۲۶ آبان ۱۳۸۳

اردشير پاپكان

(به روايت ابوالحسن مسعودي: "مروج الذهب"، ترجمه‌ي ابوالقاسم پاينده، انتشارات علمي و فرهنگي، 1370، ص 43-238)
سر ملوك ساساني، ارشير پسر بابك پسر ساسان پسر نهاوند پسر دارا پسر ساسان پسر بهمن پسر اسفنديار پسر يستاسف بود […]. روزي كه اردشير به پادشاهي رسيد و اردوان را بكشت و تاج به سر نهاد، سخناني گفت كه قسمتي از آن مانده است، گفت: «خدا را ستايش مي‌كنيم كه نعمت خويش خاص ما كرد و موهبت و بركت خود به ما داد و كشور را منقاد ما كرد و بندگان را به اطاعت ما كشانيد. ستايش او مي‌گوييم كه فضل عطاي او مي‌شناسيم و بخشش و مزيت او را سپاس مي‌داريم. بدانيد كه در راه اقامه عدل و بسط فضيلت و استقرار آثار نيك و عمران بلاد و رأفت به خلق خدا و ترميم اقطار ملك و احياي آن قسمت‌ها كه ويران شده همي‌كوشيم. خاطر آسوده داريد كه قوي و ضعيف با دني و شريف همگان را از عدالت بهره‌مند خواهيم داشت و عدالت را رسمي پسنديده و آييني متبع خواهم كرد. از رفتار ما چيزها خواهيد ديد كه به سبب آن ثناي ما گوييد و كردار ما گفتارمان را تأييد خواهد كرد…».
اردشير پسر بابك پيش‌قدم تنظيم طبقات بود و ملوك و خليفگان بعد پي روي او كردند. خواص اردشير سه طبقه بودند: نخست اسواران و شاه‌زادگان بودند و جاي اين طبقه طرف راست پادشاه بود و ده ذراع از او فاصله داشت و اينان نزديكان و نديمان و مصاحبان شاه بودند و همه از اشراف و دانش‌وران بودند. طبقه‌ي دوم به فاصله‌ي ده ذراع از طبقه‌ي اول جاي داشت و اينان مرزبانان و شاهان ولايات مقيم دربار و سپه‌داران بودند كه به دوران اردشير، ملك نواحي داشتند. جاي طبقه‌‌ي سوم نيز ده ذراع دورتر از جاي طبقه‌ي دوم بود و اينان دلقكان و بذله‌گويان بودند. اما در اين طبقه‌ي سوم، پست نژاد و فرومايه و ناقص اعضا و دراز و كوتاه مفرط و معيوب و مأبون و فرزند مردم فروپيشه چون جولا و حجامت‌گر، وگر چه غيب مي‌دانست يا به مثل داناي همه‌ي علوم بود، وجود نداشت.
اردشير مي‌گفت: «شاه بايد داد بسيار كند كه داد مايه‌ي همه‌ي خوبي‌هاست و مانع زوال و پراكندگي ملك است و نخستين آثار زوال ملك اين است كه داد نماند و چون پرچم ستم به ديار قومي بجنبد، شاهين داد با آن مقابله كند و آن را واپس زند».
اردشير طبقات كسان را مرتب كرد و هفت طبقه نهاد: نخست، وزيران و پس از آن موبدان كه نگه‌بان امور ديني و قاضي القضات و رييس همه‌ي موبدان بود و آن‌ها نگه‌بانان امور ديني همه‌‌ي كشور و عهده‌دار قضاوت دعاوي بودند. و چهار اسپهبدي نهاد يكي به خراسان، دوم به مغرب، سوم به ولايت جنوب، و چهارم به ولايت شمال. و اين چهار اسپهبد مديران امور ملك بودند كه هر كدام تدبير يك قسمت مملكت را به عهده داشتند و فرمان‌رواي يك چهارم آن بودند و هر يك از اينان مرزباني داشت كه جانشين اسپهبد بود و چهار طبقه‌ي ديگر را از كساني كه اهل تدبير بودند و كار ملك و مشورت و حل و عقد امور با حضور ايشان مي‌شد، ترتيب داد. آن گاه طبقات نغمه‌گران و مطربان و آشنايان صنعت موسيقي را به نظام آورد.
اردشير بابك ولايت‌ها معين كرد و شهرها پديد آورد و او را با مردمان پيمان بود و چون چهارده سال و به قولي پانزده سال از پادشاهي او بگذشت و زمين آرام گرفت و سامان يافت و ملوك را به اطاعت آورد، به دنيا بي‌علاقه شد و بي‌ثباتي و فريب و فنا و زودگذري آن بر وي نمودار شد … بدين جهت ترجيح داد كناره گيرد و به آتش‌كده نشيند و به عبادت خداي پردازد و به تنهايي خو كند و پسر خود شاپور را به كار مملكت گماشت و تاج خويش را بر سر او نهاد كه او را از همه‌ي فرزندان خود بردبارتر و داناتر و دليرتر و كارآمدتر مي‌دانست. پس از آن سالي و به قولي ماهي و به قولي بيش‌تر، در آتش‌كده‌ها به حال زهد و خلوت با خدا به سر برد.
اردشير بابك كتابي دارد كه به نام "كارنامه" معروف است و اخبار و جنگ‌ها و جهان‌گيري خويش را در آن جا آورده است. از جمله نصايح اردشير كه به جا مانده سخناني است كه وقتي پسر خود را به شاهي مي‌گماشت به او گفت: «پسر من! دين و شاهي قرين يك‌ديگرند و يكي از ديگري بي‌نياز نيست. دين اساس ملك است و ملك نگه‌بان دين است. هر چه را اساس نباشد معدوم گردد و هر چه نگه‌بان نداشته باشد تباهي گيرد».
و هم اردشير به يكي از عمال خود نوشته بود: «شنيده‌ام كه تو ملايمت را بر خشونت و محبت را بر مهابت و ترس را بر شجاعت ترجيح مي‌دهي. ولي بايد در آغاز كار خشن و در آخر ملايم باشي. هيچ كس را از مهابت خود بي‌نصيب نگذاري و از محبت مأيوس نكني و اين سخني را كه به تو مي‌گويم مستبعد نداني كه اين دو قرين يك‌ديگرند».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* كي‌خسرو و كورش (دكتر جلال خالقي مطلق).
* گردشي در گرشاسپ‌نامه، بخش نخست / بخش دوم / بخش سوم / (دكتر جلال خالقي مطلق).
* فرامرزنامه / (دكتر جلال خالقي مطلق).

هیچ نظری موجود نیست: