توجیه کاستی‌ها و ناهنجاری‌های خط میخی فارسی باستان، به محدودیت زمانی داریوش اشاره کرده‌اند.
داریوش می‌خواست هرچه زودتر خطی ابداع کند تا بتواند به زبان مادری خود گزارش پیروزی‌هایش را بدهد و حقانیتش را بر سلطنت ثابت کند. اگرچه خط آرامی ساده‌تر از خطوط میخی بود، برای نوشتن روی سنگ مناسب‌تر و چشمگیر‌تر به نظر می‌آمد. خطی از نوع میخی با نشانه‌های ساده‌تر و کمتر که هم خواندن و نوشتن آن آسان بود و هم نشانه‌هایش از خطوط همسایگان وام‌گیری نشده و ضمناً زیبایی سبک آن مراعات گردیده‌بود. طرف‌داران انتساب خط به داریوش، ناهنجاری‌های خط میخی فارسی‌باستان را ناشی از شتاب داریوش و نداشتن زمان کافی مبتکران برای تکامل خط می‌دانند. داریوش مایل بود بین نوشتن روایت فارسی باستان و روایت‌های ایلامی و بابلی فاصلۀ زیادی نیفتد و نیز با افزودن نشانه‌های نه چندان لازم، زیبایی ظاهری خط مخدوش نشود. پس خط میخی فارسی باستان به‌صورت تکامل‌نیافته مورد بهره‌برداری قرار گرفت. اگر محدودیت زمان نبود، ابداع‌کنندگان خط ـ که داریوش نیز شاید یکی از آنان بوده‌است ـ می‌توانستند نشانه‌های کافی و نه چندان زیاد، برای همۀ ترکیبات، که ازنظر تشخیص و شناخت حالات صرفی زبان و همچنین تلفظ درست نام‌های خاص مورد نیاز بود، بسازند، بدون آنکه تعداد نویسه‌ها را دوچندان کنند و ظاهر این خط را با نشانۀ میخ‌های کج و درهم آشفته سازند.
هنگامی که کتیبۀ بیستون در برابر داریوش خوانده شد و بر سینۀ کوه بغستان نقش بست و نسخه‌های لوحه و چرم آن به خط و زبان‌های مختلف به کشورهای پیرو فرستاد شد، دیگر فرصتی برای تغییر یا تکامل خط نماند، چون با خواندن در حضور داریوش و تأیید او، متن مستند شده‌بود.
اگر چنین باشد و خط فارسی باستان با همۀ ناهنجاری‌ها، فی‌البداهه و در زمان بسیار کوتاه چند ماه (یا حتی یک سال) ساخته و ویراسته شده‌باشد، باید به شناخت زبان‌شناسی و استعداد زیبایی‌شناسی مبتکران آن آفرین گفت، اما اعتراف می‌کنم که حرف آخر دربارۀ آغاز خط فارسی باستان گفته نشده و مسئله برای تحلیل و تفسیر بیشتر هنوز باقی است.

۲۱ فروردین ۱۳۸۷

كشف رنگ در آرامگاه‌هاي هخامنشي‌

كشف بقاياي رنگ در آرامگاه‌هاي هخامنشي به ويژه مقبره داريوش نشان داد كل نقش برجسته داريوش به رنگ‌هاي مختلفي مزين شده بود.‌
برداشت رسوب از سطح آرامگاه شاهان هخامنشي در نقش رستم به ويژه آرامگاه داريوش پرده از راز رنگي بودن اين آرامگاه‌ها برداشت و باعث حيرت باستان‌شناسان شد. در اين كشف تازه تصويري جديد از رنگ‌هاي به كار رفته در نقش برجسته داريوش نمايان شد. اين درحالي است كه در صورت عبور قطار از كنار نقش رستم احتمال ريزش اين رنگ‌ها وجود دارد.‌
‌محمدتقي عطايي، باستان‌شناس و كارشناس سابق بنياد پژوهشي پارسه و پاسارگاد با اعلام اين خبر به ‌ ‌CHN گفت: در سال 1382 زماني كارشناسان مرمت پوسته‌هاي آهكي ناشي از بارش باران و شره آب را از روي مقبره شاهان هخامنشي، به خصوص داريوش بزرگ برمي‌داشتند متوجه شدند كه تمام سطح آرمگاه داريوش و احتمالا ديگر شاهان هخامنشي مدفون در نقش رستم رنگي بوده است. ‌اين مرمت‌ها توسط حسن راه ساز از بنياد پژوهشي پارسه و پاسارگاد و درقالب ارايه پايان‌نامه‌اي توسط مجيد اياسي انجام مي‌گرفته است.‌
عطايي گفت: زماني كه هيات مرمت كننده متوجه اين رنگ‌ها شد كار با حساسيت بيشتري پيش مي رفت تا آن‌جا كه بخش‌هاي زيادي از اين فضاهاي رنگي با حجم بسيار وسيع رنگ نمايان ‌شد. اما در همان زمان مستند نگاري كاملي كه شايسته‌ چنين كشفي باشد انجام نگرفت و به همين دليل خبر كشف اين رنگ‌ها تا امروز مسكوت مانده و هنوز تازه است. ‌
وي درباره رنگ‌هاي به كار رفته در نقش رستم گفت: درون همه نوشته‌ها ميخي با رنگ لاجورد پر شده است و بيشتر نقش برجسته‌ها به خصوص نقش برجسته داريوش و خود آرامگاه تماما رنگي بوده است. ‌
وي افزود: مثلاً ريش و سبيل داريوش لاجوردي رنگ است. پيش از اين ما درباره استفاده از رنگ لاجورد در نقش برجسته‌هاي هخامنشي به خصوص داريوش خبر داشتيم. در تخت جمشيد به جاي آنكه از رنگ لاجورد براي تزئين ريش نقش برجسته داريوش استفاده شود، تمامي ريش را از لاجورد ساخته‌ بودند كه اكنون به علت غارت مقدوني‌ها خالي مانده است. ‌
‌ ‌به گفته عطايي نقش رستم سند مهمي است كه ريش داريوش در نقاشي‌ها نقش برجسته آبي بوده است. ‌وي از رنگ لاجورد به عنوان رنگي آييني ياد كرد كه در دوره اسلامي هم به وفور در كاشي‌كاري‌ها ديده مي‌شود.‌
عطايي در ادامه گفت: موي داريوش در نقش برجسته آرامگاه وي در نقش رستم سياه رنگ است. داخل چشم قرمز رنگ بوده و اطراف چشم و پلك ها با سرمه سياه رنگي كشيده شده‌اند. لب و كفش‌ها قرمز رنگ هستند و لباس‌ها رنگ‌هاي متنوعي دارند. ‌
وي با بيان اين‌ موضوع كه حتي برخي عناصر تخت جمشيد نيز به صورت رنگي در نقش رستم نمايان است گفت: برخي عناصر ساختمان سازي تخت جمشيد مثل تيرهاي سقف يا نماي ايوان‌ها كه در حال حاضر اثري از آن‌ها وجود ندارد، به خوبي در نقش رستم نمايان است. از آنجايي كه آرامگاه داريوش از روي ايوان‌هاي تخت جمشيد كپي شده است مي‌توان با شناسايي رنگ‌هاي به كار رفته در اين آرامگاه شكل تقريبا واقعي ايوان‌هاي تخت جمشيد را روي كاغذ بازسازي‌هاي رنگي كرد. ‌
رنگهاي به كار رفته در آرمگاه نقش رستم نشان مي‌دهد كه دو طرف تيرهاي نگهدارنده سقف كه به دو سر گاو منتهي شده‌اند رنگي هستند.‌ تيرها داراي چليپاي قرمز رنگي هستند كه داخل كادرهاي لاجوردي قرار گرفته‌اند. با بازسازي اين رنگها مي‌توان نمايي از ايوان‌هاي تخت جمشيد را بازسازي كرد و حتي مي‌توان تصور كرد كه تخت جمشيد چه شكلي بوده است.‌
پيش از اين نيز در كاوش‌هاي دره بلاغي نيز مشخص شده بود كه ديوار‌هاي خشتي اندود سبز رنگ داشته‌اند كه احتمالا در تخت جمشيد نيز از اين رنگ‌ها استفاده مي‌شده است. ‌
عطايي با بيان اين موضوع كه در حال حاضر رنگ‌ها از استقامت كمي روي سنگ برخوردار هستند و شرايط جوي يا لرزه مي‌تواند باعث تخريب آن‌ها شود گفت: از نظر حفاظتي اين رنگها خيلي سست هستند زيرا تنها ماده‌هايي معدني‌اند كه روي سنگ ماليده شده و با باد و باران و لرزه آن را از بين مي‌برد. در اين ميان عبور قطار مي‌تواند مخرب باشد. ‌
وي در ادامه گفت: اولاً كه قطار نبايد از ميان تخت جمشد و نقش رستم عبور كند چون به لحاظ قانوني مشكل دارد ولي در صورتي كه عبور كند مي‌تواند براي اين رنگها مضر باشد. ‌
عطايي با تاكيد بر تشكيل يك تيم مستقل جهت لرزه‌نگاري عبور قطار از كنار نقش رستم گفت: اين كه مسئولان راه‌آهن اقدام به لرزه‌نگاري زمين كرده‌اند اصلا قبول نيست و اين كار بايد توسط يك تيم مستقل انجام شود پيامد‌هاي لرزه‌نگاري نيز به طور كامل در اختيار كارشناسان قرار گيرد. ‌
كشف رنگ در آثار هخامنشي موضوع تازه نيست و تقريبا در آثار برجسته اين دوره اثر رنگ كشف شده است. به صورت مورد مي‌توان به آثار رنگ در چندين تابوت رنگي كشف شده در آسياي صغير اشاره كنيم كه همه نقش برجسته‌ها رنگي بودند. ‌
همچنين مي‌توان از يك تابوت چوبي در غرب آسياي صغير اسم برد كه به نقاشي‌هاي رنگي مزين بوده است. ‌
اين تابوت سال گذشته در يك گور هخامنشي در تركيه باز شد. دور تا دور اين تابوت را با چوب بسته بودند و نقاشي شده بود. اين تابوت به يكي از شاهزاده‌هاي ساتراپي هخامنشي تعلق داشت و با وجود آنكه ميراث ترك‌ها محسوب نمي‌شود. اما آن را با دقت زيادي حفاظ كرده‌اند. ‌
عطايي يادآور شد: از سوي ديگر به صورتي كه در گزارش‌هاي هرتسفلد در كاوش‌هاي باستان‌شناسي تخت جمشيد اشاره شده است، وقتي وي ايوان شرقي آپادانا را كاوش مي‌كرد تمامي سطوح اين ايوان و نقش‌برجسته‌ها رنگي بوده است كه البته بعدا از بين رفته‌اند. ‌
اشميت نيز در كاوش و مطالعه روي نقش رستم آثار رنگ را ديده است ولي آن را جايي منتشر نكرد. همچنين زماني كه ايتاليايي‌ها در تخت جمشيد كار مي‌كردند توانستند بازسازي رنگي كاملي از نقش فره ايزدي انجام دهند كه در آثار دكتر شهبازي به چاپ رسيده است.عطايي در پايان يادآور شد اگر ما از آثار رنگي خوب استفاده كرده و آن‌ها را مستند نگاري كنيم مي‌توانيم بازسازي دقيقي نيز از آن آثار داشته باشيم. درست است كه آثار رنگي پراكنده به دست مي‌آيد اما اگر اين‌ها درست مستند نگاري شود مي‌توان يك مجسمه را به صورت رنگي و مولاژ از پا تا سر بازسازي كرد.