پس از آن كه آقاي سورنا فيروزي در يكي از بنياد فرهنگي تهران در بهمن ماه گذشته ادعا نمود كه هردوت بخشي از تاريخ ايران را پاك كرده (!)، مورخان غربي يك سلسله كامل از شاهان ماد را از تاريخ ايران حذف كردهاند (!) و اين كه پارسها در نبرد افسانهاي تروجان شركت داشتهاند (!)، يادداشتهاي انتقادي كوتاهي را در وبلاگي كه اين سخنراني عجيب را منتشر كرده بود، نهادم. متأسفانه ايشان مانند هر فرد ايدئولژيزدهي ديگري نقدهاي مرا كه ناظر به نامستند بودن ادعاهاي وي بود برنتافت و به توهين و پرخشاگري عليه من در يكي از نشريات فرهنگي پرداخت، كه با توجه به تنگنايي كه در آن گرفتار آمده بود، جز اين نيز از او انتظار نميرفت.
حال براي آگاهي افكار عمومي مجموعه يادداشتهاي را كه ميان من و آقاي فيروزي در پيوند با سخنراني او رد و بدل شده است، در زير، نقل ميكنم:
+ داريوش احمدي:
بخش عمده دانستههاي كنوني ما دربارهي امپراتوري هخامنشي (در حوزههاي مختلف) وامدار تاريخ هردوت است و بدون اين منبع ارزنده بيگمان دانش چنداني از نياكان و گذشتگان خود نداشتيم. هردوت مانند هر مورخ كلاسيكي برمبناي ايدئولژي فرهنگي و سياسي خود به نگارش تاريخ پرداخته كه نتيجه آن در جاهايي ستايش غير منطقي دستاوردهاي يوناني و درك نادرست سنتهاي ايراني است، درست همچنان كه مورخان مسلمان (مانند يعقوبي) با ايدئولژي مشابهي به نگارش تاريخ پرداخته و همه جا دينگرايي و عربيت را ترجيح دادهاند. پس اگر هردوت به جهت شيوه تاريخنگارياش سزاوار نكوهش باشد، همه آثار تاريخي ما نيز ميبايست نكوهيده شوند.
اين تصور كه اروپاييان يا هر ملت ديگري در پي كوتاه و ناقص كردن تاريخ ايران هستند، يكسره بيمعنا و صرفاً مبتني بر توهم توطئه است. اين كه سابقه تاريخي ما 100 سال يا 1000 سال كوتاهتر يا بلندتر شود، البته پولي به جيب هيچ اروپايياي سرازير نميكند يا از درآمدهايشان نميكاهد. امروزه دنيا بر مدار اقتصاد ميگردد و در همين راستا همه كشورهاي پيشرفته در پي تأمين رفاه و رونق بيشترند و البته روشن است كه كوتاه و بلند شدن تاريخ ديگر كشورهاي تأثيري به حال آنها نخواهد داشت و اين تنها ما هستيم كه به عنوان شهروند كشوري جهان سومي همگان را دشمن و بدخواه ميانگاريم و خود را يگانهي عالم! از سوي ديگر در آثار آكادميك غربي چنان نيست كه تاريخ ايران پيش از مادها ناديده انگاشته شود (براي نمونه نگاه كنيد به تاريخ باستان كمبريج)، و اساساً هر آن چه از دوران پيشاتاريخي ايران ميدانيم حاصل زحمات و تلاشهاي همان اروپاييان است. آميختن اسطورهها و افسانهها با تاريخ راهكار پيشرفت و توسعهي ما نيست و اگر ميخواهيم از نياكانمان بيشتر بدانيم ميبايست به علوم و فنون جديد مجهز شويم. تنها با توسعهي شيوههاي علمي تحقيق در كنار گسترش كاوشهاي باستانشناسي است كه ميتوان هزارههاي گمشده تاريخ ايران را آفتابي و هويدا كرد. آلودن تاريخ به خيالات و اوهام نه تنها به افتخاراتمان نميافزايد و جايگاه ما را در جهان ارتقا نميدهد، بل كه ما را در عرصهي علم و تحقيق همچنان عقب مانده نگاه مي دارد. باستان پرستي و دچار شدن به اين توهم كه ايرانيان از آغاز خلقت در همه جاي دنيا حاضر بوده و در همه چيز دست بالا داشتهاند، كژراههاي است كه ما را حتا به تركستان نيز نميرساند! اين ادعا كه ايرانيان در نبرد تروجان نقشي داشتهاند مانند ديگر ادعاهاي آقاي فيروزي در اين سخنراني و همه وبنوشتههاياش، توهمي است بدون اتكا به حتا يك خط نوشته تاريخي بر روي كاغذ و پوست و آجر و سنگ و چوب. البته هزينه كردن از نام ديودروس نيز حلال مشكلات ايشان نخواهد شد، چرا كه او نيز از تخيلات آقاي فيروزي ناآگاه است. تحليل گفتار و رفتار نويسندگاني چون آقاي فيروزي بسيار ساده است: آنان به دلخواه خود داستانهاي تخيلي را به نام تاريخ جا ميزنند و سپس در برابر اين سوال ويرانگر كه چرا ادعاهاي شما هيچ مستندي در منابع موجود ندارد، با بيان اين كه همه اسناد و منابع موجود جعلي و دستكاري شده اند، خيال خود را راحت كرده و و به سادگي از زير بار سنگين پاسخگويي و رويارويي با حقيقت شانه خالي ميكنند.
+ سورنا فيروزي:
پاسخ آقای احمدی در جای خود و در شماره مربوطه داده شده است. ایشان باید درک کنند که زمانه بازگویی سخنان دیگران به ویژه گروندگان مکتب ضد ملی و ضد ایرانی سرخ به عنوان پژوهش گذشته است و حنایش رنگی ندارد. آن ... آبادی دوم نشوید و اگر سخن تازه ای ندارید به بازگویی های خود بپردازید. البته بنده اسناد را ارائه دادم. نمیدانم ایشان به صرف عدم مطالعه تاریخی کامل چنین احکامی را صادر میفرمایید که صد البته پاسخش در همان به اصلاح سند محوری شان در کودتا چی خواندن داریوش بزرگ و عدم اصالت هخامنش می باشد.
+ داريوش احمدي:
آقاي فيروزي دست از اين توهمات برداريد. چه كسي تاريخ هردوت را "سانسور" كرده و اساساً از اين كار چه بهرهاي ميبرده است؟ چرا جز شما كسي از سانسور تاريخ ايران در نوشته هردوت خبر ندارد؟ ديگر زمانهي تهمت زدن به اين و آن و زدن برچسبهاي سياسي و ايدئولژيك به منتقدان خود سپري شده است. شما مرحمت كنيد فقط سند حضور ايرانيان در نبرد اسطورهاي تروجان را ارائه كنيد، باقي پيشكش.
+ سورنا فيروزي:
این پسین پیام بنده به آقاي داريوش احمدي در این مکان میباشد. گرامی اگر بجای پریشان سازی خاطر جهت جلب توجه، به متن مقاله بنده در تارنمای [...] پیرامون زدایش دو دوره ماد کهن ( پیش از دیا اوکو) و دودمان یاد شده مراجعه میکردید ( با توجه به ادعایتان مبنی بر اینکه نوشته های بنده را در آن خوانده اید) منبع آن را ملاحضه میفرمودید. اما حضرت عالی نه به بند 22 کتاب دوم از دیودور مراجعت میکنید و نه به مقاله من و منبعش و نه به گزارش های خبرگزاری ها. تاوان محدودیت دانسته ها و کم آگاهی های تاریخی شما را هم بنده نباید پس دهم. در پایان هم لحن پر از مهرتان را دگرش دهید. این شیوه نقد و اظهار نظر که هیچ، شیوه جلب هوادار و نظر هم نیست. دلایل برچسب را نیز در پاسخ نامه آتی توضیح دادم.
+ داريوش احمدي:
برادر محترم! تو هنوز فرق ميان اسطوره و تاريخ را درنيافتهاي و تا زماني كه به درك اين موضوع مهم نائل نشدي، در اوهام خود غوطهور خواهي ماند. آقاي عزيز! آن بند از كتاب ديودروس سيسيلي متأسفانه و مانند هميشه كمكي به اثبات خيالبافيهاي روزافزون تو نميكند: 1- كل ماجراي نبرد تروجان (در ابعادي كه هومر آن را سروده است) و همه شخصيتهاي مربوط به آن (از هكتور و پاريس و پريام و ممنون گرفته تا آشيل و اوديسه و آگاممنون) يكسره اسطورهاياند و اين را هر بچه دبستانياي در اروپا و امريكا ميداند. يگانگي احتمالي ويرانههاي كشف شدهي دژي در غرب آناتولي با تروجان سرودههاي هومر نيز نميتواند افسانهي نبرد تروجان را اثبات كند. 2- در بازهي زماني فرض شده براي نبرد تروجان (1200-1500 پ.م.) آشور، برخلاف ادعاي ديودروس، تسلطي بر منطقه آناتولي نداشته است كه بخواهد نيروي كمكي به غرب آن (تروي) بفرستد. در آن روزگار قدرت برتر منطقه امپراتوري هيتي بوده است. 3- در سخنرانيات گفتهاي كه: «ديودور در نگاشتههاي تاريخياش به ما ميگويد كه فرمانرواي تروا، نامهاي به اين پادشاه ايراني مينويسد و با برشمردن تروی به عنوان بخشي از قلمرو وی، خبر كشته شدن هكتور را ميدهد و از او كمك ميخواهد. پادشاه ايراني نيز سرداري از پارس را به كمك ترواييها ميفرستد اما اين سردار شكست ميخورد». برادر گرامي! پيدا است حتا توان روخواني نوشتهي ديودروس را، كه به عنوان يگانه سند خويش آن را مرتباً به رخ ميكشي، نداري. ديودروس در اين بخش از كتاب خود (دفتر دوم، بخش 22. نگاه كنيد به +) مينويسد كه تروجانيها از پادشاه آشور به نام تئوتاموس (Teutamus)، كه بيست و ششمين پادشاه از سلالهي نينياس (Ninyas) پسر سميراميس (Semiramis) بود (توجه كنيد كه همه اين اشخاص شاهان اسطورهاي آشور هستند) درخواست ياري كردند و او سپاهي شامل ده هزار اتيوپيايي را به ياري آنان فرستاد (بسنجيد با اوسبيوس، گاهنامه 16). منتها ديودروس ميافزايد كه فرمانده اين ده هزار نفر ممنون (Memnon) پسر تيثونوس (Tithonus) بود و اين فرد دوم امير دست نشاندهي شاه آشور در پارس بود. پس تا اين جا سخني درباره ياري خواستن از پادشاه پارس يا اعزام نيروهاي پارسي به تروجان به ميان نميآيد. فقط نگو كه اين نوشتهي ديودروس جعلي و دستكاري شده است و فقط تو نسخهاي منحصر به فرد و سالم از آن را در اختيار داري كه در آن به جاي شاه آشور از پادشاه پارس ياد شده است! اما متأسفانه بايد بگويم كه همين ارتباط ممنون با پارس نيز ناممكن است؛ چرا كه اولاً نام خود ممنون و پدرش يوناني است و نه پارسي؛ و ثانياً خود هومر، خالق افسانه نبرد تروجان (در: اديسه، چهارم/ 188) و نيز هسيود (تئوگوني 985-984)، كه هر دو هفتصد سال پيش از ديودروس ميزيستند، ممنون را فرزند ائوس، ايزدبانوي پگاه، و پادشاه اتيوپي دانستهاند. پس در اين جا ما فقط با اساطير يوناني سروكار داريم و بس.
برادر ارجمند! اين اصلاً مهم نيست كه يك ديدگاه تاريخي را دانشمندي غربي مطرح كرده باشد يا شرقي. مهم، روشمندي و خردپذيري آن ديدگاه است. بنابراين با تقسيم ايدئولژيك نويسندگان و دانشمندان به شرقي و غربي و محكوم كردن غربيان به جعل و دروغ و دغل و انگ چسباندن به اين و آن، جايگاه و ارزش علم و تحقيق را فرونكاه و با ستايش خود به عنوان يگانه يابندهي حقايق عالم، خود را سخره ديگران نساز. آقاي محترم! اهانتهاي مكررت به من و طفره رفتن تو از پاسخگويي مستقيم به نقدهاي زبانشناختي من و آسمان و ريسمان كردن و گريز زدن به هخامنشيان و گئومات و داريوش و ... كه خارج از موضوع بحث بودند، فقط ضعف و درماندگي تو را در مباحثه نشان ميدهد. البته اين واكنش تو طبيعي بود چرا كه در برابر اصول استاندارد و همهپذيرفته زبانشناسي چيزي نميتوان گفت. همچنين سفارش ميكنم كه هر چه زودتر از ايرانيان ترك زبان به دليل اين كه آنان را زردپوست و غير ايراني خواندهاي پوزش بخواهي و طلب عفو كني. اگر هنوز متوجه خطاي بزرگ خود نشدهاي، نوشتهات را در نشريهي [...] چندبار ديگر بخوان.
+ سورنا فيروزي:
میدانم قول داده بودم دیگر به این جولانگاه شهرت طلبی دوستمان آقای احمدی ادامه ندهم و انقدر هم تاریخ این گزارش دیرینشده که کسی آن را نخواهد خواند. اما خب باید این لینک هارا میگذاشتم که دوستان بدانند من نه توهینی کردم ونه کسی را زردپوست خواندم و نه از چیزی طفره رفتم. مقاله ام هم روشن است. خوشحالم بالاخره در این معرکه گیری آقای احمدی چشمشان به جمال کتاب دیودور باز شد.
+ داريوش احمدي:
آقاي عزيز! به جاي تكرار اهانتها و دشنامگوييهاي هميشگيات (كه نشانهي ضعف توست)، به نقدهاي دقيق و شفاف من پاسخ بده. البته طبيعي است كه چيزي براي گفتن نداشته باشي چرا كه چيزي در چنته نداري و حتا ناتوان از روخواني نوشتههاي خودت هستي و نميداني كه چه نوشتهاي و چهها گفتهاي. آقاي محترم! معركهگيري و شهرتطلبي ويژگي فرد نژادپرست و اهانتگري مثل توست كه در نشريات و مراكزي خاص مرتبا به وي ميدان داده ميشود تا دم از تاريخ و مفاخري پوشالي و تخيلي بزند و براي دكان باستانپرستي خود مشتري جمع كند، بيآن كه ابايي از توهين و پرخاش به ديگران داشته باشد.
حال براي آگاهي افكار عمومي مجموعه يادداشتهاي را كه ميان من و آقاي فيروزي در پيوند با سخنراني او رد و بدل شده است، در زير، نقل ميكنم:
+ داريوش احمدي:
بخش عمده دانستههاي كنوني ما دربارهي امپراتوري هخامنشي (در حوزههاي مختلف) وامدار تاريخ هردوت است و بدون اين منبع ارزنده بيگمان دانش چنداني از نياكان و گذشتگان خود نداشتيم. هردوت مانند هر مورخ كلاسيكي برمبناي ايدئولژي فرهنگي و سياسي خود به نگارش تاريخ پرداخته كه نتيجه آن در جاهايي ستايش غير منطقي دستاوردهاي يوناني و درك نادرست سنتهاي ايراني است، درست همچنان كه مورخان مسلمان (مانند يعقوبي) با ايدئولژي مشابهي به نگارش تاريخ پرداخته و همه جا دينگرايي و عربيت را ترجيح دادهاند. پس اگر هردوت به جهت شيوه تاريخنگارياش سزاوار نكوهش باشد، همه آثار تاريخي ما نيز ميبايست نكوهيده شوند.
اين تصور كه اروپاييان يا هر ملت ديگري در پي كوتاه و ناقص كردن تاريخ ايران هستند، يكسره بيمعنا و صرفاً مبتني بر توهم توطئه است. اين كه سابقه تاريخي ما 100 سال يا 1000 سال كوتاهتر يا بلندتر شود، البته پولي به جيب هيچ اروپايياي سرازير نميكند يا از درآمدهايشان نميكاهد. امروزه دنيا بر مدار اقتصاد ميگردد و در همين راستا همه كشورهاي پيشرفته در پي تأمين رفاه و رونق بيشترند و البته روشن است كه كوتاه و بلند شدن تاريخ ديگر كشورهاي تأثيري به حال آنها نخواهد داشت و اين تنها ما هستيم كه به عنوان شهروند كشوري جهان سومي همگان را دشمن و بدخواه ميانگاريم و خود را يگانهي عالم! از سوي ديگر در آثار آكادميك غربي چنان نيست كه تاريخ ايران پيش از مادها ناديده انگاشته شود (براي نمونه نگاه كنيد به تاريخ باستان كمبريج)، و اساساً هر آن چه از دوران پيشاتاريخي ايران ميدانيم حاصل زحمات و تلاشهاي همان اروپاييان است. آميختن اسطورهها و افسانهها با تاريخ راهكار پيشرفت و توسعهي ما نيست و اگر ميخواهيم از نياكانمان بيشتر بدانيم ميبايست به علوم و فنون جديد مجهز شويم. تنها با توسعهي شيوههاي علمي تحقيق در كنار گسترش كاوشهاي باستانشناسي است كه ميتوان هزارههاي گمشده تاريخ ايران را آفتابي و هويدا كرد. آلودن تاريخ به خيالات و اوهام نه تنها به افتخاراتمان نميافزايد و جايگاه ما را در جهان ارتقا نميدهد، بل كه ما را در عرصهي علم و تحقيق همچنان عقب مانده نگاه مي دارد. باستان پرستي و دچار شدن به اين توهم كه ايرانيان از آغاز خلقت در همه جاي دنيا حاضر بوده و در همه چيز دست بالا داشتهاند، كژراههاي است كه ما را حتا به تركستان نيز نميرساند! اين ادعا كه ايرانيان در نبرد تروجان نقشي داشتهاند مانند ديگر ادعاهاي آقاي فيروزي در اين سخنراني و همه وبنوشتههاياش، توهمي است بدون اتكا به حتا يك خط نوشته تاريخي بر روي كاغذ و پوست و آجر و سنگ و چوب. البته هزينه كردن از نام ديودروس نيز حلال مشكلات ايشان نخواهد شد، چرا كه او نيز از تخيلات آقاي فيروزي ناآگاه است. تحليل گفتار و رفتار نويسندگاني چون آقاي فيروزي بسيار ساده است: آنان به دلخواه خود داستانهاي تخيلي را به نام تاريخ جا ميزنند و سپس در برابر اين سوال ويرانگر كه چرا ادعاهاي شما هيچ مستندي در منابع موجود ندارد، با بيان اين كه همه اسناد و منابع موجود جعلي و دستكاري شده اند، خيال خود را راحت كرده و و به سادگي از زير بار سنگين پاسخگويي و رويارويي با حقيقت شانه خالي ميكنند.
+ سورنا فيروزي:
پاسخ آقای احمدی در جای خود و در شماره مربوطه داده شده است. ایشان باید درک کنند که زمانه بازگویی سخنان دیگران به ویژه گروندگان مکتب ضد ملی و ضد ایرانی سرخ به عنوان پژوهش گذشته است و حنایش رنگی ندارد. آن ... آبادی دوم نشوید و اگر سخن تازه ای ندارید به بازگویی های خود بپردازید. البته بنده اسناد را ارائه دادم. نمیدانم ایشان به صرف عدم مطالعه تاریخی کامل چنین احکامی را صادر میفرمایید که صد البته پاسخش در همان به اصلاح سند محوری شان در کودتا چی خواندن داریوش بزرگ و عدم اصالت هخامنش می باشد.
+ داريوش احمدي:
آقاي فيروزي دست از اين توهمات برداريد. چه كسي تاريخ هردوت را "سانسور" كرده و اساساً از اين كار چه بهرهاي ميبرده است؟ چرا جز شما كسي از سانسور تاريخ ايران در نوشته هردوت خبر ندارد؟ ديگر زمانهي تهمت زدن به اين و آن و زدن برچسبهاي سياسي و ايدئولژيك به منتقدان خود سپري شده است. شما مرحمت كنيد فقط سند حضور ايرانيان در نبرد اسطورهاي تروجان را ارائه كنيد، باقي پيشكش.
+ سورنا فيروزي:
این پسین پیام بنده به آقاي داريوش احمدي در این مکان میباشد. گرامی اگر بجای پریشان سازی خاطر جهت جلب توجه، به متن مقاله بنده در تارنمای [...] پیرامون زدایش دو دوره ماد کهن ( پیش از دیا اوکو) و دودمان یاد شده مراجعه میکردید ( با توجه به ادعایتان مبنی بر اینکه نوشته های بنده را در آن خوانده اید) منبع آن را ملاحضه میفرمودید. اما حضرت عالی نه به بند 22 کتاب دوم از دیودور مراجعت میکنید و نه به مقاله من و منبعش و نه به گزارش های خبرگزاری ها. تاوان محدودیت دانسته ها و کم آگاهی های تاریخی شما را هم بنده نباید پس دهم. در پایان هم لحن پر از مهرتان را دگرش دهید. این شیوه نقد و اظهار نظر که هیچ، شیوه جلب هوادار و نظر هم نیست. دلایل برچسب را نیز در پاسخ نامه آتی توضیح دادم.
+ داريوش احمدي:
برادر محترم! تو هنوز فرق ميان اسطوره و تاريخ را درنيافتهاي و تا زماني كه به درك اين موضوع مهم نائل نشدي، در اوهام خود غوطهور خواهي ماند. آقاي عزيز! آن بند از كتاب ديودروس سيسيلي متأسفانه و مانند هميشه كمكي به اثبات خيالبافيهاي روزافزون تو نميكند: 1- كل ماجراي نبرد تروجان (در ابعادي كه هومر آن را سروده است) و همه شخصيتهاي مربوط به آن (از هكتور و پاريس و پريام و ممنون گرفته تا آشيل و اوديسه و آگاممنون) يكسره اسطورهاياند و اين را هر بچه دبستانياي در اروپا و امريكا ميداند. يگانگي احتمالي ويرانههاي كشف شدهي دژي در غرب آناتولي با تروجان سرودههاي هومر نيز نميتواند افسانهي نبرد تروجان را اثبات كند. 2- در بازهي زماني فرض شده براي نبرد تروجان (1200-1500 پ.م.) آشور، برخلاف ادعاي ديودروس، تسلطي بر منطقه آناتولي نداشته است كه بخواهد نيروي كمكي به غرب آن (تروي) بفرستد. در آن روزگار قدرت برتر منطقه امپراتوري هيتي بوده است. 3- در سخنرانيات گفتهاي كه: «ديودور در نگاشتههاي تاريخياش به ما ميگويد كه فرمانرواي تروا، نامهاي به اين پادشاه ايراني مينويسد و با برشمردن تروی به عنوان بخشي از قلمرو وی، خبر كشته شدن هكتور را ميدهد و از او كمك ميخواهد. پادشاه ايراني نيز سرداري از پارس را به كمك ترواييها ميفرستد اما اين سردار شكست ميخورد». برادر گرامي! پيدا است حتا توان روخواني نوشتهي ديودروس را، كه به عنوان يگانه سند خويش آن را مرتباً به رخ ميكشي، نداري. ديودروس در اين بخش از كتاب خود (دفتر دوم، بخش 22. نگاه كنيد به +) مينويسد كه تروجانيها از پادشاه آشور به نام تئوتاموس (Teutamus)، كه بيست و ششمين پادشاه از سلالهي نينياس (Ninyas) پسر سميراميس (Semiramis) بود (توجه كنيد كه همه اين اشخاص شاهان اسطورهاي آشور هستند) درخواست ياري كردند و او سپاهي شامل ده هزار اتيوپيايي را به ياري آنان فرستاد (بسنجيد با اوسبيوس، گاهنامه 16). منتها ديودروس ميافزايد كه فرمانده اين ده هزار نفر ممنون (Memnon) پسر تيثونوس (Tithonus) بود و اين فرد دوم امير دست نشاندهي شاه آشور در پارس بود. پس تا اين جا سخني درباره ياري خواستن از پادشاه پارس يا اعزام نيروهاي پارسي به تروجان به ميان نميآيد. فقط نگو كه اين نوشتهي ديودروس جعلي و دستكاري شده است و فقط تو نسخهاي منحصر به فرد و سالم از آن را در اختيار داري كه در آن به جاي شاه آشور از پادشاه پارس ياد شده است! اما متأسفانه بايد بگويم كه همين ارتباط ممنون با پارس نيز ناممكن است؛ چرا كه اولاً نام خود ممنون و پدرش يوناني است و نه پارسي؛ و ثانياً خود هومر، خالق افسانه نبرد تروجان (در: اديسه، چهارم/ 188) و نيز هسيود (تئوگوني 985-984)، كه هر دو هفتصد سال پيش از ديودروس ميزيستند، ممنون را فرزند ائوس، ايزدبانوي پگاه، و پادشاه اتيوپي دانستهاند. پس در اين جا ما فقط با اساطير يوناني سروكار داريم و بس.
برادر ارجمند! اين اصلاً مهم نيست كه يك ديدگاه تاريخي را دانشمندي غربي مطرح كرده باشد يا شرقي. مهم، روشمندي و خردپذيري آن ديدگاه است. بنابراين با تقسيم ايدئولژيك نويسندگان و دانشمندان به شرقي و غربي و محكوم كردن غربيان به جعل و دروغ و دغل و انگ چسباندن به اين و آن، جايگاه و ارزش علم و تحقيق را فرونكاه و با ستايش خود به عنوان يگانه يابندهي حقايق عالم، خود را سخره ديگران نساز. آقاي محترم! اهانتهاي مكررت به من و طفره رفتن تو از پاسخگويي مستقيم به نقدهاي زبانشناختي من و آسمان و ريسمان كردن و گريز زدن به هخامنشيان و گئومات و داريوش و ... كه خارج از موضوع بحث بودند، فقط ضعف و درماندگي تو را در مباحثه نشان ميدهد. البته اين واكنش تو طبيعي بود چرا كه در برابر اصول استاندارد و همهپذيرفته زبانشناسي چيزي نميتوان گفت. همچنين سفارش ميكنم كه هر چه زودتر از ايرانيان ترك زبان به دليل اين كه آنان را زردپوست و غير ايراني خواندهاي پوزش بخواهي و طلب عفو كني. اگر هنوز متوجه خطاي بزرگ خود نشدهاي، نوشتهات را در نشريهي [...] چندبار ديگر بخوان.
+ سورنا فيروزي:
میدانم قول داده بودم دیگر به این جولانگاه شهرت طلبی دوستمان آقای احمدی ادامه ندهم و انقدر هم تاریخ این گزارش دیرینشده که کسی آن را نخواهد خواند. اما خب باید این لینک هارا میگذاشتم که دوستان بدانند من نه توهینی کردم ونه کسی را زردپوست خواندم و نه از چیزی طفره رفتم. مقاله ام هم روشن است. خوشحالم بالاخره در این معرکه گیری آقای احمدی چشمشان به جمال کتاب دیودور باز شد.
+ داريوش احمدي:
آقاي عزيز! به جاي تكرار اهانتها و دشنامگوييهاي هميشگيات (كه نشانهي ضعف توست)، به نقدهاي دقيق و شفاف من پاسخ بده. البته طبيعي است كه چيزي براي گفتن نداشته باشي چرا كه چيزي در چنته نداري و حتا ناتوان از روخواني نوشتههاي خودت هستي و نميداني كه چه نوشتهاي و چهها گفتهاي. آقاي محترم! معركهگيري و شهرتطلبي ويژگي فرد نژادپرست و اهانتگري مثل توست كه در نشريات و مراكزي خاص مرتبا به وي ميدان داده ميشود تا دم از تاريخ و مفاخري پوشالي و تخيلي بزند و براي دكان باستانپرستي خود مشتري جمع كند، بيآن كه ابايي از توهين و پرخاش به ديگران داشته باشد.