۱۹ تیر ۱۳۸۳

تاريخ آموزش و پرورش درايران باستان –2

نوشته‌ي: سورنا گيلاني

+ آموزش و پرورش در دوران حکومت مادها :
مدارک موجود درباره تمدن و فرهنگ مادها آن چنان اندک است که امکان اظهار نظر قطعي را درباره اوضاع فرهنگي مادها دشوار مي‌سازد. در واقع راجع به معارف مادها اطلاعاتي در دست نمي‌باشد زيرا که نه سنگ نبشته‌اي از آنان تاکنون کشف شده است تا مدرک قرار داده شود و نه از يوناني‌ها و يا ملل دگر در اين زمينه اطلاعات جامعي به دست آمده است (بيژن، ص120). حتا تاکنون هيچ مدرک مستقيمي که دال بر آشنايي مادها با خط وکتابت باشد به دست نيامده است (دياکونوف، ص339)؛ ليکن تا حدي تعليم و تربيت اجتماعي مادها را مي‌توان از کيفيت تعليم و تربيت عصر هخامنشي حدس زد، زيرا که پارس‌ها در بادي امر از حيث تمدن و معارف در رتبه‌اي پايين تر از مادها قرار داشتند، ليکن هم‌نژاد و هم‌کيش و هم‌زبان آنان بودند و وقتي که پارسيان بر آنان سلطه يافتند تمدن آنان را نيز اخذ نمودند (با توجه به اين که تمدن هخامنشي از تمامي تمدن‌هاي تابع از جمله تمدن ايلامي جهت رشد خويش استفاده نموده است).
به هر تقدير مادها مطمئناً داراي خط و کتابت بودند و اين خط احتمالاً مشابه هماني بوده است که امروزه خط باستاني پارسي خوانده مي‌شود. زيرا اين نکته مسلماً غير محتمل است که پادشاهي بزرگ ماد فاقد خط و کتابت بوده باشد و پارسيان واجد خط باشند (دياكونوف، ص 340).
البته شواهدي نيز بر اثبات اين امر دلالت دارد زيرا با توجه به مطالب کتاب دانيال در اين که مادها صاحب خط بوده‌اند و نوشته‌هايي به زبان مادي وجود داشته است جاي ترديد باقي نمي‌ماند (بيژن، ص 124). حتا ظاهراً خواندن و نوشتن تا حدي در ميان مردمان معمولي نيز مرسوم بوده است و فقط منحصر به مغ‌ها و روحانيان و اشراف نبوده است. زيرا بر طبق آن چه که از تواريخ بر مي‌آيد مردم عرايض خود را به شاه مي‌نگاشته اند و شاه عرايض را مي‌خواند و هر حکم را نوشته و به آنان بازپس مي‌فرستاد . (هرودوت، ص60).
گذشته از اين، نگارنده تاريخ ماد نظريه ديگري نيز ابراز مي دارد : « ... خط ميخي پارسي باستاني با خط ميخي بابلي و ايلامي تفاوت بسيار دارد و با اين که محتملاً با ديگر خطوط ميخي آسياي مقدم منشأ مشترکي دارد ولي آن را نمي توان مستقيماً مأخوذ از آن‌ها شمرد. تعبير کلام آن است که چند حلقه فاصل بر ما مجهول است و بيش‌تر گمان مي‌رود که خط ميخي ماد جزء اين حلقه‌هاي فاصل و مجهول بوده است، به عبارتي پارسيان خط ميخي را از مادها اخذ کردند... » (دياكونوف، ص 340).
جالب است که استرابون جغرافيادان دنياي باستان نيز اذعان مي دارد که روش تعليم و تربيت معروف پارس‌ها از مادها اقتباس گشته بود (بيژن، ص127).
از سو? دگر ذکر وجود کتاب « تاريخ شاهان ماد و پارس» در کتب مختلف نظير کتاب استر، احتمال وجود ادبيات را در ميان مادها نشان مي دهد (بيژن، ص 125).
مادها براي امور اداري و لشگري خويش مطمئناً دفاتري به مانند پارسيان داشته‌اند ليکن واضح و مبرهن است که تشکيلات آنان بدان اندازه پيش‌رفته و پيچيده نبود که نياز به گروهي انبوه از دبيران احساس گردد بنابراين به احتمال زياد آموزش اين فنون در انحصار مغان بود (سلطانزاده، ص12) که البته لازم به ذکر است شواهدي نيز مبني بر وجود سازمان‌ها و دفاتري جهت اداره کارهاي مربوط به امور مالي و حسابداري با توجه به پيشرفت و رونق اقتصاد مادها به خصوص در زمينه زراعت و دامداري وجود دارد (حكمت، ص 149).
علاوه بر اين، بنا به نظر دياکونوف تعاليم زرتشتي به وسيله کاهنان و مبلغان قبيله ماد که به مغان موسوم بودند اشاعه يافت و به عبارتي تعاليم مغان مورد پشتيباني جدي شاهان ماد قرار گرفته بود و حتا تعاليم مزبور تا حدي عنفاً به مردم تحميل مي شد (دياكونوف، ص370). دياکونوف را حتا اعتقاد بر اين است که سرزمين ماد در قرون هفت و هشت پيش از ميلاد از کانون‌هايي بوده که از آن جا مفهومات ديني و فلسفي انتشار يافته است (دياكونوف، ص345).
به هرحال آن چه که از کيفيات زندگي مادها و با توجه به کم‌بود مدارک [مي‌توان] استنباط نمود اين است که آنان مطمئناً داراي ساختار و يا سازمان‌هايي جهت تعليم و تربيت بوده اند. هرچند مشخص نمي‌باشد که چنين سازمان‌هايي داراي چه درجه‌اي از پيش‌رفت و توسعه تمدني بوده‌اند. ليکن به احتمال قريب به يقين نسبت به همسايگان خويش در بين النهرين از حيث دانش و فرهنگ در مرحله پست‌تري قرار داشتند.

+ آموزش و پرورش در عصر هخامنشيان :
در باب آموزش و پرورش در عصر هخامنشيان نيز کسي که تحقيق در اين باب را مد نظر قرار مي‌دهد با کم‌بود منابع مواجه مي‌باشد، ليکن مدارک موجود مرتبط با اين دوران در مقايسه با عصر حکومت مادها بسيار بيشتر است که دست محقق را در نيل به هدف خويش اندکي بازتر مي‌نمايد. اسناد و مدارکي به سان نوشته‌هاي مورخان اروپايي آن روزگاران، کتيبه‌ها و الواح به جاي مانده از آن دوران و غيره. هم‌چنين، نگاهي به فهرست تشکيلات و سازمان‌ها در اين عصر مؤيد اين مي‌باشد که آموزش کشوري مطمئناً مورد توجه و عنايت بوده است و البته اداره‌ي تشکيلاتي بدين عظمت يقيناً بدون تعليم و تعلم امکان پذير نبوده است.
آن گونه که بر مي‌آيد در عصر هخامنشي مکان‌هايي براي آموزش کودکان و اطفال داير بوده است. به عنوان نمونه‌ي گزنوفون يوناني در ”کوروش‌نامه“ خويش دراين باب مي‌گويد : «اطفال به مکتب مي‌رفتند تا ادب بياموزند و رؤسا و مراقبان‌شان اکثر اوقات روز مراقب حال آنان بودند و قضاوت و عدالت را ميان آن‌ها مجري مي‌داشتند» (گزنوفون، ص6).
جالب آن است که بنا به ادعاي گزنوفون تا حدود شانزده يا هفده سالگي کودکان در اين مکان آموزش‌هاي مختلف نظير اعتدال مزاج، اطاعت، وظيفه شناسي، تيراندازي و پرتاب نيزه مي‌آموختند (گزنوفون، ص7). از سوي دگر، هرودوت که به پدر تاريخ اشتهار دارد اذعان مي‌دارد که دوره تربيت کودکان در ايران بين پنج تا بيست وپنج سالگي است و سه کار مهم بدانان آموخته مي‌شود : اسب سواري و تيراندازي و راستگويي (هردوت، ص 75).
گزونوفون هم‌چنين مدعي است که در ايران محلي به نام الوترا (Eleuthera) وجود داشته که در آن اطفال بزرگان تربيت مي‌يافتند (گزنوفون، ص5). گزنوفون در ضمن اذعان مي‌دارد که اطفال ايراني پس از اين که به سن بلوغ مي‌رسيدند، ده سال در اطراف بناهاي دولتي به سر مي‌بردند تا هم از بناهاي دولتي حراست نمايند و هم به اعتدال مزاج عادت يابند (گزنوفون، ص5).
افلاطون نيز درباره تعليم شاه‌زادگان هخامنشي بيان مي‌دارد که شاه‌زادگان به محض تولد به خواجگان و پرورشگران سپرده مي‌شدند تا به بهترين شکل پرورده شوند و زماني که کودک به هفت سالگي پاي مي‌نهاد سوارکاري و شکار به او آموخته مي‌شد و در چهارده سالگي چهار نفر که به مربيان شاهانه موسوم بودند براي تعليم و تربيت شاه‌زاده انتخاب مي‌گشتند که يکي از آنان در دانايي برتر از ديگران بود و مسؤوليت آموزش حکمت زرتشت و آيين کشورداري را عهده‌دار مي شد و دومي که در دادورزي و عدالت شهره بود آيين راست‌گويي و درستکاري را به شاه‌زاده آموزش مي‌داد و نفر سوم که پرهيزگارترين بود به کودک آزادگي و پرهيزگاري مي‌آموخت و نمي‌گذاشت که وي مغلوب و دستخوش شهوات گردد و بدو مي‌آموخت که به راستي آزاده باشد و آموزگار چهارم نيز دلاوري و بي‌باکي را به شاه‌زاده مي آموخت . (سلطان‌زاده، ص 17؛ وكيليان، ص 83).
جاب است که گزنوفون مدعي است که تمام افراد ايراني مجاز به گسيل داشتن فرزندان خويش به مدارس بودند، ليکن شرطي را براي اين امر قائل مي‌گردد و اعزام اطفال به مدارس را فقط مختص کساني مي‌داند که محتاج ياري کودکان خويش در امر معيشت نبودند (گزنوفون، ص 10). آموزش عالي و تحصيلات عاليه را نيز در ايران باستان و با توجه به کمبود اسناد و مدارک عمدتاً با تأسيس دانشگاه گندي شاپور به عهد ساسانيان مرتبط مي پندارند، ليکن با توجه به شواهد به جاي مانده از آن ازمنه مي‌توان اذعان نمود که تعاليم عاليه در عصر هخامنشي نيز وجود داشته است. به عنوان نمونه، داريوش بزرگ در مصر، که ايالتي از ايالات ايران عهد زمامداري هخامنشيان محسوب مي‌گشت، دستور احياي دانشکده پزشکي شهر ساييس را صادر نمود و طبق فرمان او جوان‌هاي خانواده‌هاي برجسته ايراني براي فراگرفتن فنون پزشکي به ساييس گسيل گشتند (بيژن، ص326؛ سلطان‌زاده، ص19؛ ضميري، ص67).
از سوي دگر، در عصر هخامنشي دانشکده‌هاي عالي و مهم در شهرهاي بورسيپه، ميلت، ارخويي، ري، و بلخ جهت آموزش علم طب وجود داشت (حكمت، 383؛ ضميري، ص 61).
هم‌چنين وجود کتابخانه‌هاي بزرگ در عصر هخامنشيان در نقاط مختلف قلم‌رو هخامنشيان نشان دهنده آموزش و پرورش سازمان يافته مي‌باشد. از جمله کتابخانه‌هاي اين عصر کتابخانه‌هاي استخر، کهندژ، شاه اردشير، و شپيگان را مي‌توان نام برد (حكمت، ص 64).
حمايت شاهان هخامنشي از تحقيقات نجومي و علم هيأت نيز جالب توجه است و نشان دهنده اهميت امر دانش آموزي در ايران عصر هخامنشي. داريوش کبير منجم معروف کلداني آن روزگاران «نبوري مننو» را تحت حمايت خويش قرار داد و او در سايه چنين حمايتي به کنجکاوي‌ها و مطالعات نجومي خويش پرداخت. «کيدين نو» دگر منجم شهير کلداني معاصر هخامنشيان نيز در سايه حمايت دولت شاهنشاهي ايران همان سلسله مطالعات را پي گرفت و ادامه داد (بيژن، ص 333-332).
گزارش‌هاي مورخان يوناني آن ازمنه به سان «کتزياس» از وجود روزنامه‌ي رسمي در دربار هخامنشي حکايت مي‌کند که نشاني دگر از پيشرفت دانش و اهميت تعليم و تربيت آن روزگار مي باشد (ضميري، ص 21).
از سوي دگر، اشارات هرودوت در جريان گردآوري تاريخ معروف خويش مبني بر استفاده از آثار تاريخ نويسان ايراني و هم‌چنين اشارات کتاب‌هاي عزرا و استر به کتاب «تاريخ شاهان ماد و پارس» را مي‌توان دليلي دگر بر رواج تعليم و تربيت برشمرد (بيژن، ص333).
گسيل داشتن هيأت‌هاي اکتشافي و علمي جهت اکتشافات دريايي و جغرافيايي از سوي داريوش و خشايارشا را نيز مي توان از دگر نشانه‌هاي وجود آموزش و پرورش سازمان يافته در ايران هخامنشي فرض نمود (هردوت، ص 222-218).
شواهد بسيار ديگري نيز به طور غير مستقيم بر پيشرفته بودن روند تعليم و تربيت در عصر هخامنشيان دلالت دارد. از جمله مي‌توان به موارد ذيل استناد نمود:
- حفر ترعه‌ي سوئز بين رود نيل و درياي سرخ به روزگار حکومت داريوش کبير (حكمت، ص 443) و حفر کانال توسط دو سرمهندس ايراني به نام‌هاي «بوباروش» و «ارتاکائوش» به امر خشايارشا بر دماغه کوه اتوس در لشگرکشي به يونان به جهت عبور رزم ناوهاي ايران (هردوت ، ص363) نشان دهنده وجود مهندساني کارآزموده و کاربلد مي‌باشد که مطمئناً مهندسان کار آزموده فقط به ضرورت آموختن و تعليم به وجود مي آمدند.
- تاسيس دانشکده‌اي در سائيس مصر به فرمان داريوش بزرگ به جهت آموزش فنون کشورداري (بيژن ، ص 338).
- ايجاد جاده شاهي مشهور که از شوش تا سواحل درياي اژه امتداد داشت (هردوت، ص 312).
- بحث و بررسي‌هاي هفت سردار بزرگ پارسي پس از بازپس گيري تاج و تخت از مغ غاصب (سمرديس) در باب انواع حکومت و حتا صحبت آنان در مورد حكومت دموکراسي يا اليگارشي (هردوت، ص 222-218) يکي ديگر از دلايل آگاهي ايرانيان از علوم سياسي و فلسفه و بالطبع تعليم و تعلم آن است.
- نحوه انتخاب و انتصاب قضات از ميان افراد تعليم ديده ( سلطان‌زاده، ص 18) را نيز مي‌توان نشاني از توجه و آشنايي ايرانيان آن روزگاران با علم حقوق و آموزش آن دانست.
- الواح گلي کشف شده در خزانه تخت جمشيد نيز ثابت کننده آشنايي ايرانيان با فرآيند آموزش و تعليم مي‌باشد. به عنوان نمونه در ميان الواح گلي تخت جمشيد سندي مالياتي وجود دارد که حاوي بقاياي مالياتي بانويي است که قسمتي از ماليات خود را پرداخت نموده و به موجب اين سند تتمه آنرا داده و تسويه حساب گرفته است (حكمت، ص152). با توجه به اين الواح به سهولت مي‌توان دريافت که هخامنشيان در زمينه امور مالي و حساب‌داري، مراکز بايگاني داشته و کساني که مامور نگهداري و بايگاني اين اسناد بوده‌اند در اين زمينه آموزش‌هاي لازم را کسب کرده بودند.
- وجود صنعت فرش و بافندگي را مي‌توان دليل قاطع ديگري بر وجود دانش‌هاي گياه شناسي، رنگ شناسي، نقاشي و حتا کيميا و دام پروري و دام پزشکي دانست. از نمونه‌هاي بارز اين صنعت مي‌توان به قطعه فرش مکشوف در پازيريک که مشتمل بر تصوير ملکه‌ها و بانوان ايران عهد هخامنشي است و هم اکنون در موزه ارميتاژ لنينگراد روسيه نگه‌داري مي‌شود اشاره داشت (حكمت، ص 264-261).
- وجود آثاري به مانند تخت جمشيد و مکان‌هاي باستاني ديگر با آن همه محاسبات دقيق رياضي و فني و مهندسي دليلي بر وجود دانش ‏و آموزش معماري و هنر در عهد هخامنشيان است. با توجه به مطالب ذکر شده و علي رغم آن که کيفيت و روند آموزش و پرورش عصر هخامنشي کاملا مشخص نمي‌باشد، مي‌توان به سهولت دريافت که علم و دانش و تعليم و تعلم آن از ارزش و اعتبار بالايي برخوردار بوده است.

كتاب‌نامه:
- بيژن، اسدالله: سير تمدن و تربيت در ايران باستان؛ ابن سينا، 1350
ـ حکمت، عليرضا: آموزش و پرورش در ايران باستان؛ موسسه تحقيقات و برنامه ريزي علمي و آموزشي، 1350
ـ دياکونوف، ا، م: تاريخ ماد؛ ترجمه کريم کشاورز، انتشارات علمي و فرهنگي، 1379
ـ ضميري، محمد علي: تاريخ آموزش و پرورش ايران و اسلام؛ راهگشا، 1373
ـ وکيليان، منوچهر: تاريخ آموزش و پرورش در اسلام و ايران؛ دانشگاه پيام نور، 1378
- هرودوت: تواريخ؛ ترجمه‌ي ع. وحيدمازندراني، فرهنگستان ادب و هنر ايران، بي‌تا.
ـ گزنوفون: کوروش نامه؛ ترجمه رضا مشايخي، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، 1342

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


+ ذي القرنين (تارنمايي جديد در نقد آراي پورپيرار)

هیچ نظری موجود نیست: