۱۴ آبان ۱۳۸۲

پاسخي به پان‌ترك‌ها -2
همان گونه كه انتظار مي‌رفت، پان‌ترك‌ها نه تنها به شرطي كه با آنان گذاشته بوديم عمل نكردند، بل كه چون صرفي براي‌شان نداشت، حتا نگاهي نيز به آن نيافكندند! آنان در يادداشت‌هاي‌شان نه سند و مدركي را براي ادعاهاي خود ارائه نمودند و نه از لاف‌زني‌ها و دشنام‌گويي‌هاي‌ معمول‌شان دست برداشتند. بنابراين، ما كاملاً حق خواهيم داشت كه پان‌ترك‌هاي فريب‌خورده‌ي فريبكار را موجوداتي شرور و جاهل و پليد بخوانيم و معرفي كنيم؛ اين، راهي است كه خودشان برگزيده‌اند.
بي‌گمان، گفتار و رفتار پان‌ترك‌ها، مي‌تواند سوژه‌ي بسيار مناسبي براي مطالعه‌ي و تحقيق روان‌شناسان و روان‌كاوان باشد. چرا كه اين موجودات، با وجود صدها مرتبه باختن و واماندن در بحث و مناظره، همچنان خود را فريب داده، صاحب حق و حقيقت مي‌انگارند و براي گريختن از اوضاع مفتضح و اسف‌بار خويش، به دامان خيال‌بافي و دشنام‌گويي و پرخاش‌گري پناه مي‌برند. پان‌ترك‌ها از آن رو كه دچار انحراف و انحطاط عقلي و رواني‌اند، از ديدن و دريافتن انبوه اسناد و مداركي كه خلاف عقايدشان را ثابت مي‌كنند، ناتوان و عاجزند و شعور و مشاعرشان، جز انتقال و تكرار طوطي‌وار و كوركورانه‌ي القائات و تزريقات ذهني سران پان‌تركيسم، كارآيي ديگري ندارد. آخر چگونه مي‌توان عقل و شعوري سالم و درست داشت ولي از مشاهده‌ي اين همه دليل و سند روي برتافت و بر عقايد پوچ و توخالي خود پاي فشرد:
چگونه مي‌توان با وجود تصريح هردوت (1) به «آريايي» بودن «ماد»ها و آريايي بودن نام تمام اشخاص مادي (2)، مدعي «ترك» بودن مادها شد؟! چگونه مي‌توان با وجود آريايي بودن نام قبايل (3)، خدايان (4) و اشخاص (5) سكايي و زبان بازمانده از آن‌ها (6)، مدعي «ترك» بودن سكاها شد؟! چگونه مي‌توان با وجود تصريح استرابون [مورخ يوناني] (7) به گرفته شدن عنوان «آترپاتكان» (آذربايجان) از نام سردار و شهربان آن سرزمين، يعني «آتورپات» (8)، مدعي شد كه آذربايجان نامي تركي و به معناي «مكان خان جوانمرد قوم آذ» است؟! چگونه مي‌توان با وجود تصريح «ابن حوقل» (9) و «مسعودي» (10) به فارسي بودن زبان مردم آذربايجان، بي‌هيچ سند و مدرك و دليل و نشانه‌اي، مدعي شد كه مردم آذربايجان از پگاه تاريخ به زبان تركي سخن مي‌گفته‌اند؟! چگونه مي‌توان با وجود تصريح حمدالله مستوفي (11) به اين كه سرزمين ميان رودهاي ارس و كر، «اران» نام دارد، مدعي شد كه نام منطقه‌ي قفقاز از بدو تاريخ، «آذربايجان» بوده است؟! و…
چنان كه مي‌بينيد، پاسخ‌گويي به ادعاهاي تمام نشدني و سيري ناپذير پان‌ترك‌ها، به همين سادگي و در چند خط ميسر است، ولي آخر از يك مشت بيمار رواني چه انتظاري مي‌توان داشت؟! (با سيه‌دل چه سود گفتن وعظ/ نرود ميخ آهنين در سنگ)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
يادداشت‌ها:
1- هردوت (VII/62)؛ همچنين: موسا خورني [مورخ ارمني] (I/29)؛ استرابون (XV/2.8) نيز سرزمين مادها را «آريانا» مي‌خواند.

2- دياكونوف، ص 144؛ نام‌هايي مانند: khshathrita (= شاه)، Fravartish (= دفاع شكن)، Dahyuka (= كشوري)، Arshti-vaiga (= نيزه افكن)، Takhma-spada (= داراي سپاه دلير)، Aspabara (= اسب سوار)، Bag-data (= بخشيده‌ي خداوند)، Data (= بخشيده شده)، Chithra-farnah (= داراي فره‌ي دودماني).
3- نام‌هايي مانند: Hauma-varga (= ستاينده‌ي [گياه مقدس] هوم)، Tigra-khauda (= داراي كلاه‌خود تيز)، Apa-saka (= سكاهاي آبي)، Mas-saka (= سكاهاي بزرگ).
4- نام‌هايي مانند: Papaios (= پدر)، Api (= آب)، Tabiti (= تابنده). نگاه كنيد به: ويدنگرن، ص 31-229
5- نام‌هايي مانند: arya-vanta، Arya-paitha، Arya-ramna، Arya-farna، Arya-khshathra. نگاه كنيد به: دياكونوف، ص 481
6- زبان‌هاي «ختني» (Khotani) و «استي» (Osseti). نگاه كنيد به: بيلي، ص 47-831؛ رضا، ص 29
7- استرابون (XI/13.1)؛ شماري از نويسندگان عصر اسلامي نيز به همين موضوع اشاره كرده‌اند: مقدسي: «احسن التقاسيم»، ص 373؛ ابن فقيه: «مختصر البلدان»، ص 284؛ ياقوت حموي: «معجم البلدان»، ص 2-171.
8- چنان كه دياكونوف (ص 541) نيز تصريح مي‌كند، نام Aturpat (به يوناني: Atropates) اشتقاق و معناي صحيح و بي‌خدشه‌ي ايراني دارد: «حفظ شده توسط آتش مقدس». همچنين: Chaumont, pp. 17-18.
9- سفرنامه‌ي ابن حوقل، ص 96
10- التنبيه و الاشراف، ص 68؛ براي آگاهي از ديگر منابع نگاه كنيد به: يارشاطر، ص 2-61
11ـ نزهة القلوب، ص 105؛ براي آگاهي از منابع ديگر نگاه كنيد به: رضا، ص 58-31؛ و نيز: Basworth, pp. 520-2
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كتاب‌نامه:
- رضا، عنايت الله: «آذربايجان و اران»، انتشارات ايران‌زمين، 1360
- دياكونوف، ا. م.: «تاريخ ماد»، ترجمه‌ي كريم كشاورز، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380
- بيلي، هارولد، «ادبيات سكايي ختني»: تاريخ ايران كمبريج، (جلد سوم/ بخش دوم)، ترجمه‌ي حسن انوشه، انتشارات اميركبير، 1377
- ويدنگرن، گئو: «دين‌ها ايران»، ترجمه‌ي منوچهر فرهنگ، انتشارات آگاهان ايده، 1377
- يارشاطر، احسان، «آذري»: دانشنامه‌ي ايران و اسلام، جلد يكم، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1354
- «سفرنامه‌ي ابن حوقل»: نوشته‌ي ابوالقاسم محمد بن حوقل (سده‌ي چهارم قمري)، ترجمه و توضيح دكتر جعفر شعار، انتشارات اميركبير، 1366
- «التنبيه و الاشراف»: نوشته‌ي علي بن حسين مسعودي (سده‌ي چهارم قمري)، به تصحيح عبدالله اسماعيل الصاوي، قاهره، 1357 ق.
- «نزهة القلوب»: تأليف حمدالله مستوفي (سده‌ي هشتم قمري)، به كوشش محمد دبير سياقي، انتشارات طهوري، 1336
- Chaumont, M. L, "Atropates": Encyclopaedia Iranica, vol. 3, London & NewYork, 1989
- Basworth, C. E, "Arran": Encyclopaedia Iranica, vol. 2, London & NewYork, 1987